پایگاه خبری الف 28 مرداد 1396 ساعت 8:10 http://alef.ir/vdcaienma49nw61.k5k4.html?503168 -------------------------------------------------- عنوان : بشكنيم بت مصدق را...! بخش تعاملی الف - ميرزاسعدين داورپناه -------------------------------------------------- متن : تاريخ «ملت ايران» بسيار پر مايه تر از متوقف ماندن بر جدل نقش آفريني آيت الله كاشاني و مصدق السلطنه يا تقديس هر كدام از سرشناسان ديگر است. «آيت الله كاشاني» يك عالم ديني معتبر بود با ناتواني ها و دافعه شخصيتي كه بسياري عالمان ديروز و امروز هم بواسطه انسان بودنشان داشتند و دارند. مصدق اما ثبات شخصيتي نداشت، نامجو بود و متاثر از توهمات! برخي كه بوي نفت به دماغشان خورده بود با ديگراني كه عقب ماندن از ملك عبدالعزيز سعودي در چانه زني بر سر نفت را تاب نمي آوردند، همراه هم شدند براي يك دستاورد ملي اما خود رايي پيشه كردند و با تعصبات و ياركشي هاي اربابانه وطن را فرو انداختند به ورطه استبداد شاهي... مصدق السلطنه از ٩ سالگي مستوفي حقوق بگير دربار قاجار بود تا اينكه انقلاب مشروطه دست آقازادگان را از خزانه قطع كرد. او معتمد دربار بود و به امر قبله عالمش از اعضاي شوراي درباري همان شاهي شد كه مجلس مشروطه را به توپ بست، سالياني از شرف عنوان نمايندگي مردم نيز نصيب يافت اما روزگاري بعد بار ديگر عليه اعتبار مجلس ملي ايستاد با «جنجال تقلب انتخاباتي» و سرانجام متكبرانه در نمايشي مضحك مجلس هفدهم نامطلوبش را منحل كرد. همين آقازاده درباري كه با تولد مجلس به جهاني نو پرتاب شده بود حتي ميان رعايايش آمد و با عوامفريبي به ياد ماندني فرياد زد مجلس آنجاست كه مردم هستند! (گويا «آيت الله مدرس» گفته بود كه عوامفريبي كلاس اول سياست است و يقين دارم مصدق السلطنه در آن درجا خواهد زد.) ارباب منش برآمده از دربار قجري، جاه طلب و تاجر و مال اندوز، حريص هر مقام و معاونت و وزارتي بود تا آنكه سرانجام در نخست وزيري محمد رضا شاه خود را باخت و قانون را كه خون بهاي شهيدان وطن بود، لگد مال كرد چرا كه در مقامي فراتر از ظرفيت شخصيتي اش قرار گرفت. (او چنان استكبار ورزيد كه از سوي «آيت الله خميني» صداقتش در مسلم و تسليم احكام اسلامي بودن مورد ترديد قرار گرفت.) ساده اش البته اين است كه بي اعتنا به تاريخ بپذيريم كه مصدق «قهرمان ملي» بود و بگريزيم از سرخوردگي باور سالها تبليغات دروغين سوداگران سياست. ارجاع مداوم به روايت كودتا يك دستاويز سياسي است، غالب سياستمداران جمهوري اسلامي يادآوري دخالت اجنبي را به هدف گنجاندنش در «سياهه دشمني هاي امريكا» و «ادله بي اختياري پهلوي» مي پسندد اما شوربختانه از كنار اين استفاده «ارباب جويان رعيت خو» نيز منتفع شده اند تا در باوراندن و ستايش يك «ابرمرد سياست» توجيه انفعالشان را جستجو كنند و وظايف شهروندي خود را حواله دهند به برآورده شدن آرزوي ظهور يك «ابر قهرمان وطن ساز»! در خيل متوهمان، كم شماراني پر هياهو هم هستند كه دوام تشكيلات عقيمشان وابسته به مظلوم نمايي و تقديس مصدق است. توصيف هر روزه كودتا براي انتخابات ٨٨، از جمله كوشش هاي هنوز ايشان براي تحميل شباهتي بر شرايط كروبي و موسوي با محمد مصدق است و اگر چه تاكنون در بازتوليد يك مظلوم مقدس ناكام مانده اند اما نمايشاتشان نسخه اي تقليدي از همان سناريوي پيشين است. (ايشان بر اين خرافه اند كه انقلاب اسلامي محصول مرثيه خواني بر «محمد مصدق» بود!) ناچاري از تكرار و عدم امكان خلاقيت از علل پراكندگي مخاطب و شكست محتوم دروغ پردازي مي باشند، قريب چهل سال شده كه برخي تحسين كنندگان قانون گريزي و روحانيت ستيزي جز فرشته نمايي از همفكران خود و ابليس خواندن كارگزاران حكومت مشروع هيچ در چنته نداشته اند تا به ميان معركه افكنند كه اين فن تكراري نيز دقيقا از اوصاف جهانشمول افراط گرايي نفرت پراكن است. مدت ها است كه ايشان شكست خورده تضادهاي دروني خويش اند و خود پراكنده و آواره شده اند. بعضي از اين آوارگان ضمن نفرت پراكني روزانه، هر از چندي در انزواي غربت ضمن تقلاي تفسير اسناد انگليس و امريكا به بت تراشي و رويابافي مشغول مي شوند... اما بت هاي نفرت زا و تفرقه افكن زنجيرهايي مي شوند كه بر پاي پرواز آزاد انديشه سنگيني مي كنند و مانع هستند بر راه همدلي، مشاركت شهروندي و تبادل نظرات واقعبينانه به سود پيشرفت وطن. («آيت الله بهشتي» سال ها پيش هشدار داد كه: یکی از مصیبت های این زمان ما این است که اشخاصی دارند کم کم جانشین ارزش ها می شوند؛ این خطرناک است) به پاسداشت قانون و وطن، بشكنيم همه بت ها را!