پایگاه خبری الف 30 آبان 1395 ساعت 16:02 http://alef.ir/vdcbwsbawrhb8wp.uiur.html?415888 -------------------------------------------------- عنوان : با دیگ امانی اولین نذری را دادم +تصاویر -------------------------------------------------- متن : آنهایی که سالهاست نذری می دهند، خاطرات بسیاری داشته و گفتنی های زیادی دارند، ازجمله مردی که ۲۸ سال است شب اربعین نذری آماده می کندو وصیت کرده، این کار در خانواده ادامه داشته باشد.   به گزارش مهر، غلامعباس شمس الدینی: تصمیم گرفتم امسال به سراغ کسانی بروم که سالیان زیادی است خادم الحسین لقب گرفته اند و همزمان با اربعین دیگ نذری را بار می گذارند. وارد کوچه آزادگان اول شدم ساعت حدود ۱۱و۳۰دقیقه شب بود کوچه نیمه تاریک و تقریبا خلوت بود. وقتی پیچ اول را پشت سرگذاشتم با جوانان و مردان سیاه پوشی روبرو شدم که گاه و بیگاه با صلوات بر محمد در حال آماده سازی نذری بودند. به سراغ کسی رفتم که از ۲۶ سالگی، به واسطه نذری که همسرش برای تولد سلامت فرزندش کرده، اولین دیگ نذری اش را بارگذاشته و الان ۵۴ساله است. حرفهایش بی ریا و خالصانه بود. تردید نکنید خواندن این گزارش تا انتها لطف و جذابیت خاص خودش را دارد. شما را به محفل حسینی و حرفهای محمد رضا همایون راننده تاکسی که ۲۸سال شب اربعین نذری آماده می کند و خاطراتی که از این مراسم دارد دعوت می کنم. با دیگ امانی اولین نذری را بار گذاشتیم دو رگه هستم شیرازی و بندرعباسی (خورگویی ) یکسال پس از ازدواجم اولین فرزندمان بدنیا آمد اما قسمت نبود که با ما زندگی کند و به آسمان پرکشید. وقتی همسرم باردار شد، در زمان بارداری خواب دید و از خدا خواسته بود که به احترام سرور و سالار شهیدان، فرزندی سالم و صالح برایش عطا کند. در مقابل تا می تواند همه ساله در اربعین محفل حسینی بر پا کند و نذری توزیع کند. پس از تولد فرزندمان با توجه به خواب همسرم هر ساله نذری داده ایم و ۲۸ سال است که این نذری ادامه دارد. ایده خوبی بود مجتبی بدنیا آمد و اولین اربعین از راه رسید هنوز امکانات کاملی در اختیار نداشتیم. با کمک همسایه ها هیزم جمع آوری کردیم و دیگی را امانت گرفتم و به لطف خدا دیگ نذری ما بامداد اربعین آماده شد و بین اهالی توزیع شد. این رویه حدود ۵سالی ادامه داشت تا اینکه بدنبال دیگ های بیشتری گشتیم تا بتوانیم آنرا افزایش دهیم. دیگ های امانی از یک به دوتا و سه تا و ۴تا رسید. هر اربعین ۴دیگ حلیم بار می گذاشتیم و همسایه و هم محله ای ها برای آماده کردن نذری سنگ تمام می گذاشتند. به دوستان زیادی سپردم که تعدادی دیگ برایم خریداری کنند . نمی شد همه ساله رو زد و دیگ را به امانت گرفت .خودشان هم نذری داشتند. خلاصه ۶ دیگ خریدم و در منزل کوچکمان کمد دیواری ایجاد کردم و دیگها را بعد از ادای نذر در آن نگهداری کرده و می کنم .هرچند الان دیگ ها نذری به بیشتر از ۱۰ رسیده است. کودکانی که حالا مرد شده اند همراهمان هستند یک روز قبل از اربعین از صبح علی الطلوع به خانه همسایه ها مراجعه می کردم بچه های ده دوازده ساله را با خود می آوردم تا مقدمات کار فراهم شود. از جمع آوری هیزم تا زدن کانال زیر دیگ ها و خلاصه هرکاری که لازم بود. حالا همان بچه ها مرد شده اند ، زن و زندگی دارند ولی محفل امام حسین(ع) را رها نکرده اند. داستان دبه ماست و کیسه طلا با پیکان مدل ۶۳ مسافر کشی را شروع کردم سال ۷۵ ماشینم را به آتش کشیدند و مدتی بیکار شدم سال ۸۱پیکان دیگری را خریدم و تا سال ۱۳۸۸یار گرمابه و گلستانم بود تا اینکه با ورود ماشینها ی مدل بالاتر موفق شدم سواری سمند خریداری کنم. سالهاست که خط راه آهن مسافرکشی می کنم. دنیایی خاطره دارم. چند سال پیش ساعت ۵صبح قطار یزد ایستاد. مسافرانم را سوار کردم و آنها را تا مقصد رساندم. ساعتی بعد متوجه شدم در صندوق عقب ماشین یک قوطی ماست جا مانده است. ساعت ۱۰ دوباره به راه آهن که رسیدم بازرسان تاکسیرانی را دیدم. آنها سئوال کردند که دبه ماست تو خودروی شما نیست ؟ بلافاصله گفتم بله. ما را به تاکسیرانی بردند. حاج محمود مسئول تاکسیرانی بود تا مرا دید گفت: محمد رضا قوطی ماست را چقدر می خری. واقعا ماستش اصله ؟ منم گفتم هزار تومان. حاج محمود گفت هزار تومان بده قوطی ماست مال شما. مسافری که تو تاکسیرانی نشسته بود با عجله گفت نه ترا خدا هزار تومان بیشتر می ارزد. قوطی را به حاج محمود دادم دربش را باز کرد و از داخل قوطی پر از ماست یه کیسه طلا بیرون کشید. مسافر طلا فروش بود و برای امنیت بیشتر، طلاها را وقت انتقال در قوطی ماست گذاشته بود. مسافر قرآن را از جیبش در آورد و گفت من این قرآن را از حج آوردم و تقدیمتان می کنم و آرزو می کنم حج نصیبتان شود. خدا را شکر با دعای خیر مسافر و مردم به حج هم مشرف شدم. قبلا مسافر کشی خوب بود الان نه. آخر نظم و انضباطی ندارد و شخصی و غیر شخصی ، بومی و غیر بومی مسافر کشی می کنند. این وضعیت اصلا خوب نیست. یک سال می خواستم نذری ندهم   حاج محمد رضا از آن سال سخت می گوید که پولی در بساط نداشت و در ادای نذرش ناتوان مانده بود: همسرم نگران بود و خانواده به شدت تحت تاثیر که برای اولین بار نمی توانیم شب اربعین بساط نذری را پهن کنیم . به ظاهر برای اینکه ناراحت نشوند گفتم امسال نذری را تعطیل می کنیم.توکل به خدا و امام حسین (ع) سال بعد جبران خواهیم کرد. عصر که به خانه برگشتم خبر خوشی به من دادند و آن اینکه وام محله ای را برنده شده ایم. انگار خدا دنیا را به من داده بود و آن روز یقین کردم که خدا هرگز اجازه نمی دهد نیت خیر ابتر بماند. با همان وام برای شب اربعین نذری را آماده کردیم . البته آن روزها همه چیز ارزان بود و راحت توانستیم نذرمان را ادا کنیم. نماینده مجلس نمی شوم خیلی ها در شهر مرا می شناسند .بالاخره سالهای سال در این شهر مسافر کشی کرده ام ، در مراسم مختلف حضور داشته ام . باور کنید ۷۰درصد مردم مرا می شناسند . (با لبخند گفتم حالا که این همه شهرت دارید برای انتخابات مجلس ثبت نام کنید) لبخندی زد و گفت : نه نماینده مجلس نمی شوم . اگر نماینده شدم شاید وقتی برای پیگیری نذری ام نداشته باشم . الان این نذری از نایبند تا نوشهر مازندران هم می رسد . تصمیم دارم با لطف خدا و عنایت حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) وهمراهی اهالی محله دیگ های نذری را افزایش دهم . حداقل آن را به ۲۰ دیگ برسانم. وصیت کرده ام این راه ادامه داشته باشد مجتبی و مژگان دوفرزندش هستند که اولی لیسانس IT دارد و دیگری فوق دیپلم نقشه کشی را دریافت کرده است .فرزندانی متین و مودب  که می شد در همین دقایق دیدارمان، ادب و وقار آنها را دید. حاج محمد رضا از خانواده و فرزندانش کاملا راضی است: خدا را شکر می کنم خانواده و فرزندانی سالم دارم به آنها افتخار می کنم. البته وصیت کردم حتی بعد از من هم این بساط نذری ادامه داشته باشد. ناصر برادر همسرم برای برپایی این محفل سنگ تمام گذاشته ، مردم و همسایه ها واقعا لطف دارند و همکاری می کنند. حتی بعضی نذرشان را یکجا می کنند و همینجا ادا می کنند .نباید این راه پایان یابد. مطمئنم آقا ابا عبدالله (ع) کمک خواهد کرد مراسم نذر اربعین این محله استمرار یابد. البته به همه می گویم خصوصا به فرزندانم که مرید اهل بیت باشند دست از دامان اهل بیت عصمت و طهارت نکشند. دعایم شفای بیماران است ساعت ۲ بامداد بود و نیم ساعت دیگر نذری آماده توزیع می شد .می خواستم جمع را ترک کنم حاج محمد رضا گفت عکسی به یادگار از این شب داشته باشیم . قبول کردم و درجمع خادمان اربعین حسینی حاضر شدم با صدای بلند صلوات فرستاد و دعا کرد که نذرمان قبول ،ایمانمان مستحکم ، وفاداری مان به اهل بیت بیشتر شود و بیماران شفای عاجل یابند. با همه آنان خداحافظی می کنم از پیچ کوچه که می گذرم اهالی را می بینم به سمت خانه حاج محمد رضا همایون می روند تا از نذری اربعین سهمی ببرند. هرچند خودش  در توزیع نذری دخالتی ندارد و همسایه ها برای توزیع دست بکار می شوند. همانانی که از روز قبل از اربعین بساط نذری را پهن کرده و دیگ های حلیم را آماده می کنند.