نقد فیلم؛
تقلا در هرجومرج جامعه تا ساعت 5 عصر
علی نبوی، 27 مرداد 96
27 مرداد 1396 ساعت 12:34
قبل ازاکران فیلم ساعت 5 عصر مهران مدیری، تصور شخصی من این بود که این فیلم رکورد فروش در سینمای ایران را خواهد شکست. اکران فیلم در 30 تیرماه آغاز شد و من هم همچون دیگران بیتاب دیدن اولین کار سینمایی مهران مدیری بودم و می خواستم همان ابتدا از احتمال تحقق پیشبینی خود مطمئن شوم.
با خرید بلیت فیلم در سومین روز اکران، من هم به جرگهی افرادی پیوستم که فروش خارقالعاده روزهای اول اکران فیلم را رقم زدند. مرور آمار فروش فیلم، نوید تحقق پیشبینی من و خیلی های دیگر که هنوز فیلم را ندیده بودند را میداد؛ اما با دیدن فیلم نظرم کاملاً برگشت. دیدن فیلم باعث شد حتی انگیزه ی خود برای نوشتن یادداشتی در مورد آن را هم از دست بدهم. افت فروش فیلم به نسبت استقبال اولیه، موجب شد تا بهانه ای شد تا از این منظر به سراغ فیلم بروم و یادداشت زیر را بنویسم.
فیلم ساعت 5 عصر با بازی یک شخصیت محوری و ورود و خروج دیگر شخصیتها با نقشهایی کمرنگ، تم آشنایی دارد. مهرداد پرهام(سیامک انصاری) شخصیت محوری و به نوعی تنها شخصیت ساخته پرداختهشدهی داستان، ترکیبی از شخصیتپردازی صورت گرفته برای مسعود شصت چی در مرد هزارچهره، کیانوش در شب های برره و کاراکتر مهران مدیری در برخی از کارهای خود است.
مرد سادهلوحی که قلههای پلشتی و سادگی را در مینوردد و در دنیایی شلخته و بیقانون، قانونمند و بااخلاق ظاهر میشود. استفاده از این تضاد در آثار مختلف سینمایی تجربه شده و باز هم از این ظرفیت طنز استفاده می شود. مهران مدیری هم در برخی از آثار خود از این تضاد بهره گرفته و انصافاً در درآوردن لج مخاطب موفق بوده است! او با مواجه ساختن یک انسان منضبط و مبادی آداب با فرد و یا اجتماعی از انسانهای نادان و بی انضباط، این موقعیت طنز را بارها بوجود آورده است. البته او در استفاده از این موقعیت طنز، بیشتر به تمسخر اجتماع پرداخته تا نقد آن؛ چرا که نقد در دل خود خاصیت اصلاح گری هم دارد و در آثار مدیری چنین چیزی را نمیبینیم.
به ساعت 5 عصر برگردیم و آخرین استفاده ی مدیری از تضادی که آن صحبت شد را بررسی کنیم.
در طول تماشای فیلم فکر میکردم شاهد دیدن فیلمی سینمایی از مهران مدیری هستم. اما فیلم پر سر و صدای «ساعت 5 عصر»، همان حس تماشای یک سریال در خانه را برایم تداعی کرد. گویی یک سریال خلاصه شده را در مدت زمان 95 دقیقه در تلویزیونی بزرگ به تماشا نشستم .
ساعت 5 عصر نه طنز است و نه کمدی سیاه و نقادانه؛ بلکه بیشتر یک ادا و ژست از جنس خود مدیری است که آن را در دیگر کارهایش هم میتوان یافت. البته جالب آنجاست که مهران مدیری خودش همیشه، ادا و اطوار در فیلمها را به سخره میگرفت و کارهای خود را مردمی و منطبق بر ذائقه ی مردم معرفی میکرد.
مهران مدیری در اولین کار سینمایی خود صحنههایی از هرجومرج، بیفرهنگی، بیاخلاقی و بیقانونی را در جامعه به تصویر کشیده است و این بار افراد مقابل شخصیت اصلی و فضاها و اتفاقات کاملاً واقعی به تصویر کشیده شدهاند.
اگر در کارهایی نظیر مرد هزارچهره نوعی هجو و غلو گویی در کار مدیری وجود داشت، اینجا دیگر اتاق تمساحها و گنگسترهای مسلسل بهدست در تهران رژه نمیروند، بلکه مردم داخل ایستگاه مترو، تجمعکنندگان جلوی کارخانه، مراجعین بیمارستان و نظایر آن شخصیتها و کلیت مخوف از جامعه هستند.
اگرچه که بر مدیری نمیتوان به خاطر به تصویر کشیدن رفتارها و شرایط بغرنج فرهنگی و اجتماعی جایجای جامعه خرده گرفت، اما نکته آن است که خود مدیری هم در قاب تصویر بدون یک فیلمنامه اساسی و بدون حرفی جدید، در حال کسب درآمد از به تصویر کشیدن سیاهی های جامعه، برای خود جامعه آنهم بدون هرگونه کارکردی است.
اینکه شما آیینهای را در دست بگیرید و در پیاده رو، ایستگاههای مترو و اماکن پر تردد و پر از مشکلات مردم بروید در قبال آیینه گردانی خود مبلغی هم دریافت کنید؛ به واقع چه کاربرد و چه فایدهای دارد!؟ آیا اینکه مدام به خودمان بگوییم جامعه ای سرشار از معضلات اجتماعی داریم فایده دارد؟ بد گوییِ صرف از یک موضوع به اندازه بیهوده است که تعریف و تمجید بی دلیل از آن بی فایده خواهد بود.
مدیری کسی را مجبور به رفتن به سینما نکرده است، اما خود او به خوبی میداند که استقبال اولیه از فیلم هم به دلیل تلقی مردم بهواسطهی کارنامهی کاری او بوده و افت فروش فیلم هم ثابتکنندهی این مدعاست.
در مورد ساعت 5 عصر باید گفت که مدیری بهجای استفاده از ظرفیت های یک اثر سینمایی، بیشتر متکی به اسمورسم خود و شخصیت سیامک انصاری بوده است.
قصهی ساعت 5 عصر مجمعالجزایری از اتفاقات، نظیر سفرهای درونشهری مهرداد پرهام، قرار گرفتن در محیط های شلوغ و ملالآور و ایجاد سوء تفاهمات متعدد است. به نوعی یک مسعود شصت چی اما با بدشانسی بیشتر را شاهدیم که اتفاقات یک روز زندگی اش از صبح تا عصر موضوع فیلم شده است. مسعود شصت چی لااقل جلسه ی محاکمه داشت، حال آنکه مهرداد پرهام پس از بازجویی توسط فردی به ظاهر امنیتی از تمام اتهامات مبرا شناخته میشود!
فضای کف جامعه اگرچه که به تصاویر مهران مدیری شبیه است اما باید به تعریف درستی از کف جامعه رسید. منظور من از کف جامعه، پایینشهر و افراد با بضاعت مالی پایین نیست؛ کف جامعه آنجاست که شعور، اخلاق، انسانیت و تعاملات انسانی رسوب میکنند و گندابی را در آن تشکیل میدهند که در آن ثروتمندانی با ماشین های لوکس و خانههای اعیانی را در کنار قدارهکشها و زورگیرها میتوان گرد هم دید.
اما آنچه که بعد از دیدن اثر مهران مدیری شخص من را آزار میدهد آن است، که در این جامعه چه تلاش و آموزشی برای رفع بیفرهنگی و بیاخلاقی صورت گرفته است؟ آیا نشان دادن رفتار غیر انسانی(اگرچه که حقیقت هم باشد) دوای درد بیفرهنگی ماست؟ آیا مردمی که در سالن سینما به رفتار بینظم مسافران مترو لبخند میزنند، در حال تصمیم گرفتن برای اصلاح رفتار خود(با این فرض که خود جزو همان افراد بینظم هستند) هستند؟ آیا مهران مدیری که در کارهای اخیر خود بریزوبپاش های آنچنانی دارد، در یک اثر سینمایی و با بهره جستن از یک پشتیبان متمول و خاص، توانست خدمتی هرچند کوچک به وضعیت نابسامان کنونی جامعه کند؟
مدتی است که برای درمان مشکلات جامعه، بهجای به کار گرفتن دارو و یا تیمار این درد، دائماً میخواهیم چرک زخم را به یکدیگر نشان دهیم. مردم خود به خوبی از شرایط جامعهای که در آن زندگی میکنند مطلع هستند و تنها برخی ازمسئولان و مردم که خود را به خوابزدهاند را باید بیدار کرد.
اگرچه که شاید گیر افتادن مهرداد پرهام در آن فضا یک موقعیت طنز باشد، اما مردم حاضر در آنجا هم از سر جبر و به دلیل زیرساخت ضعیف مترو، کمبود وسایل عمومی، رشد بیرویه و بدون کنترل شهری و افزایش جمعیت شهر تهران و مواردی ازایندست، درآنجا حضور دارند و به مرور و با توجه به داشته های فرهنگیشان، متاثر از جو آنجا دست به چنان عادت به چنان رفتارهایی کرده اند.
این هرجومرج به تصویر کشیده شده در فیلم، در نهایت به یک حمام گرم در یکی از طبقات آپارتمان لوکس مهرداد پرهام ختم میشود؛ حال آنکه آن مردم پایین دست،هنوز در حال دعوا کردن، زور گرفتن، مفت خوردن در مجلس ختم و بینظمی کردن هستند!
کد مطلب: 503050
آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcamenmw49nww1.k5k4.html?503050