راز قطعنامه ۵۹۸ و انتخابات ۹۲

بهمن مجیدی، اول مهر 92

1 مهر 1392 ساعت 9:28

نویسنده تقریباً تمامی حلقه‏ های مرتبط با امام را به صورت مستقیم و غیرمستقیم متهم به سلب اختیار از امام می کند، برخی را صریحاً اسم می آورد؛ هاشمی رفسنجانی، محسن رضایی ...


مقدمه:
سال گذشته در چنین ایامی یکی از روزنامه ها به مناسبت هفته دفاع مقدس به منظور دست یابی به برخی ناگفته ها و تبیین علل چگونگی برخی تصمیمات در مقطع جنگ و پایان آن در پاورقی خود دست به انتشار سلسله مقالاتی با عنوان «علل و دلایل پذیرش قطعنامه ۵۹۸» در سال ۶۷ نمود.

تا اینجای کار این اقدام روزنامه مذکور بسیار ارزشمند و پسندیده تلقی می‏گردد. اما با توجه به رویکرد مقاله و به خصوص زمان تقارنی انتشار آن با هفته دفاع مقدس و برخی دیگر از رویدادهای سیاسی در کشور انتشار این مقاله را باید در راستای اهدافی دیگر ارزیابی نمود.

اما این نمونه که در مورد آن به بررسی خواهیم پرداخت نه تنها با هدف تجلیل از خادمان و خدمت گذاران صدیق جنگ که امام خمینی (ره) بنابه فرمایشات خودشان به تعهد، دلسوزی و صداقت آنان اعتماد داشته است، (صحیفه امام ، جلد ۲۱، ص۹۲) نیست، بلکه با کنار هم قرار دادن اظهارات و جمع آوری برخی خاطرات از مسئولین جنگ و حتی برخی افراد با مسئولیت‏های غیرجنگی یا گمنام و ناشناخته (حداقل برای نگارنده) درصدد برمی‏ آید که نشان دهد از سال ۶۲ تا ۶۷ و به خصوص در مقطع پذیرش قطعنامه افراد یا به قول نویسنده جریاناتی در اطراف حضرت امام (ره) بوده ‏اند که هیچ هدفی جز نفود و ایجاد تغییر رأی در امام برای پایان دادن به جنگ، آن هم از طریق تسلیم ایشان «مجبور به سر کشیدن جام زهر» و «وادار کردن امام به پذیرش قطعنامه» (راز قطعنامه - ص ۵۳) نداشته ‏اند.

این پاورقی بعداً بنابه دلایلی که ذکر خواهد شد، تحت عنوان کتاب «راز قطعنامه» منتشر شد. متأسفانه نویسنده در این کتاب، غیرمستقیم تلاش دارد رهبر کبیر انقلاب اسلامی را تا سطح یک رهبر ساده که به راحتی از طریق دسیسه‏ های اطرافیانش امکان تصمیم گیری از ایشان سلب شده است، پایین بیاورند «اما چرا کار به جایی رسید که امام خمینی مجبور به سر کشیدن جام زهر قبول قطعنامه شود؟ و اصولاً چه کسانی این جام زهرآلود را به امام تحمیل کردند؟» (راز قطعنامه- ص۳۳) امامی که نویسنده راز قطعنامه معرفی می کند، حتی از مذاکرات و اقدامات سیاسی و دیپلماتیک مسئولان کشور و فرمانده جنگ و نمایندگان خودشان هم بی خبر هست! امامی که حکایت‏ ها و داستان‏ ها و کتاب‏ های فراوانی از چگونگی اطلاع ایشان از اوضاع کشور نقل شده است، حال توسط نویسنده، فردی بی خبر قلمداد می شود. «بله، آقای هاشمی از قبل با دبیر کل سازمان ملل برای آتش بس و صلح! به تفاهم رسیده بود اما به دنبال موقعیتی می گشت تا امام خمینی را نیز توجیه کند!!» (راز قطعنامه – ص۵۸) این همان جفای بزرگ است به ساحت مقدس امام خمینی(ره) که متاسفانه از چشم مسئولین روزنامه و نویسنده کتاب پوشیده مانده است.

دامنه این جفا به مقام معظم رهبری هم کشیده شده است. نویسنده محترم به رغم این که با ذکر خاطرات و یادداشت‏ های آقای هاشمی که در آن قید شده خیلی از جلسات در خصوص جنگ در حضور رئیس جمهور محترم بوده است، نقش رئیس جمهور وقت را در موضوع جنگ، بی رنگ و بی مسئولیت نشان داده و بدون ذکر استناد متقنی، به نقل از ایشان آمده؛ «در جنگ به جز شش ماه هیچ مسئولیتی نداشته ‏اند» (همان – ص ۹۲) در حالی که رئیس جمهور عضو شورای عالی دفاع ملی بر اساس اصل سابق یکصدودهم قانون اساسی بوده ‏اند.

تاریخ و نسل‏های آینده با خواندن این کتاب چه قضاوتی نسبت به ایشان خواهند داشت. آیا تاریخ و نسل‏های آینده به صرف یک تحقیق و پژوهش کاملاً سطحی و نه چندان علمی و عمیق و به صرف جسورانه بودن موضوع آن، نسل کنونی و انقلابیون امروز را خواهد بخشید که اتهامی چنین به امام، مردم و انقلاب و یاران امام بخورد و سکوت کنند؟! اتهامی که از پس جریانات سیاسی و برای از میدان به در بردن رقبای جناحی و به خاطر انتخابات شکل می گیرد.

نویسنده پاورقی تقریباً تمامی حلقه‏ های مرتبط با حضرت امام را به صورت مستقیم و غیر مستقیم متهم به اتهام مذکور (سلب اختیار از امام) می کند. برخی را صریحاً اسم می آورد: «آیت الله هاشمی رفسنجانی – محسن رضایی – شمخانی – نخست وزیر وقت و حتی برخی نمایندگان مجلس و برخی وزیران دولت سوم و چهارم» و برخی هم که اسمی از آنان به میان نمی‏آید اما به دلیل شرکت در جلسات شورای امنیت ملی و حضور در برخی محافل و جلسات خصوصی سران قوا و تشریک مساعی با افراد فوق، عملاً در دایره اتهام قرار می‏ گیرند که به لحاظ حرمت اینان و رعایت شئون افراد از ذکر نام آنان خودداری می ‏نمایم.

نوشته حاضر تلاش دارد در حد مقدورات یک مقاله در چند بخش به نقد پاورقی و کتاب یادشده بپردازد. در بخش اول به صورت خلاصه مقطع زمانی درج پاورقی در روزنامه و سپس انتشار کتاب «راز قطعنامه» را مورد نظر قرار می دهد و معتقد است، برخلاف ادعای روزنامه، این پاورقی در جهت زنده نگه داشتن یاد و خاطره هشت سال حماسه دفاع مقدس نبوده بلکه به مقتضای وقایع سیاسی مهرماه سال ۹۱ منتشر شده است و انتشار کتاب آن در سال ۹۲ هم در همین راستا بوده است.

بخش های بعدی این مقاله به بررسی چرایی پذیرش قطعنامه می‏پردازد. این همان موضوعی است که نویسنده محترم به استناد سخنان، مطالب و گفته ‏هایی که از مسئولین وقت در سال ۶۷ جمع آوری کرده به چگونگی و چرایی پذیرش قطعنامه پرداخته که کتاب آن قریب به سیصد صفحه را به خود اختصاص داده است. از آنجا که این جانب معتقد هستم نویسنده و روزنامه مذکور خود را پیرو ولایت مطلقه فقیه می‏دانند و کلام و سخنان ولایت برای اینان حجت تامه و فصل الخطاب است و قیام امام را قیام خود و قعود امام را قعود خود می دانند و از ولایت گامی جلوتر یا عقب تر نخواهند گذاشت و از سوی دیگر حوصله مقاله اجازه نمی‏دهد به این موضوع به صورت ریز تر پرداخته شود؛ فقط به استناد فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری (دام ظله العالی) موضوع پذیرش قطعنامه، به رغم تلخی آن زهر (به گفته دریابان شمخانی عبارت جام زهر از ادبیات خاص امام نشات گرفته تا بتوانند وضعیت پایان جنگ را رقم بزنند) را بررسی کرده و آن را بر اساس تکلیف الهی و یک اقدام استراتژیک دانسته که نتایج آن تماماً به نفع کشور و مصالح عالیه انقلاب تحقق یافته است. امید است نویسنده محترم کتاب فوق و متولیان روزنامه مذکور با خواندن این نقد در خصوص اتهامات ناروایی که به مسئولان جنگ در سال ۶۷ زده ‏اند، تجدید نظر نمایند. هرچند که امیدی برای این کار ندارم.

در نتیجه گیری این مقاله نیز ضمن بررسی کوتاه نظرات مختلف در ارتباط با پذیرش قطعنامه با بهره گیری از کلام امام و فرمایشات مقام معظم رهبری، نگاهی گذرا به وضعیت سیاسی ایران در شرایط کنونی در مبارزه و تقابل با استکبار و نرمش قهرمانانه ملت ایران می پردازیم.

بخش اول:
در گام نخست، چاپ و نشر این کتاب را نباید در راستای ناگفته‏ ها و ناشنیده‏ ها یا رازهای قطعنامه تلقی کرد، بلکه چاپ این پاورقی و متعاقباً انتشار کتاب آن، در حقیقت سیاست مقابله با رقیب انتخاباتی بوده است. اقدامی که مظلومیت جبهه و جنگ را بیش از پیش نشان داد و این که چگونه برخی عناصر به ظاهر دلسوز نظام و انقلاب برای دستیابی به اهداف سیاسی، به شعار هدف وسیله را توجیه می‏کند، عمل نموده و این شعار را سر لوحه اقدامات خود قرار می‏ دهند.

سلسله پاورقی‏ های فوق که به مناسبت هفته دفاع مقدس از اول مهر سال ۹۱ چاپ شده است دقیقاً به مدت یک ماه صفحه پاورقی روزنامه را به خود مشغول می‏ دارد و از سویی سوژه اصلی این پاورقی کسی نبود جز آیت الله هاشمی رفسنجانی که از دو الی سه ماه قبل از انتشار این پاورقی بحث حضور مجدد وی در انتخابات سال ۹۲ مورد توجه رسانه‏ های داخلی و حتی خارجی قرار گرفته است.

نویسنده با اضافه کردن این مطلب در کتابش به مقابله با آقای هاشمی-روحانی می‏رود: «با توجه به اینکه حسن روحانی از ابتدای پیروزی انقلاب همواره در کنار آقای هاشمی قرار داشته و با وی رابطه تنگاتنگی بوده است –به گونه ای که می توان گفت هاشمی و روحانی یک روحند در دو کالبد مختلف!– لذا می توان حدس زد که احتمالاً این اقدامات حسن روحانی نیز با هماهنگی خود هاشمی بوده است.» (راز قطعنامه - ص۶۰)

در ادامه نیز نویسنده تاکید دارد روحانی و هاشمی اعتقادی به جنگ نداشته و خودشان نیز می دانستند نظرشان مخالف نظر امام است و در ادامه نسبت به عملکرد آقای روحانی در سال ۸۲ در خصوص مذاکرات هسته‏ ایی انتقاد می‏ کند (همان-صص ۶۲–۶۴) طرح موضوع هسته‏ ای که هیچ ارتباطی به قضیه قطعنامه ۵۹۸ ندارد و ذکر آن در کتابی که قرار است در نمایشگاه کتاب درسال ۹۲ در همان مقاطعی که قرار است کاندیداهای ریاست جمهوری ثبت نام نمایند، نشان از سمت‏ گیری کتاب درخصوص انتخابات سال ۹۲ دارد، تا برملا کردن راز قطعنامه. «وی {روحانی} در سال ۸۲ با حمایت آقای هاشمی به عنوان دبیر شورای امنیت ملی کشور در دولت خاتمی منصوب می‏ شود و هدایت تیم مذاکره کننده هسته‏ ای را در مذاکره با دولت‏ های اروپایی بر عهده می‏ گیرد؛ مذاکراتی که پس از ماجرای سعدآباد، پاریس و... منجر به بیش از دو سال تعطیلی بسیاری از فعالیت‏ های هسته‏ ای جمهوری اسلامی شد. با این وجود، جناب حسن روحانی آن را مایه افتخار خود می‏داند!!» (همان -صص۶۴-۶۵) و در صفحه ۹۶ کتاب، نویسنده با درج عبارت «توسعه طلبی سپاه» از یادداشت هاشمی، عملاً تلاش نموده روحانی و هاشمی و سپاه را رودرروی هم قرار دهد.

از سوی دیگر در همین مقطع، هیچ یک از افراد و شخصیت‏ های نام برده شده در این پاورقی‏ ها و کتاب آن، به رد یا دفاع و حتی اثبات و تایید مطالب آن سخنی بر لب نیاوردند (به جز دو مورد). هر چند برخی شخصیت‏ ها در خاطرات یا مصاحبه‏ های خود از موضوع پذیرش قطعنامه دفاع کردند (هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی و دریادار علی شمخانی) اما سکوت معنادار اکثریت رجال سیاسی کشور که در زمان قطعنامه حضور داشتند و به قولی تعداد آنان به چهل تن می‏رسد با ارایه نظرات کارشناسی آنان، حضرت امام قطعنامه را پذیرفتند، چرا اکنون سکوت را ترجیح می‏ دهند؟!

برخی دلایلی که می ‏توان احتمال داد چرا اکثریت رجال سیاسی کشور تاکنون در مورد چگونگی قطعنامه ۵۹۸ سکوت نموده اند، به شرح ذیل است:
۱- وجود نظرات مختلف برای چگونگی پایان دادن جنگ؛ امری مسلم بوده است. این مسئله از پایان ظفرمندانه عملیات خرمشهر (بیت المقدس) و بعد از عملیات ناموفق رمضان از سال ۶۱ مطرح شده بود. اما به دلیل نرسیدن به اتفاق نظر در بین مسئولان، موضوع پایان جنگ تا سال ۶۷ عملی نگردید. بنابراین پایان دادن به جنگ یک استراتژی بوده که باید شرایط آن فراهم می ‏شده و جنگ به عنوان یک اصل تغییرناپذیر شناخته نمی‏ شده است.

لازم به ذکر است صدور قطعنامه در مقطع قدرت و توانایی‏ های ایران به لحاظ فتوحات خود در فاو و جزایر مجنون صادر شد و دشمن برای جلوگیری از سقوط صدام برای اولین بار طی هشت سال حاضر شد به ایران امتیازاتی دراین قطعنامه بدهد. البته با شیوه باخت باخت. ولی پذیرفتن قطعنامه از سوی ایران در مقطعی بود که دشمن دست به اقدامات ددمنشانه‏ ایی همچون کشتار مردم حلبچه با سلاح شیمیایی، حضور مستقیم امریکا در جنگ، شلیک به هواپیمای مسافری و استفاده گسترده از سلاح شیمیایی علیه رزمندگان در فاو ... بود و عملاً ایران برتری نظامی نداشت. مقابله با این اقدامات ددمنشانه که در سایه شعار صلح طلبی صدام انجام می‏ گرفت همان مسئله‏ ای است که متولیان جنگ به عنوان امتیاز در زمان ضعف ایران بدان دست یافتند (فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر خلع شعار صلح طلبی صدام- ۳۰/۶/۶۷) و قطعنامه را پذیرفتند.

۲- طیف گسترده افراد دخیل در پذیرش قطعنامه و وجود نظرات مختلف نسبت به مقوله جنگ و نحوه پایان دادن به آن آن قدر وسیع است (حداقل چهل نفر) که در صورت ورود متولیان جنگ به آن در شرایط کنونی، دامن اختلافات و تنش‏های سیاسی در داخل کشور را به سمت اقدامی بی‏ثمر و بی ‏نتیجه و انتقام‏ کشی بیهوده سوق خواهد داد. لذا خرد جمعی و بصیرت خبرگان سیاسی را از افتادن در این ورطه باز می‏ دارد. کاری که نویسنده کتاب ناآگاهانه سعی در دامن زدن به آن دارد.

۳- همان‏طور که نظرات، فرمایشات و احکام و دستورات حضرت امام (ره) در قبل از قبولی قطعنامه برای میلیون‏ ها ایرانی مسلمان حجت شرعی بوده و در پی فرمان امام (ره) مردم به جبهه ها سرازیر می شدند، نظرات همین امام نیز بعد از قبولی قطعنامه می‏ بایست به عنوان حجت شرعی تلقی گردد و آن‏چه بعد از قبولی قطعنامه برای میلیون‏ها ایرانی شرط و اساس بوده و هست عمل کردن به نظرات حضرت امام است و این همان رویه‏ ای است که اعتقاد تمامی پیروان واقعی ولایت بر آن استوار گشته است. لذا بعداز پذیرش قطعنامه سخن از آن و ایراد و بهانه گیری در آن نوعی جلوتر بودن از امام تلقی می‏ گردد که این صفت ناپسند نوعی افراط گرایی تلقی شده و افراط و تفریط از قاموس پیروان واقعی امام انتظار نمی‏ رود.

۴- این جفای بزرگ را به تاریخ ایران امام و انقلاب اسلامی و مردم ایران را چه کسی پاسخ گو است که مدعی شویم جام زهر را تنها امام نوشیدند. این ادعا یعنی امت مسلمانی که سال‏ها پشت سر امامشان از جان و مال و هستی خود گذشتند در این مقطع فقط شاهد بودند که امام و مقتدایشان جام زهری بنوشد و این مردم ساکت و نظاره گر باشند. اگر جام زهری بود که بود همه نوشیدند تا ایران و انقلاب اسلامی بماند و مصلحتی که امام بزرگوارمان آن را دیدند و مردم هم اعتماد کردند و امروز ایران قدرتمند و سرافراز نتیجه همان جام زهری بود که به قول مقام معظم رهبری شهد شیرین و نکوی آن تنها پس از دو سال به کام ملت ایران ریخته شد. بنابراین تلخی پذیرش قطعنامه برای تمامی مسئولین وقت امری مسلم بوده که بازگویی آن نوعی جزع و فزع تلقی شده و تنها دشمنان انقلاب را شاد می‏ نموده است.

یاللعجب که نویسنده کتاب گویا چند سال وقت صرف کرده تا این پاورقی را بنویسد ولی این فرمایشات مقام معظم رهبری را ندیده است که ایشان در پیام خود به مناسبت نهمین سالگرد جنگ تحمیلی بار دیگر بر اهمیت پذیرش قطعنامه تأکید کرده و فرمودند: «...این قطعنامه که زیر فشار سهمگین رزمندگان اسلام بر پیکر دشمن صادر شد، سندی است که شعار دفاع مقدس ما در آن تأمین گردیده بود و اجرای کامل آن، دشمن را به شکست قطعی می ‏رسانید و لذا هرگز جمهوری اسلامی آن را رد نکرد... قبول قطعنامه ی ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی و رهبر عظیم الشّأن فقید آن، توطئه‏ وسیع دشمن را بار دیگر با هدایت الهی به خود او برگرداند و دشمن را که تحت شعار صلح طلبی، به هر جنایتی دست می‏زد، خلع شعار کرد. شاید مشیت الهی بر این بود که با قبول قطعنامه، حقانیت جمهوری اسلامی بیش از پیش در جهان آشکار شود و ملت ایران به هدف های اساسی خود در سطح بین المللی نزدیکتر گردد.»

آیا همین عبارت مقام معظم رهبری برای نویسنده کافی نبود که حقانیت جمهوری اسلامی در جهان و نزدیک شدن به هدف های بین‏ المللی را در قبولی قطعنامه می ‏دید و قلم از نگارش این پاورقی و کتاب به زمین می‏ گذاشت؟!


کد مطلب: 199574

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdccmoqs02bqop8.ala2.html?199574

الف
  http://alef.ir