در كجاي تاريخ ايستاده ايم؟

بخش تعاملی الف - محمد روزبهانی

10 تير 1394 ساعت 13:45


بر خلاف اعتقاد برخي ها مسئله ي اصلي غرب با جمهوري اسلامي در چند دهه ی اخیر مسئله ي هسته اي شدن، بمب هسته اي و يا مباحثي از اين دست مثل حقوق بشر و تروريسم و غيره نيست، بلكه مسئله ي اصلي غرب را بايد در نامه اي كه سه تن از متفكرين و استراتژيست هاي آمريكايي در اوائل انقلاب به رئيس جمهور وقت آمريكا نوشتند، دانست. آنها در اين نامه ي مهم به دولتمردان آمریکایی هشدار دادند كه صدايي كه از ايران به گوش ميرسد تنها يك جابجايي سياسي در قدرت نيست بلكه تمامیت تمدن غرب را به چالش خواهد كشيد.

اهمیت نگاه به انقلاب اسلامی به فیلسوفان پرآوازه ی غرب هم کشیده شد. فوكو پرارجاع ترين فيلسوف معاصر غرب از انقلاب اسلامي به عنوان روحي تازه كه در كالبد جهاني بي روح دميده شده است ياد مي كند. او كه علاقه ي بسياري به بررسي انقلاب اسلامي ایران از نزديك داشت و حتي خيلي سعي كرد حضرت امام(ره) را در پاريس از نزديك ببيند و با او ملاقات داشته باشد، در گزارشات خود يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي را انقلابي با دستان خالي ميداند. او كه از فيلسوفان پست مدرن غرب محسوب مي شود تا جايي از اين رخداد تاریخی شگفت زده مي شود كه از انقلاب اسلامي به عنوان اولين رستاخيز عظيم عليه نظم جهاني ياد مي كند .

انقلاب اسلامي هم مانند بسياري از نهضت هاي عظيم اجتماعي در دنيا، در حال شدن است. يعني اينطور نيست كه همه ي جزييات باید از پيش طراحي شده باشد و ما به عنوان موجودی جدا افتاده برای مثال وارد خانه اي شويم كه همه ي جزئيات و وسايلش از پيش سازماندهي و جايگذاري شده باشد. در بستر همين ويژگي يعني ويژگي در حال شدن انقلاب اسلامي است كه فرصت ها، تعارضات و گاه فتنه هايي رخ مي دهد.

به اعتقاد نگارنده اين سطور اصلي ترين مسئله ي نهضتي كه ما طلايه دار و پيش قراول آن بوده ايم، نسبت ماهوي انقلاب اسلامي با ذات تمدن نيست انگار غرب است. تمدن غرب اولين تمدن در تاريخ است كه با تغيير نگاهي كه به عالم و آدم ايجاد كرد، و با اراده ي معطوف به قدرت، توانست خود را جهاني كند و حتي تا دورافتاده ترين و بدوي ترين مناطق نيز الگوهای خود را تعمیم دهد.

حال اگر بپذيريم به تعبير فوكو انقلاب اسلامي رستاخيز عظيم عليه نظم جهاني است و دوران جديدي آغاز شده است، عالمي كه صداي آمدنش به گوش مي رسد، چه نسبتي با عوالم قبل از خود دارد. آیا به زعم برخی ها قرار است در تمام دستاوردهای علمی و تمدنی گذشته که تاریخ آن به هزاره ها پیش می رسد، بازنگری صورت بگیرد. و یا بر اساس نگاه عده ای تمدن جدید قرار است بر پایه ی دستاوردهای سودمند گذشته و تکمیل آن بنا شود یعنی با شروع از داشته هایی که با نگاه گزینشی بر میراث علمی-تمدنی گذشته حاصل شده است، این کار صورت گیرد. سوال مهمی که در ادامه این بحث پیش می آید این است که آيا انقلاب اسلامي يك فرماليسم ديني-اجتماعي است كه خواهان بازتوليد الگوها و راهبردهاي كلان غرب مثل توسعه آن هم صرفا براساس نگاه پراگماتيسمي كوتاه مدت-در مقياس تمدني- است؟

حرف جديد ما براي دنيا كه از دل شعار نه شرقي نه غربي استنباط مي شد، دقيقا چه چيزي بود؟ ساده ترين جوابي كه به اين سوال مي توان داد اين است كه اسلام براي اداره ي عالم طرح دارد، آن هم طرحي منحصر بفرد. طرحي كه مبدأ، غايت، روش ها، پيش انگاره ها و منابع آن در هماهنگي كامل آدم و عالم چيده شده است. منحصر بفرد بودن اين طرح نكته ي كليدي آن است. توضيح آنكه اين طرح، پارادايمي در عرض پارادايم هاي رقيب نيست كه بگوييم هر كدام از آنها چه ميزان بهره و كارايي دارند؛ بلكه تنها پارادايمي است كه توانايي نگاه فراتاريخي- فرا فرهنگي را در جهت نیل به حقیقت حیات دنیایی بشر داراست . مهمترين مشكل اين جواب، ذهني بودن آن است. البته ذهني بودن به معناي نادرست بودن و تطابق نداشتن با حقيقت نيست، بلكه به معناي محقق نشدن آن در خارج به صورت كامل است.

ما نياز داريم به خيلي از مسائل عمده و اساسي در طراحي جهان خودمان نگاه متفكرانه و نه سطحي داشته باشيم. نگاه ما به علم، پژوهش، پيشرفت، انسان، طبيعت و ... نبايد مانند برخي كشورهاي ميان مايه مثل ژاپن و كره سطحي باشد. آنها كه هيچ گاه نسبت به اخذ علوم تكنيكي و تكنولوژي نيانديشيدند و در مورد نسبت آن با فرهنگ، هويت و زيست اجتماعي شان حساس نبودند و به سرعت دنباله رو غرب شدند. اما مگر بالا رفتن سطح رفاه مردم، از بين رفتن گرسنگي و فقر و بي سوادي و درمان بسياري از بيماري ها، نتيجه ي پيشرفت سريع كشورهاي صنعتي و مدرن و دنباله روهاي آنها در پيوند با عالم تكنيك نبوده است؟ اراده های بسیاری به صورت جدی از دو سده پیش تا به امروز وجود داشته است که ما بدون فوت وقت و با سرعت زیاد وارد عالم تکنیک شویم ولی ظاهراً ورود به این عالم با مختصات فرهنگی که ما در آن قرار گرفته ایم به این سادگی ها هم نیست. فضای فرهنگی که ما در آن تنفس می کنیم با تمام گسست هایی که در مواجهه با تجدد در آن ایجاد شده است، فاصله ی زیادی با فضای مدرنیته ی غرب دارد.

البته غرب برای بسط عالم تکنیک دست به اقداماتی زده است که قبل از آن نظیری نداشته است. اینکه غرب تمام تاریخ را به نفع دوران مدرن مصادره کرده است در همین راستاست. برای مثال جامعه شناسي مثل آگوست كنت با نگاه تكاملي كه به تاريخ دارد، تاريخ را به سه دوره ي متكامل تقسيم مي كند: دوره ي ربّاني، دوره ي فلسفي و دوره ي علمي. در نگاه او دوره ي اول دوره اي بوده است كه انسان همه چيز را با خدايان و اسطوره ها تفسير مي كرده. اين نگاه در دوره ي دوم به سمت عقلانيت و تبيين هاي فلسفي سوق پيدا كرد و در نهايت بشريت به دوره ي علمي به معناي پوزيتيويسمي آن كه كمال نهايي او معرفي مي شود مي رسد. و یا ماكس وبر که عصر جديد را عصر افسون زدايي ناميده است. یعنی بشر در دو دوره ی اول زیست خود همیشه همراه افسون و افسانه بوده است و در دوره ی جدید است که دست و پای خود را از این زنجیرها رهایی می بخشد و با علم مدرن از عالم، افسون زدایی می کند.

البته این تمام اتفاقاتی نیست که در غرب افتاده است. در اين بين متفكران برجسته ي ديگري نيز مانند نيچه و در ادامه ي او هايدگر وجود دارند كه نگاه های متفاوتي نسبت به اسلاف خود دارند. نيچه تاريخ غرب را كه معمولا از يونان باستان شروع مي شود، آغاز تاريخ نيهيليسم يا نيست انگاري بشر بشمار مي آورد و دوره ي جديد يا همان مدرن را آخرين و دشوارترين مرحله ي نيست انگاري قلمداد مي كند. و يا در نگاه هايدگر، "با ظهور نيست انگاري تكنولوژيك، وجود چنان به محاق مي رود و چنان موجودات را رها مي كند كه همه چيز به وضع ماشيني شدن وانهاده مي شوند... در چنين وانهادگي وجود، هر كوششي براي نجات غرب ولو كه از طريق اراده به قدرت نيچه باشد، "بيان بالاترين حد نيهيليسم است".(مقاله دوري وجود يا بي ارزش شدن ارزش ها؟-سوره اندیشه)

ارنست يونگر در كتاب عبور از خط مي نويسد: "ما در جستجوي دگرگوني ها و امكاناتي هستيم كه در سايه ي آنها قرار است حيات به سوي عصر جديدي هدايت شود، عصر جديدي كه تحمل پذيري و سعادت را با خود به همراه دارد. تجربه ي علم با تمامي پرسش هايش چشم به سوي ماده دوخته است. ما همه ي پاسخ هاي ناشنيده ي علم را مي شناسيم. پاسخ هايي كه موازنه ي عالم را تهديد مي كند. تنها از اين طريق مي توان به تعادل دوباره ي عالم دست يافت كه تفكر پاسخ پرسش هايش را در عالم معناه بجويد. اين پاسخ ها بايد برتر از پاسخ هاي مادي باشند."

اگر تا قبل از اين فلسفه به عنوان علت محدثه و مبقيه غرب مدرن شناخته مي شد اما با ورود به دوران پست مدرن و زمزمه هاي پايان يافتگي دوران مدرن و البته تماميت تمدن غرب ديگر فلسفه ها و ايدئولوژي ها نمي توانند از سقوط آن جلوگيري كنند و به تعبير ارنست يونگر براي رسيدن به تعادل دوباره ي عالم بايد پاسخ پرسش هايمان را در عالم معنا بجوييم.

اين اتفاقي بود كه در غرب عالم رخ داده است. اما شرق عالم وضعيت خاص خودش را داشته. با بيداري تفكر ديني كه از ايمان به غيب عالم و آموزه هاي وحياني سرچشمه ميگيرد، ايمان هاي فردي در يك جنبش مذهبي به ايمان جمعي نظام مند بسط پيدا مي كند و در مصداق جمهوري اسلامي تبلور مي يابد. مدلي كه قابليت تعميم به مصاديق ديگري را بخصوص در بستر بيداري اسلامي بوجود آمده داراست گر چه مشكل است.

توضيحات داده شد تصويري را به ما ارائه مي دهد تا در يابيم كه انقلاب اسلامي در واقع در كجاي تاريخ قرار گرفته است و مسئله اي را كه بايد حل كند چيست. آن چيزي كه هم در گفته هاي متفكرين غربي و هم در اظهارات رهبران و متفكرين انقلاب اسلامي مشترك است اين است كه غرب و شرق عالم آماده و مهياي دوران جديدي است. دوراني كه نه بر اساس قطع از عالم غيب و معنا بلكه در سرسپردگي به وجود مطلق شكل ميگيرد.


کد مطلب: 279846

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcdon0x9yt05j6.2a2y.html?279846

الف
  http://alef.ir