وای. وای از موتور. وای از موتورسواران، كه هر کجای خیابان های مركز تهران باشید، پیوسته در اطرافتان میچرخند. بی رحم و بی ملاحظه. پیاده رو، خیابان یك طرفه، مسیر ویژه اتوبوس، چراغ قرمز. از صد جهت می آیند و هیچكس هم نمیتواند كاری بكند. هیچكس را به رسمیت نمیشناسند: بچه، پیر، زن، مرد، پیاده، سواره، شهروند، یا حتی پلیس. طوری رفتار میکنند که انگار قانون تنها برای چهارچرخها (ماشینها) و بیچرخها (پیادهروها) است، و دو چرخها از قانون معافاند.
یك راننده تاكسی میگفت آنقدر عصبانی است که میتواند موتورسواران را با دست هایش خفه كند. و شوخی هم نمیكرد. تاكسی های وسط شهر از صبح تا شب مورد تهدید موتورهای تهرانند. بخصوص كه بخاطر طرح ترافیك، اغلب ماشین های مركز شهر را تاكسی های زرد و سبز تشكیل میدهند و موتورها هم به خاطر اینکه طرح ترافیک شاملشان نیست در این منطقه از هر جا بیشترند.
واقعا چه می توان با ۳ میلیون موتورسیکلت تهران كرد تا از این هجوم و بی اخلاقی دسته جمعی دست بردارند. چطور می توان این آخرین بازمانده ها از دوران پیش از قانون را مهار كرد.
مساله این نیست كه درباره موتور قانونی وجود ندارد. موتور یك وسیله نقلیه قانونی است و برای سوار شدنش مجوز لازم است. پلیس برای صدور این مجوز باید مطمئن شود كه موتورسوار قانون را می داند. اما چه كسی میتواند اجرا شدن این قانون را در آینده امتحان بگیرد. برای تخلفات موتور سواران جریمه هست، ولی چه كسی می تواند قانون را درباره این چند میلیون قانون شكن اجرا كند. چند ده هزار نیروی اضافی لازم است تا پلیس بتواند موتورسواران را از راه جریمه مقید به قانون كند؟ چندهزار متر مكعب پاركینگ لازم است تا موتورهای متخلف نگه داری شوند؟ و چه تضمینی هست كه موتورسواران متخلف كه موتورهایشان ضبط شده به جای پرداختن جریمه، یك موتور جدید نخرنند؟
حتما پلیس راه های زیادی را بررسی كرده است. اما من پیشنهادی تازه برای پلیس زحمتكش دارم: از مردم كمك بگیرید.
میلیون ها نفر در این شهر موبایل هایی دارند كه می تواند عكس بگیرد. فرض كنید اگر پلیس یك سامانه ی مردمی راه بیندازد كه در آن هر شهروندی موتوری را دید كه قانون می شكند، از پلاك آن عكس بگیرد و از طریق یک نرمافزار موبایل به آسانی به این سامانه بفرستد. سامانه هم پس از اینكه مطمئن شد این تصاویر ساختگی نیستند، برای رانندگانشان جریمه صادر كند.
اما صدور جریمه فقط یک قدم است. جریمههایی که موتورسواران میدانند هرگز پرداخت نخواهند کرد چه تضمینی خواهد بود برای اینکه دیگر تخلفشان را تکرار نکنند. (بسیاری از موتورسواران آنقدر جریمهها را نمیپردازند تا روزی که به دلیلی موتورشان توقیف شود و پس از آن هم با توجه به مبلغ بالای هزینهی پارکینگ و جریمههای انبوهشده که از قیمت خود موتور بالاتر میرود اصولاً از خیر آن میگذرند.)
شاید بتوان با تغییر شیوهی سنتی پرداخت جریمه برای این مشکل هم راه حلی پیدا کرد. نخست آنکه جریمهی موتور سیکلتها باید برای گواهینامهی راننده صادر شود، نه خود موتور سیکلت. چرا که جریمههای صادر شده برای موتوری که توقیف میشود و در انبارها میپوسد، هرگز مانع از تخلفهای بعدی رانندهی آن سوار بر موتوری تازه نخواهد شد. دوم اینکه باید تغییری در شیوهی سنتی پرداخت جریمه ایجاد شود. به این شکل که به هنگام صدور هر گواهینامهی موتورسیکلت، مبلغ قابل توجهی مثلاً سه یا چهار میلیون تومان از صاحبان گواهینامه گرفته شود تا در طول ده سالی که گواهینامهشان اعتبار دارد، هر بار که جریمهای برای آنان صادر میشود، میزان جریمه از این مبلغ کسر شود.
ایدههای متفاوتی میتواند برای پیداکردن راه حل مؤثر برای حل بحران موتورسواران در کلانشهرها مطرح شود. حالا که پلیس راهنمایی و رانندگی کشور مصمم شده است وضعیت رانندگی در خیابانها و جادههای کشور را سامان دهد و موفقیتهای قابل توجهی نیز در این راه به دست آورده است (کاهش پیوستهی آمار مرگ و میر جادهای بسیار امیدوارکننده است)، و با توجه به آغاز به کار ریاست جدید پلیس، خوب است از مردم کمک بیشتری بگیرند. مثلاً چه اشکالی دارد نیروی انتظامی از شبکههای اجتماعی برای گرفتن ایدهها و پیشنهادها مردم برای حل این مشکلات کمک بگیرد، و یا همانطور که بالاتر پیشنهاد کردم، از شهروندان نیز برای ثبت تخلفات و کمک به نیروهای زحمتکش راهنمایی و رانندگی یاری بگیرد.
در عصری که مفاهیمی مانند شهروند-خبرنگار ظهور کردهاند، میتوان به مفهوم شهروند-پلیس نیز اندیشید.