مکن ای صبح طلوع

5 دی 1388 ساعت 11:30


مکن ای صبح طلوع (ترکيب بندی برای شب عاشورا)
اشاره: وجوه هنری هر مراسم آئينی، از جمله مراسم عاشورا، هم در ماندگاری آن تعيين کننده است و هم در ميزان تاثير و گسترش آن. بعضی ريتم ها و ملودی های عاشورائی و صور شعری مرتبط با آن، لابد اصالتی داشته اند که در طول سالهای دراز، از آزمونِ آموزگارِ سختگير تاريخ پیروز بيرون آمده و ماندگار شده اند و همچنان بر ذائقه هنری و عاطفة معنوی مردم تاثير می گذارند و بخشی از ميراث معنوی و فرهنگی ما را با خود حمل می کنند. بايد نسبت به اين ميراث حساس بود. مظاهر فاخر آن را تقويت کرد، و آنچه را که با صورت و محتوای ضعيف - که در شان مقام امام (ع) نيست - به ناروا در اين مجموعه در آميخته است بازشناسيم و اصلاح کنيم. نگاه كنيد به استحكام و متانتي كه در زبان فاخر ترجيع بند معروف محتشم كاشاني و ريتم های مربوط به آن در رثاي ابا عبدالله (ع) بكار رفته كه ميليونها ارادتمند او را در طول چند قرن، به زانويِ ادبِ رثاء نشانده و به اشك تعظيم كشانده و به سكر محبت رسانده است. گويا عزاي اشرف اولاد آدم است.

يکی از آن ملودي ها و ريتم های پرهيجان و ماندگار در مراسم شبِ عاشورا، نوحه ای قديمی و کوتاه اما پرهيجان است با ترجيع «مکن ای صبح طلوع» که دستجات عزادار در کثيری از مناطق ايران همچنان تکرار می کنند، بی آنکه اين تکرارِ ساليان، از تاثير آن بر عواطف و ذوق ارادت ما بکاهد:

امشبي را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است
مكن اي صبح طلوع، مكن اي صبح طلوع ضرب آهنگ پر تپش، کوبنده، و در عين حال پر تمنایِ ترجيع «مکن ای صبح طلوع» ، پس از بيان توصيفی و درد زای دو مصرع اول، امکان مناسبی را برای فراز و فرودِ ريتميکِ کُرخوانیِ دستجات محرم فراهم، و تلاطم ميان اين تمنا و آن واقعيت سخت را به خوبی منعکس می کند. استاد لوريس چكنواريان هم در آن سمفوني که برای حضرت رسول (ص) ساخته اند، از اين امکان موسيقائی به خوبی بهره برده و اين قطعه را با زيبائي هيجان آوری بازسازی و در سال 1386 اجرا کردند. اما کلامی که روی اين ملودی پرتحرک خوانده می شود، فقط همين سه مصرع است و بس. بسيار پرسيدم تا ادامه آن را پيدا کنم اما به جائی نرسيدم. تا اينکه در شب عاشورائی دور از وطن که، بنا به ضرورتی استثنائا از آمدن به ايران در اين ايام محروم شدم، فضای غربت و دلتنگی شب عاشورا را با ساختن اساسِ ترکيب بندی بر مبنای اين وزن و ريتم و ملودی پر کردم. وچون شاعر نيستم، جسارت ورزيدم و با تضمين کامل يا ناقص، يا اقتباس از ابيات يا مصرع هائی از حافظ و مولانا سعی کردم جانی در کلام بدمم و قوتی بدان بياميزم و ضعفم را جبران کنم؛ و اگر نيت توسل نبود، کجا جرات می داشتم که تضمين های مکرر از سخن حافظ را در دل سرودة خود جای دهم. اگر سهم اين بنده اين باشد که ذهن خواننده را از مسير تصويرسازی ها و معناپردازی های بديع حافظ يا مولانا به مقام و موضع و موضوعِ اين شب و انگيزة اين شعر متصل کند، به حرمتِ نيتِ سراينده، اين جسارت بخشودنی تر خواهد بود. ادعائی ندارم که از عهدة برآمده باشم. سخن شناسان البته به چشم اغماض و عنايت و اصلاح نظر خواهند فرمود. تعمد داشتم کلام را از گزندِ الفاظِ و الحانِ بی رمق و زاری آلود و احيانا زبون که مناسب مقامِ عزتمند فداکاری امام (ع) نيست دور نگاه دارم که رثای یک حماسه است و جای ضعف نیست. تعداد بندها قدری زياد می نمايد. می توانستم منتخبی از آن فراهم آورم، اما بهتر ديدم که اين وظيفه را به خواننده علاقه مند واگذارم تا به تناسب ذوق خود هرچند بند را که می خواهد برگزيند. به هر روی، تحفة درويش تنگ دستی است به آستان توانگر و کريم سالار شهيدان - که سلام بر او باد - به ياد پدر و مادر عزيزم که مرا اين ارادت به ميراث گذاشتند. توانگرا دل درويش خود به دست آور. احمد جلالی مکن ای صبح طلوع (ترکيب بندی برای شب عاشورا) شب وصل است و تبِ دلبری جانان است ساغر وصل لبالب به لب مستان است در نظر بازيشان اهل نظر حيران است گوئيا مشعله از بامِ فلک ريزان است چشم جادوی سحر زين شب و تب گريان است امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «يارب اين بوی خوش از روضة جان می آيد؟ يا نسيمی است کزان سوی جهان می آيد؟» «يارب اين نور صفات از چه مکان می آيد؟» «عجب اين قهقهه از حورِ جنان می آيد!» يارب اين آبِ حيات از چه دلی جوشان است؟ [1] امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «چه سَماع است که جان رقص کنان» می آيد؟ «چه صفير است که دل بال زنان می آيد؟» چه پيامی است؟ چرا موج گمان می آيد؟ چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آيد؟ چه فضائی است؟ چرا تير قضا پران است؟ [2] امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست شاه بنشسته، بر او حلقة ياران الست «پيرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»[3] چار تکبير زده يکسره بر هر چه که هست[4] خيمه در خيمه صدای سخن قرآن است امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع وَه از آن آيتِ رازی که در آن محفل بود «مفتی عقل در اين مسئله لايعقل بود» «عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود» «خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»[5] ساغر سرخ شهادت به کف مستان است امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع اين حسين است که عالم همه ديوانة اوست او چو شمعی است که جانها همه پروانة اوست[6] شرف ميکده از مستی پيمانة اوست هر کجا خانه عشق است همه خانة اوست حاليا خيمه گهش بزمگه رندان است امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع قل هوالله بزايد زلبش، رمز احد لم يلد گويد و لم يولد و الله صمد اين تمنا ز احد در دل او رفته زحد: می وصلی بچشان - تا در زندان ابد بشکنم - از خم وحدت که چنين جوشان است[7] امشبی را شه دين در حرمش مهمان است ظهر فردا بدنش زير سم اسبان است مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع محرمان حلقه زده در پی پيغامی چند: «چشم اِنعام مداريد ز اَنعامی چند» «فرصتِ عيش نگه دار و بزن جامی چند» که نماندست ره عشق مگر گامی چند[8] در بلائيم ولی عشق بلا گردان است
 ادامه مطلب در اینجا


کد مطلب: 60333

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcexx8p.jh87xi9bbj.html?60333

الف
  http://alef.ir