طبیبان بی مدرکی به نام شکسته بندهای خانگی

بخش تعاملی الف - کسری شادمان

12 خرداد 1394 ساعت 11:46


خدا هیچ کس را گرفتار مریضی و بیمارستان و دوا و دکتر نکند». ولی چه من دعا کنم یا نه، همه ی ما بالاخره برای یک بار هم که شده به اين اوضاع دچار مي‌شويم. از بخت بدم هر از چند وقتی مریض می شوم. آدم نمی داند از دست بعضی ها چکار کند. پایم درد می کرد و از درد به خودم می پیچیدم. ضعف و بی حالی و تهوع امانم را بریده بود. سه دکتر متخصص عوض کردم. اولی گفت: عصب پایت حساس شده باید آمپول ویژه ای تزریق کنم. بماند که هزینه آمپول چند به پایم آب خورد ولی نتیجه ای نگرفتم. پزشک دومی گفت پایت پیچ خورده ماساژ آب گرم بدهی خوب می شوی. کم هزینه اما دردم دوا نشد. دکتر سومی که رفتم متخصص معروفی بود. می دانید برایم چه نسخه ای نوشت؟ آزمایش روماتسیم! این نسخه نیز برایم شفابخش نبود.

کلافه بودم، نمی دانستم چکار کنم. آخر این چه دردی است که پزشکان متخصص نمی توانند مرهمی برای آن بیابند. از قضا دیشب گذرم به خانه پدربزرگم افتاد. رفته بودم تا قرص های قندخونش را ببرم. روایت پا دردم را از مادرم شنیده بود. با آن لحن صمیمی و دوست داشتنی اش برگی از خاطراتش را برایم ورق زد. از زمانی گفت که مردم به این راحتی دسترسی به دکتر نداشتند. از روزگاری که مردم دوای درد خود را در قوطی عطاران و شکسته بندهای خانگی جستجو می کردند.

با خودم گفتم شانسم را امتحان می کنم. پیش یک شکسته بند هم می روم شاید فرجی شد. قبلا ذکر خوبی ها و بدی ها کار شکسته بندهای خانگی را شنیده بودم. با تردید و اضطراب آدرس یکی از آن ها را گیر آوردم. البته پیدا کردن شکسته بندها در این کلانشهر بر خلاف تصورم چندان سخت نبود. در کوچه پس کوچه های جنوب شهر شیراز دنبال کسی می گردم که می گویند کارش عالی است! به هر زحمتی هست به خانه آن شکسته بند معروف رسیدم. ساعت ۲ بعد از ظهر است. همسایه ها می گویند او خواب است. گرمای هوا بی داد می کند به خود جرات می دهم و در می زنم. چند دقیقه بعد پیرمرد نحیفی که سن و سالش را می توان از چین و چروک صورتش حدس زد در را به رویم باز می کند. با اخم و تَخم می گوید فرمایش؟! مشکلم را با ترس و لرز به او می گویم. مرا به اتاق کوچکی راهنمایی می کند که محل کارش است. مقداری روغن گیاهی، باند و چند تکه چوب و مقوا و یک بالشت و دیگر هیچ. دستش را به پایم می کشد، بعد از کمی ماساژ، با ادبیات خاص خودش می گوید: « ۵۰ تومان توی گلویش گیر کرده». این یعنی هزینه اش می شود ۵۰ هزارتومان ناقابل! می گویم چه خبره؟ چرا این قدر زیاد؟! با ناراحتی می گوید: اگر ندهی دستش نمی زنم. دو نقطه از پای شما دررفتگی دارد. هزینه اش همان است که گفتم. با تردید و از روی ناچاری ویزیتش را تقدیم می کنم.

ماساژهای او شروع می شود و ناله های من هم فضای خانه را پر می کند. جانم به لبم می رسد اما ناچارم تحمل کنم. می گوید: اين کار را به طور تجربي از اجدادش آموخته و ۲۰ سال است کارش همین است. او افتخار می کند که نسل سوم شکسته بندهاي خانواده اش است و با غرور می گوید قدمت اين حرفه در خانواده اش به حدود یک قرن می رسد! بعد از چند دقیقه با گذاشتن مرهمی به روی پایم که معجونی است از داروهای گیاهی کارش تمام می شود.

راهی خانه می شوم. در طول مسیر همواره با خود می گویم نکند درد پایم بدتر شود. اما از طرفی چون زیاد تعریف کارش را شنیده بودم امیدوار بودم که از درد چندین روزه ای که امانم را بریده راحت می شوم. حالا از آن روز یک هفته می گذرد و دیگر از آن پادرد خبری نیست.

می گویند مردم بخاطر هزینه کمتر و ناآگاهی پیش شکسته بندهای خانگی می روند اما من از روی ناچاری رفتم. نمی خواهم بگویم همه شکسته بندها کاربلدند یا اصلا مراجعه به آن ها کار خوب یا بدی است اما همین قدر می دانم تجربه و کار برخی از آن ها بعضا به درد امثال من می خورد.


کد مطلب: 274186

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcfcjd0vw6deya.igiw.html?274186

الف
  http://alef.ir