فرصت­ های روی کار آمدن ترامپ و چالش­ های ترس از یک جنگ خیالی

حسین رجایی، 23 اسفند 95

23 اسفند 1395 ساعت 8:40


روی کار آمدن دولت ترامپ در ایالات متحده، واجد فرصت­های تاریخی بالقوه ای برای جمهوری اسلامی است که جهت­ گیری­ های لیبرالی در سیاست خارجی می­ تواند آن را به چالش ­های بالفعل تبدیل کند. جهت­ گیری هایی که با مغالطه­ ای بنیادی در تعریف از خود و دیگری، نگاهی کاملا دو سویه به دولت ­های جمهوری خواه و دموکرات در ایالات متحده دارند و با نگاه حسرت آمیزش به کنار رفتن دولت اوباما، از سایه­ های خیالی یک جنگ در دوره ترامپ در هراسند.

اثبات این مطلب چندان دشوار نیست که لااقل پس از ریگان، جمهوری اسلامی از هیچ دولت آمریکایی به اندازه اوباما ضربه نخورده و هیچ یک به اندازه بوش ناخواسته به منافع آن خدمت نکرده است. سیاست­های شکست­ خورده بوش، با حذف دشمنان منطقه­ ای انقلاب اسلامی همراه بود. این در حالیست که سیاست­های هوشمندانه اوباما با هدف متوقف ساختن انقلاب، فشارهای اقتصادی بی سابقه ای را بر ما تحمیل کرد. در حقیقت دموکرات­ها خیلی زودتر از جمهوری­خواهان دریافتند که انقلاب اسلامی را بجای نقطه قوت آن (بعد سیاسی-امنیتی) باید از محل ضعفش (بعد اقتصادی) مورد حمله قرار داد.

روی کار آمدن ترامپ فرصت­ مغتنمی را برای ایران اسلامی پدید آورده تا با رهایی از تنگناهای بوجود آمده در دوره اوباما، قدرت بازیگری بیشتری را در عرصه های اقتصادی و سیاسی بین الملل بدست آورد. بندهای ایجاد شده را بگسلد و بجای مواجه بودن با یک جهان آمریکا ساخت یکپارچه، با ملت های متکثر مواجه گردد. فرصت­ مورد نظر به دلایلی چند پدید آمده است که در ادامه برخی از آن­ها مورد اشاره قرار می­ گیرد:

دولت ترامپ، پیش بینی ناپذیر و غیرقابل اتکاست. به همین جهت گرچه دولت­های ضعیفی چون ترکیه و عربستان سعودی روی تاکتیک های مقطعی آن حساب باز می­ کنند، دولت­های قدرتمند (اروپایی­ها، چین و روسیه) محاسبات راهبردی خود را برپایه چنین سیاست­های لرزانی قرار نمی­ دهند. این وضعیت، یک بلاتکلیفی عمیق را بر سیاست خارجی دولت­های متحد آمریکا تحمیل خواهد کرد.

دولت ترامپ قدرت اجماع­ سازی دولت­ های قبلی ایالات متحده را ندارد. ترامپ به عنوان یک ساختارشکن با بحران مشروعیت داخلی و جهانی مواجه است و در دنبال کردن سیاست های خود، حمایت چندانی را از جریان حاکم بر نظام بین الملل دریافت نمی کند.

وقایع مهمی چون پیروزی ترامپ آمریکایی و برگزیت انگلیسی، اتحاد فرا آتلانتیکی غرب لیبرال را با چالش های جدی مواجه ساخته است. اتحادی که با قبول رهبری جهانی ایالات متحده، همواره به عنوان تهدیدی بزرگ علیه امنیت و منافع ایران اسلامی عمل نموده است.

دولت ترامپ از زیرکی دولت­های پیشین ایالات متحده برخوردار نیست و به علت اینکه راهبرد مشخصی برای هدایت این ابرقدرت جهانی ندارد، سیاست­های موقت و تاکتیکی را دنبال می­ کند.

اما مهم­ترین فرصتی که آمریکای ترامپ نه تنها برای ایران بلکه برای جهان ایجاد می کند، روبرو شدن ملت ها با چهره واقعی ایالات متحده است. چهره ای که خشونت، کشتار، ویرانی، چپاول و تباهی گری خود را در پس پرده­ های از حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، صلح دموکراتیک، مداخله بشر دوستانه و ... پنهان کرده است.

در حالیکه نبرد اصلی در حوزه های اقتصادی و فرهنگی صورت می گیرد، هراس بی مورد از احتمال تهاجم نظامی آمریکا، می تواند نظام ادراکی تصمیم­ گیران ما را منحرف سازد. به دلایلی چند با جرأت می­ توان گفت که احتمال چنین حمله ای در پایین ترین میزان خود قرار دارد:

باتلاق جنگ های افغانستان و عراق، چنان ایالات متحده را در خود فرو برده است که تا مدت­ها فکر حمله نظامی گسترده به کشوری دیگر در حکم خودکشی برای آمریکایی هاست. اوباما و ترامپ هر دو، با سوار شدن بر امواج اعتراضات به این دو جنگ، به کاخ سفید راه یافتند. اشاره ترامپ به این مطلب که با هزینه جنگ های یاد شده می شد 3 بار آمریکا را ساخت و مقصر دانستن دولت های قبل در پیدایش داعش، اثرات این جنگ ها بر جامعه آمریکایی را به خوبی نشان می دهد. پیدا نشدن سلاح های کشتار جمعی در عراق، گسترش روزافزون تروریسم بجای نابودی آن، جنایات حقوق بشری گسترده، فجایع انسانی به بار آمده در این دو کشور و ضربات سنگین اقتصادی این جنگ ها بخشی از مسائلی هستند که برای مدت های مدید، دامان آمریکایی ها را رها نخواهند کرد.

زورآزمایی های ایالات متحده با جمهوری اسلامی در جنگ های نیابتی و از طریق متحدان منطقه ای خود، به شکست انجامیده است. ضرباتی که اسراییل در جنگ 33 روزه از حزب الله لبنان دریافت کرد و لطماتی که اکنون سعودی ها از انصارالله می خورند، دورنمای روشنی از جنگ با ایران را به جنگ سالاران آمریکایی نشان می دهد.

چیزی به عنوان جنگ محدود یا ضربات دفعتی علیه منافع جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست. هوشمندی موجود در طرح شعار "دوران بزن در رو تمام شده است." امید مقامات آمریکایی برای بهره برداری پرستیژی از ضربات نظامی محدود به منافع ایران را بر باد داده است. به جهت حصول بازدارندگی، مسئله سرایت پذیری حوزه های نبرد پس از حمله اول برای آمریکایی ها اعتبارسازی شده است. بدین ترتیب آن ها آگاهی کامل دارند که هر ضربه نظامی با اقدامی متقابل تلافی خواهد شد و دومینوی پاسخ های متوالی می تواند یک جنگ همه جانبه را رقم بزند.

آمریکایی هایی که در جنگ با ضعیف ترین کشورها و نامحبوب ترین دولت ها شکست خورده اند، چگونه می توانند رؤیای نبرد با یک قدرت منطقه ای با پشتوانه ی عظیم مردمی را در سر بپرورانند؟

بدون اغراق می توان گفت انقلاب اسلامی دو جنگ جهانی را بدون شکست به پایان برده است: نبرد 8 سال دفاع مقدس و بحران کنونی سوریه. با جمع و تفریق های ماتریالیسم غربی نمی توان چنین حماسه هایی را محاسبه و تحلیل کرد.

حرف آخر آنکه، ندیدن فرصت های تاریخی پیش آمده در این برهه حساس و بدتر از آن ترسیدن از سایه های یک جنگ خیالی، اشتباهی بنیادی است که می ­تواند به خسرانی بزرگ تبدیل شود. قرار دادن محاسبات راهبردی سیاست خارجی بر پایه چنین پیش فرض های غلطی، فرصت های کم نظیری را از انقلاب اسلامی می گیرد و فرستادن پیام های گمراه کننده به دشمن با عقب نشینی های متوالی، خطر کم رمق جنگ را حیات دوباره می بخشد. بی شک، عقب نشینی جمهوری اسلامی در حوزه فناوری هسته ای، حرکتی صرفا تاکتیکی بوده و سرایت آن به دیگر حوزه های فناوری همانند صنعت فضایی، آینده کشور را با مخاطرات جدی مواجه می سازد.


کد مطلب: 453522

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcirpa5rt1aww2.cbct.html?453522

الف
  http://alef.ir