گفت‎وگو با خبرنگاری مجاهد؛

امر سازماني گفت برگرد؛ تکليفم گفت بمان و ماندم

بخش داخلی الف*، 10 فروردین 94

10 فروردين 1394 ساعت 11:03


حسن شمشادي، خبرنگار صداوسيما در بغداد، دمشق، غوطه شرقي، قنيطره، زينبيه و هر جاي ديگري است که به وسعت خط مقاومت، اطلاع‎رساني لازم داشته باشد. نام او را هشت سال است با آتش و خون و حماسه پيونديافته مي‎بينيم. يعني به قدمت يک جنگ تحميلي عراق عليه ايران او صداي گوياي مقاومت بوده است. از روزي که با او گفت‎وگو کردم، شرمنده پيامک ياسين ۱۸ ساله‎اش براي او هستم: «برو! خدا پشت و پناهت، اما رفتنت هيچ‎گاه براي من عادي نمي‎شود».

اساسا موضوع حضور ما در خط مقدم مقاومت و عنوان مدافع حرم و شهداي آن از کجا شروع شد و سير اطلاع‎رساني شهداي حرم را چگونه توصيف و بررسي مي‎کنيد؟

در چهار سال گذشته از جنگ سوريه به‎واسطه اعتقادات مشترک از نظام ارتش و سوريه در قبال حملات تروريست‎‎ها دفاع کرديم. ماموريتي که براي دوستان در آن منطقه تعريف شده موقعيت مستشاري است؛ به اين معنا که پيمان‎‎هاي امنيتي‌اي بين ايران و سوريه برقرار است که در آن چارچوب بحث مشاوره نظامي و آموزش وجود دارد که لازمه آن حضور در آن مناطق است. از ابتدا اعلام مي‎شد اگر ارتش و نظام سوريه باقي مانده است، به اين علت است که ارتش، سپاه و مستشاران ايران در آنجا حضور داشتند. از طرفي چنين چيزي نبود چراکه ارتش خود سوريه در حال جنگ و مبارزه بود. اين موضوعي بود که برخي شبکه‎‎هاي غربي و عربي به آن اشاره مي‎کردند و اسمي از ارتش سوريه نمي‎بردند. در اين هجمه تبليغاتي اين‎گونه عنوان شد که هر کسي از ايران در سوريه حضور دارد به قصد جنگيدن رفته است و مردم را مي‎کشد. طرف ديگر ماجرا به اين صورت بوده که در خصوص شهداي حرم انکار وجود داشت. طبيعتا وقتي جنگ در مناطق سوريه بالا مي‎گرفت مستشاران آسيب مي‎ديدند و براي اينکه به هجمه تبليغاتي مذکور صحه گذاشته نشود سياست انکار پيش گرفته شد. به‎نظر من اين سياست درستي نبود زيرا وقتي ماموريتمان مشخص بود چه لزومي به انکار اين مسئله بود. بعد از عبور از مرحله انکار براي کساني که در سوريه شهيد مي‎شدند عنواني قرار داده نمي‎شد و اين يکي از مظلوميت‎‎هاي شهدا در سوريه است. اعتقاد آن‎ها اين بود که براي دفاع از دو حرم به سوريه رفته‎اند. سپس اين افراد در فضاي مجازي معرفي شدند و در معرفي آن‎ها پيشقدم شدند و شهداي مدافع حرم را در سوريه و عراق معرفي کردند. هنوز هم مي‎شود شهداي مدافع حرم را در سطح هر شهر و استاني که حضور دارند معرفي کرد.

بحثي مطرح است که خبرنگار‎هاي ما در دل جنگ نيستند. فکر مي‎کنيد دليل اين نگاه چيست؟ خيلي‎ها شما را متهم به پخش گزينشي اخبار مي‎کنند و مي‎گويند که فقط پيروزي را مي‎گوييد.

ممکن است مخاطبان تحولات سوريه به عمق، کيفيت، گستردگي و نقشه جغرافيايي درگيري‎‎ها آشنايي نداشته باشند. مخاطب عام نمي‎داند کيفيت و گستردگي درگيري‎‎ها چقدر است. دومين نکته اين است که بسياري از مناطق در سوريه دست به دست مي‎شود؛ بدين معني که ممکن است بعد از مدتي ارتش سوريه منطقه‎اي را از دست بدهد و دوباره بعد از مدتي آن را به دست بياورد. بهترين تعبير را بشار اسد داشت که گفت ما در وضعيت کر و فر و پيشروي هستيم.
سومين نکته اين است که ارتش سوريه ارتشي است که از قبل شکل گرفته و شمار نيروهايش مشخص است و در اين چهار سال جنگ ريزش داشته اما طبيعتا از قدرت اصلي اوليه آن کم شده است. طبيعتا اوضاع جنگ اوضاع آرامي نيست که فقط يکطرفه باشد.

در خصوص حزب‎الله بحثي وجود دارد که حزب‎الله يا خبري را منتشر نمي‎کند يا اگر خبري را منتشر کرد مردم مي‎دانند آن خبر درست است. فضايي وجود دارد که معتقدند صداوسيماي ما اخبار را کاناليزه شده مي‎رساند. با نفوذ ماهواره نمي‎توان به‎گونه‎اي ديگر اطلاع‎رساني کرد. آيا با فضاي موجود، حربه‎اي که رسانه‎‎هاي ما به‎کار مي‎برند مي‎تواند کمک‎کننده باشد؟

حزب‎الله هم در ابتداي کار بحث انکار را پيش گرفت و بعد از آن اخبار را اعلام کردند. در جنگ خودمان هم ما اخبار مربوط به پيشروي دشمن را منتشر نکرديم تنها اخبار آزادسازي را منتشر کرديم. روند خبررساني اين مسئله از زمان دو سال و نيم گذشته و از زمان حمله به دمشق تاکنون، تلطيف شده است. از طرف ديگر شبکه‎‎هاي ديگر تماما جنگ در سوريه را به نمايش گذاشتند اما کاري که ما در چهار سال گذشته انجام داديم اين بود که گفتيم در سوريه جنگ هست، زندگي هم هست. درگيري هست، ناامني هم هست. عروسي هست، عزا هم هست. هيچ چيزي تعطيل نشده است. آوارگي هست اما زندگي هم هست. خمپاره هست اما مغازه، بازار و دانشگاه هم هست. ما نسبت به آن گروه نمره بالاتري مي‎گيريم. ما بهتر از آن‎ها ماجرا را ديديم. آن‎ها تنها نيمه خالي ليوان را ديدند.

اگر در نظر بگيريم که شبکه‎‎هاي الجزيره و العربيه يک طرف قضيه هستند و صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران در نشان دادن وقايع سوريه در طرف ديگر، تکليف الميادين و المنار چيست؟

مخاطبان سه شبکه العالم، الميادين و المنار با مخاطبان فارسي‌زبان در داخل متفاوت هستند. مخاطب آن‎ها جهان عرب و عرب‌زبان‎‎هاي کل دنياست. مخاطب ما مخاطب فارسي‌زبان داخل و اندکي بيرون از ايران است. يکي از علت‎‎هايي که اکنون الجزيره و العربيه بينندگان خود را از دست داده‌اند، عدم صداقت درباره مسائل سوريه است. بينندگان اين شبکه‎‎ها به‎سمت العالم، الميادين و المنار روي آورده‎اند. اين شبکه‎‎ها براي مخاطبان عرب‌زبان کار مي‎کنند، با منطقه آشنايي بيشتري دارند و کارشناسان بهتري دارند. در جهان عرب مخاطبان خاص آن‎ها در خصوص سوريه اطلاعات بيشتري دارند. المنار، الميادين و العالم دقيقا مانند ما به سوريه نگاه مي‎کنند.

شما اين مسئله را قبول داريد که عنوان مي‎شود بايد ذهن مخاطب را مديريت کرد؟

من اين مسئله را قبول ندارم.

حالت دوم اين است که اگر صادقانه حرفي را بزنيد بيشتر حرف شما را قبول مي‎کنند.

من اين مورد را بيشتر قبول دارم. يک نمونه از اين مورد عرض کنم. روزي که عمليات معرکه دمشق در مرداد سال ۹۱ شروع شد، شبکه‎‎هاي عربي يک هفته تمام عنوان مي‎کردند که دمشق سقوط کرد و مي‎خواستند عنوان کنند که کار اسد تمام شده و در خيابان‎‎هاي اين شهر ارتش آزاد مستقر است. کاري که ما انجام داديم اين بود که در اين يک هفته عنوان کرديم قضيه اين‎گونه نيست، دمشق سقوط نکرده است. من به اين مسئله قائل هستم که اطلاعات را بايد تا حدي که وجود دارد بدهيم.

وضعيت خبرنگار‎ها در سوريه تاکنون به چه شکلي بوده است؟

چهار سال بحران سوريه را بايد به سه دوره زماني تقسيم کرد. يک سال و نيم اول تنها من بودم. دو سال مياني، گروه‎‎هاي اعزامي از تهران آمدند و برگشتند. در شش ماه آخر ما خبرنگار ثابت از لبنان داشتيم. در دو سال مياني ما همه نوع خبرنگاري داشتيم؛ از کت و شلواري گرفته تا ميداني.

وضعيت الان دمشق به چه صورتي است؟

در چند منطقه بسيار اصلي سوريه که وسيع هم هستند به نام‎‎هاي دوما و جوبر که شمال دمشق محسوب مي‎شوند و در جنوب نيز منطقه يغنوک و حجرالاسود و بيت سهم شمال شرقي و جنوب غربي که تمرکز کمتر است نيرو‎هاي تروريستي حضور دارند و بقيه مناطق پاکسازي شده است.
وقتي حدود دو سال و نيم پيش عمليات دمشق صورت گرفت از چهار طرف به‌سمت شهر حمله کردند و دمشق را محاصره کردند که ارتش سوريه برخي از مناطق را پس گرفت. وقتي اين مناطق گرفته مي‎شود مناطق مسکوني است و نه خاکريز و بيابان و دشت و دمن. به‌مررو مناطق مسکوني را پاکسازي کردند. در غوطه شرقي، مناطق آزاد شده است. دخانيه آخرين منطقه‎اي است که آزاد شده و نزديک جوبر است. جوبر نيز دست جيش‌الاسلام است. به‌محض گرفتن مناطق مسکوني تمام ورودي‎‎ها و خروجي‎‎ها را مي‎بندند و سپس مين‎گذاري مي‎کنند و بشکه انفجاري مي‎زنند. در تمام ورودي‎‎ها تک‌تيرانداز مي‎گذارند. در خانه و مغازه مردم مستقر مي‎شوند و همين کار، پاکسازي را سخت مي‎کند. جنگ، غيرکلاسيک و غيرمنظم است. جنگ شهري غيرمنظمي است که پاي مردم در ميان است. هر چقدر زده شود مردم هم کشته مي‎شوند.

اوضاع سوريه را نسبت به يک سال پيش چگونه مي‎بينيد؟

سوريه الان با چهار سال پيش که به‎تعبير خودشان ابتداي انقلاب بود و نيز با دو سال و نيم پيش که عمليات حمله به دمشق و بعد حمله به حلب صورت گرفت قابل مقايسه نيست. فضا مثبت شده است. از نظر سياسي که صد درصد مثبت است زيرا خودشان فهميده‎اند آمريکا، اروپا و قطر نمي‎توانند با گروه‎‎هاي مسلح حکومت بشار اسد را سرنگون کنند. از نظر اقتصادي وضع خوبي ندارند زيرا منابع درآمدي چهار سال گذشته، صادرات نفتي و توريست و زائر صفر بوده است. همه اين عوامل باعث شده فشار اقتصادي داشته باشند. آن‌ها هم مانند کشور ما تحريم هستند و بنابراين با وجود داشتن امکانات، هم دولت و هم مردم در فشار اقتصادي به سر مي‎برند. از نظر نظامي و امنيتي هم در مرحله ايستا قرار دارند؛ يعني نه گروه مقابل توانايي پيشروي دارد و نه ارتش سوريه فعلا قادر به انجام عمليات جديد است. مناطق زيادي آزاد شده اما هنوز مناطقي در دست گروه‎‎هاي تروريستي است و با حمايت اسرائيل از جبهه النصره، جيش الحر و جيش الاسلام در يک سال گذشته پيشروي داشته‎‎اند؛ ارتش در حومه دمشق پيشروي داشت و گروه‎‎هاي تروريستي در مناطق ديگر. در حلب نيز پيشروي ارتش بيش از گروه‎‎هاي تروريستي بوده است.
آينـده سوريـه را چگونه ارزيابي مي‎کنيد؟

آينده سوريه هم طولاني و هم پيچيده است. به‌راحتي و به‎زودي مسئله سوريه حل نمي‎شود زيرا دو طرف متخاصم روي حرف خودشان هستند و هيچ‎کدام حرف ديگري را صد درصد قبول ندارد. حاميان تروريست به اين نتيجه رسيده‎اند که به يک راه حل بينابيني برسند که آبرويشان نرود و به‎صورت سياسي حل شود. آن‎ها معتقدند بشار اسد بايد از قدرت کنار برود و از طرفي بشار اسد هم معتقد است که منتخب مردم است و هفت سال است رئيس‎جمهور است و عنوان کرده تا وقتي مردم بخواهند، او هم بر سر کار است و اگر مردم نمي‎خواستند به او راي نمي‎دادند. اکنون نيز چنين راه حلي قابل اجرا نيست. به‎طور کلي قضيه سوريه پيچيده، طولاني و فرسايشي است.

درباره شهداي ايراني مدافع حرم به چه نکاتي مي‎توانيد اشاره کنيد؟
بسياري اين مسئله را زير سوال بردند که اين افراد در سوريه چه مي‎کنند که بحث مستشاري را توضيح دادم. سوال ديگر مطرح شده در خصوص مدافعان حرم اين است که اگر آن‎ها مدافع حرم هستند در حلب و ارتفاعات قلمون چرا حضور دارند؟ جواب اين سوال اين است که دفاع از حرم در جغرافياي مقاومت است. مقاومت يک جغرافياست. وقتي گفته مي‎شود مدافعان حرم ممکن است در ۱۰۰ کيلومتري حرم باشد يا در سه کيلومتري چراکه مي‎داند تروريست‎‎هاي حاضر در ۱۰۰ کيلومتري حرم هم مي‎توانند به حرم آسيب برسانند. اين مسئله از نظر استراتژيک فوق‎العاده راهبردي است.

در خصوص خودتان و سختي‎‎هاي کارتان بگوييد.
در نسبت کاري که مدافعان حرم انجام مي‎دهند، حسن شمشادي کمترين کار‎ي انجام نداده است. کمترين کاري که مي‎توانستم انجام دهم گزارش گرفتن از شهدا، خانواده شهدا و کساني بوده است که هنوز هم در خط مقدم در عراق، سوريه و لبنان حضور دارند. اين ميان ديني به کسي ندارم. اگر کار خوبي انجام نداده باشم دين به گردنم هست اما دين به کسي ندارم. خودم را همواره بدهکار ديده‎ام اما از کسي طلبي ندارم. نه از سازمان و نه از نظام و نه از مردم اما تا دلتان بخواهد به شهدا و مدافعان حرم و کساني که در خط مقدم هستند و گمنامند، بدهکارم و دين آن‎ها به گردن من است. سنگيني اين دين را حس مي‎کنم. غصه اين موضوع را خورده‎ام که مواردي مي‎توانستم بهتر کار کنم اما امکان آن برايم فراهم نبوده است. گاهي ناهماهنگي يا سياستگذاري يا سختي‎‎هاي ورود به مناطقي مانع انجام کار من شده است. به هر دليل مطمئنم که صد درصد کار نکرده‎ام؛ نه اينکه نخواستم، بلکه بيش از اين نتوانستم کار کنم. در اين راه به کساني که خونشان ريخته شد بيش از همه مديونم؛ به کساني که کسي يا اصلا کارشان را نفهميد يا کارشان را فهميد ولي ارزش کارشان را درک نکرد. درک نکرد که اگر خون اين افراد در سوريه و عراق ريخته شده به‎دليل امنيت اين افراد است. حسن شمشادي هر کاري در اين سال‎‎ها انجام داده از روي وظيفه بوده است. من يک وظيفه سازماني دارم و يک تکليف. وظيفه سازماني من به‎جايي رسيد که يکي از مقامات سازماني تماس گرفت و گفت با توجه به وضعيت دمشق آنجا را تخليه کنيد اما تکليفم به من گفت که بمانم و ماندم.
وقتي دمشق در حال سقوط بود من مي‎توانستم فرار کنم اما تکليفم چيز ديگري مي‎گفت که باعث شد بمانم. براي سر من جايزه تعيين کردند اما ماندم، در کمين گرفتار شدم اما ماندم، خمپاره منفجر شد اما ماندم، با اين حال به کسي ديني ندارم و فقط به هر کسي که شما اسم ببريد، مديونم.

به همسر و دو فرزندتان؟
تا دلتان بخواهد. آن‎ها از جانشان مايه گذاشتند. در هفت سالي که در مناطق جنگي عراق و سوريه بودم، خطرناک‎ترين مکان براساس آمار کشته‎شدگان براي خبرنگاران بود.

چند روز يکبار خبر سلامتي خود را به خانواده مي‎دهيد؟
گاهي هر روز و گاهي هر دو سه روز يکبار. حتي گاهي در مکان‎‎هايي بوده‌ام که با هيچ احدالناسي ارتباط نداشتم.

خانواده به اين مسئله عادت کرده‎اند؟
اين مسئله عادت‌کردني نيست. پسرم در ۱۸ سالگي‎اش حدود هشت ماه پيش در فرودگاه به من گفت که «برو! خدا پشت و پناهت اما بدان که رفتنت هيچ‎گاه براي من عادي نمي‎شود». آنچه که به آن اعتقاد و ايمان قلبي داشته‎ام و اکنون قوي‎تر شده است، عدم دلبستگي است. اگر به چيزي و به کسي دلبستگي داشته باشيد بايد دل ببريد. من اکنون مجوز گرفتن محافظ شخصي را دارم اما چرا بايد بگيرم؟ خودم سعي مي‎کنم مراعات کنم که بودجه سازمان و بيت‎المال به هدر نرود.

منبع: هفته نامه ی پنجره


کد مطلب: 265071

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdciywarzt1aqu2.cbct.html?265071

الف
  http://alef.ir