«دهلیزهای رستگاری»نویسنده: والتر بنیامین
مترجم: صابر دشتآرا
ناشر:
چشمه، چاپ اول ۱۳۹۵
۱۵۰ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان
شما میتوانید کتاب
«دهلیزهای رستگاری» را تا یک هفته پس از معرفی با
۱۰ درصد تخفیف از فروشگاه اینترنتی شهر کتاب آنلاین خرید کنید.
****
والتربنیامین، یکی از نظریه پردازان برجسته و بنام مکتب فرانکفورت در حوزه تفکر انتقادی است که در این کتاب به موضوعات و مباحث مهمی چون: پیش در آمدی معرفتی - انتقادی، آموزهی امور متشابه، دربارهی قوهی میمتیک، دربارهی برنامهی فلسفه آینده و رنگین کمان: گفتوگویی درباب خیال میپردازد.
بنیامین در جغرافیای اندیشه ورزی با تنوع و گسترش مخصوصی به قلمروهای گوناگونی چون فلسفه، الهیات، تاریخنگاری و نقد و نظریه ادبی میپردازد. کار فکری او آگاهانه در راستای تامل در مفاهیم مرتبطی است که بعضا خط و ربطشان در مارکسیسم، عرفان یهودی، سوررئالیسم و رمانتیسیسم قابل ردیابی میباشد. او در این کتاب، چنان که در مقدمه نیز اشاراتی به آن شده، به طور کلی به نقش«ایده» نظری انقلابی دارد، چرا که از وجود پیوستارهایی در میان پدیدارها سخن میگوید و ایدهها را به عنوان مفاهیم مجرد «رویت پذیر» نمیداند مگر این که در «لحظهای» پدیدارها گرداگرد ایده را فراگرفته باشند و به آن شکلی عینی بدهند. پس از ترکیب و اتصال ایدهها با پدیدارها، ایدهها در مجموع به شکل عملی درمیآیند که در ساحت پدیدارشناسی قابل بررسی است. پدیداری که برای بررسی و دستهبندی اش از مفاهیم مرتبط با خود مدد میگیرد.
در واقع بنیامین لزوم و التزام ایده و پدیدار را همسان با هم میبیند و ترکیب این دو مقوله را در ساخت مفاهیم موثر میداند. به عبارتی هسته مرکزی هر عملی، ایدهای است که به وسیله پدیدارهایی، شکل مفهومی خود را تکمیل میکند. میتوان در بازتاب و درهمکنش معرفتشناسی ایده و پدیدارها به مفهوم امر انقلابی در تفکر بنیامین معطوف شد. آنچه که او در«پیش درآمد معرفتی - انتقادی» بر کتاب خاستگاه تراوئراشپیل آلمانی، ایدهی رستگاری مینامد. از زاویهی دیگر او به ساختار معرفتشناختی و ابعاد نظری ایدهها و پدیدارها که در عنایت به ایدهی اصلی رستگاری یا مفهوم رستگاری است دقت میکند.
بنیامین با تفکر التقاطی میان گرایش های عرفانی و متالهی شولم و سویهی ماتریالیستی و انتقادی اندیشهی آدورنو، پلی به سوی ایدهی رستگاری میزند. دو دیدگاه متضاد که از یک سو امر محال را با باور به نیروی مسیحایی ممکن میسازد و از دیگر سو این نیروی متافیزیکی رهاییبخش با امکان مادی فرم واقعی خود را در جهان امور واقع باز مییابد.
جایگاه مفاهیم در اندیشه بنیامین از اهمیت فراوانی برخوردار است چرا که از دیدگاه او، رسیدن به ایدهها و کشف «دهلیزهای رستگاری» با کنار گذاشتن مفاهیم به دست نمیآید. اهمیت مفاهیم و مددجستن از آنها باعث میشود که با ایدههایی متعین سروکار داشته باشیم. البته نمی توان این نکته را از نظر دور داشت که بازگشت بنیامین به عالم مفاهیم، عقبگرد به پروژهی عقل محور در دوره روشنگری و بت ساختن از امر سوبژکتیو نیست. مفاهیم در نظرگاه وی زمانی اهمیت دارند که در کار ویژهی خود به دستهبندی پدیدارها و نشاندن آنها در گرداگرد ایدهها به تمامی متحقق شوند. گو اینکه این تحقق و فعلیت همان شکل نهایی ایدهی رستگاری و انقلاب یا رهاییبخشی باشد.
بنیامین ضمن تعریفی موجز و جامع که در رساله «مفهوم نقد در رمانتیسیسم آلمانی» به آن میپردازد، از مفهوم نقد چنین تعریفی را مدنظر دارد:«نقد عبارت است از آمادهسازی هستهی منثور نهفته در هر اثر». اهمیت نقد در قالب نثر در نظر وی حائز اهمیت است. او هدف و آرمان نقد را در تداوم بخشیدن پایان ناپذیر و ماندگار در خوانش به اثر ادبی میداند. همچنین «هسته منثور» اثر یا «محتوای حقیقت» آن، مسیر درک کلیت اثر را باز و هموار میسازد و در قلمرو امر مطلق قرار میگیرد. بنیامین نقد را با در نظر گرفتن محتوای راستین اثر نوعی بازتولیدپذیری اثر هنری میداند که باعث خلق معنای تازه هنر و اثر هنری میشود.
مسئله عمدهی دیگر نداشتن انسجام در ساختار صوری و ماهوی نوشتار بنیامین است. چنان که خود نیز به این امر مشرف و معتقد است که «گام برداشتن، نه به شیوهای منسجم، که به طریقهای همواره رادیکال» به این معناست که او سودای اندیشهورزی نظاممند و برساختن جهانی ارگانیک را در ساحت زبان خود نداشتهاست. زیر پا گذاشتن مرزهای شیء فی نفسه، مفهوم پردازی در حدود نهایی، تمامی این موارد نمایانگر نقاط افتراقی هستند که در آنها مسیر تفکر بنیامین را از مسیر تفکرفلسفله مدرن کانتی و پساکانتی جدا میسازد.
نکتهای که در این کتاب شایان اهمیت است جمله آغازین«دربارهی برنامهی فلسفهی آینده» است که پیوستگی بنیامین با تفکر مدرن کانتی را در تصویرسازی برای فلسفه آینده روشن میسازد. در «پیش درآمد معرفتی - انتقادی» نظریات گوته در باب کلیتی جامع که در آن، رسیدن به کلیت امر از دیدگاه گوته، نه از عهدهی معرفت بر میآید، نه از عهدهی تامل، پیش کشیده میشود. اگر قصد رسیدن به کلیت را در اندیشه داریم، تا حدودی از رهگذر چارچوب های علمی میبایست به آن برسیم و به همین منظور، گوته علم را به مانند نوعی هنر میداند با این چشمداشت حساسیتزا که مسیر رسیدن به چنین تصوری از امر عام یا از امر مازاد بر «امر خاص» عبور نخواهد کرد. بنیامین به نوعی، به نفی تفکری کاملا بازنمایانه که در نهایت در شکل و صورت غاییاش، آن فلسفه را به هیئت نوعی آموزه درمیآورد میپردازد و اساس آموزههای فلسفی را بر پایه قواعد تاریخی میداند و احضار آنها به شیوهی هندسی(اسپینوزایی) امکان پذیر نخواهد بود. بنیامین در این فصل، از پرداخت فلسفه قرون وسطا به امر حقانی و امور متافیزیکی سخن میگوید. مفاهیمی که ریشهی الاهیاتی دارند و در غایت خود سعی میکنند که حقیقت را مورد اعتنا قرار دهند و به عبارتی روشنتر به بازنمایی حقیقت و نه به انتقال انواع مختلف معرفت مرتبط باشند.
مولف در فصل دوم، از نگاهی ژرف بر امور متشابه که میتواند روشنیبخش قسمت اعظمی از معارف پنهانی باشد مینویسد. جملهی«طببعت در کار تولید متشابهات است» و جملهی «قابلیت تولید تشابهات بیش از همه در دسترس موجودات بشری قرار دارد» نشانگر این مهم است که انسان به عنوان بخش فعال و هوشمندی از طبیعت در تولید و تجدید این رویه، خود، مولد متشابهاتی در عرصه و طول زندگی است.
در فصل«دربارهی برنامه فلسفهی آینده»، بنیامین به نظام تفکر کانت از رهگذر استنباط معرفتشناختی مینگرد و پس از آن به مسیری راهگشاتر از تجربیات کانتی میپردازد. البته پیش از کانت به استناد نظر بنیامین، این افلاطون است که به چگونگی اثبات و توجیه به معرفت تعمق میکند. انتقاد بنیامین به دو رویکرد مشابه افلاطون و کانت این است که هر دو فیلسوف به جای چگونهگی و اثبات و توجیه معرفت، عطش فلسفه به ژرفا را نادیده گرفتهاند. البته اولین جملههای این فصل با دریافتن اشاراتی که در زمانهی ما و در امید ما به فردایی بهتر است، مهمترین رسالتی انگاشته شده که بنیامین به آن شهادت میدهد. در واقع دو نقش اصلی در فلسفه یکی به زمان و دیگری به جاودانگی بستگی دارد.
در فصل پایانی کتاب «رنگین کمان» بنیامین در خلال گفتوگوی گئورگ و مارگارت به علتالعلل نقاشی و نقاشیشدن میپردازد و در جستوجوی چیستی مفهوم، در نقاشی است. او میکوشد تعریفی ارائه دهد که نقاشی نه به واسطه خیال با رنگ فقط، بلکه به وسیلهی فرم کلی اثرش در به چنگ آوردن فضا و مکان زنده، موجودیت خویش را اثبات میکند. بنیامین از زبان شخصیت گئورک در گفتوگوی «رنگین کمان» در جواب به مارگارت که مطرح میسازد: «خیال، حکم سرچشمهی ازلی رنگ را دارد» میگوید: «در مقایسه با آن رنگ مطلقی که در خیال یافت میشود، جملگی اموری نسبیاند - رنگ ناب تنها در لحظهی ادراک (شهود) رخ میدهد و تنها در ادراکات است که با امر مطلق مواجه میشویم». در واقع منزلت و جایگاه خیال است که در تکمیل و اشاعهی خلق کردن نقاشی اثر ویژهای میگذارد. پیشتر بنیامین بر این نکته تکیه میکند که در سرچشمهی نخستین یا زمان بیآغاز، خیال، حکمِ سرچشمه ازلی رنگ را دارد و البته رنگ ناب تنها در لحظهی ادراک خود را آشکار میکند. بنیامین معتقد است که از پیش یک تصویر ازلی وجود دارد برای نقاش، که نقاش در حین نقاشی کردن آن را به تصویر ازلی تشبیه میکند. یعنی هیچ الگویی از پیش برای نقاشی وجود ندارد_ تصویر زمانی شکل میگیرد که خیال هنرمند در صیرورت و حرکت باشد. اهمیت خیال در این دیالوگ حتی به عنوان روح مسلط بر جهان رویاها معرفی میشود. رویا نمایانگر آن دریافت ناب است؛ رویا دیدن و رویا کشیدن در نقاشی، شعر و سینما. و این ارزش خیال است که در سطرهای پایانی این گفتوگوی سرتاسر ایده و آموزه مخاطب فارسی زبان را معطوف به این جمله میکند:«خیال است که سرمنشا تمامی آن زیباییهایی است که تنها به وقت دریافت ناب (لحظه درک شهود) بر ما آشکار میشود و خیال آن یگانه ماوایی است که هنرمند را به جذبه در دل تصویر ازلی توانا میسازد». و در انتها کتاب با چنین جملات تامل برانگیزی به پایان میرسد:« هر آفریدنی ناقص و ناتمام است؛ هر آفریدنی فاقد زیبایی است. بگذار همین جا توقف کنیم، بگذار ساکت شویم.»