کد مطلب: 492658
یادداشت/ به مناسبت درگذشت دکتر مریم میرزاخانی
چند نکتهی نه چندان عجیب دربارهی یک فقدان جهانی
کورش علیانی*؛ 25 تیرماه 1396
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۵ تير ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۲۹
۱. به گمان شخصی من گاه موضوعی در سطحی بزرگ، مثلا در سطح ملی چنان عمومی است و همه در آن شریک هستیم که شاید بهتر باشد احترام و احساسمان را با سکوت یا دست کم آرامش بیشتری نشان بدهیم. به گمان من اندوه فقدان دکتر مریم میرزاخانی (و نه خود فقدان او) از چنین موضوعهایی است. فقدان دکتر مریم میرزاخانی به طور بنیادین و واقعی برای افراد معدودی در دنیا اثر عمیق و ریشهای به جا میگذارد؛ همسرش، پدر و مادرش، و فرزندش به عنوان اعضای خانواده و پس از اینها تعداد محدودی ریاضیدان متخصص در رشتهای بسیار خاص (شاید بتوان گفت بسیار کمتر از صد نفر) که میتوانستند به طور تخصصی جزئیات کارهای او را درک کنند.
اما اندوه فقدان او بر خلاف خود فقدان امری عمومی است. دیروز من در خیابان میدیدم راننده تاکسیهایی را که خیلی واضح از خبر اندوهگین بودند. زنها و مردها و نوجوانهای دانشآموزی که چنین حالی داشتند تنها به این سبب که ایرانی بودند کم نبودند. مریم میرزاخانی به حق یک افتخار جهانی برای ما ایرانیان و نیز برای زنان تمام جهان بود.
بر خلاف این عادت زشت و گاه از سر خودکمبینی مفرط که اسطورههای مقوایی میتراشیم و در خیالمان آنها را همهکارهی ناسا یا بهترین جراح فلان عضو بدن میکنیم تا با این دروغها خودکمبینی و بحران افتخارمان را تسکین بدهیم، میرزاخانی نه یک افسانه یا طبل توخالی که یک فکت پر و محکم در سطحی بسیار بالا در جهان بود.
طبیعی است که از رفتنش، رفتنی که باز ما را به یاد ستمگری دهر و طبیعت میاندازد سخت و عمیق و واقعی اندوهگین باشیم. اما در همین اندوه است که من وقتی میبینم - برای مثال - دیجیکالا لابهلای تبلیغهایش برای تخفیف ریشتراش و آبمیوهگیری یک پست تلگرامی با همان شیوه و ابعاد به تسلیت مرگ او اختصاص میدهد لذت نمیبرم. نه این که صداقتشان برایم زیر سوال باشد؛ هرگز. اما حس میکنم آن سکوت و آرامشی که با این تسلیت از میان رفت یا مخدوش شد، شاید بسیار زیباتر از این تسلیت گفتن بوده است.
۲. این که کسانی، خصوصاً همکاران روزنامهنگار من و اهل رسانه، گمان کنند ریاضیاتی که مریم میرزاخانی با آن کار میکرد کوچکترین شباهت یا ربطی به آنچه آنان از ریاضیات میدانند دارد، خطایی است که هم به تصور خطا در مورد ریاضیات در اذهان عمومی دامن میزند و هم ممکن است نزد همرشتهها و دوستان میرزاخانی به نوعی بیاحترامی تلقی شود. این که میرزاخانی و رویا بهشتی کتابی بسیار مفید و عالی به نام نظریهی اعداد نوشتهاند (امروز دیدم یکی از همدانشکدهایها کتاب را چنین توصیف کرده بود: کتاب جلدزردی که همه میخواستیم یک نسخهاش را داشته باشیم و هیچ کس نتوانست آن را تا آخر بخواند) به این معنی نیست که میرزاخانی هیچ ربطی به عدد به معنی متعارفش داشته باشد و ممکن است ناآشنایان با ریاضیات و حوزهی کاری تخصصی او از تعبیر «ملکهی سرزمین اعداد» لذتی ببرند، اما همان قدر ممکن است آنها که بهتر و بیشتر میدانند از این تعبیر ظاهرا لطیف احساس توهین کنند.
همچنین است این عبارت «نابغه». درک این یکی شاید کمی آسانتر باشد. ما به بچهی دردانهی خودمان هم وقتی کمی آثار هوش از خودش بروز میدهد میگوییم «نابغه» و شاید چندان چرت هم نگفته باشیم. اما میرزاخانی یکی از ۵۶ نفری است که از بدو پیدایش مدال فیلدز در سال ۱۹۳۶ تا سال ۲۰۱۴ افتخار دریافت آن را داشته است. ۵۶ نفر در تمام تاریخ جهان تا سال ۲۰۱۴ (و البته تا همین امروز، چون مدال فیلدز هر چهار سال یک بار اعطا میشود). علاوه بر این او نخستین ایرانی و نخستین زنی بود که چنین افتخاری به دست آورد. این بسیار فراتر از نابغه است. تقریبا شبیه این است که در شمردن افتخارات کسی که استاد دانشگاه است بگوییم «در خواندن و نوشتن زبان مادریش توانا بود». بله بود، میرزاخانی نابغه بود، اما بسیار از نابغه فراتر نیز بود.
۳. نکتهی دیگر این که بسیاری از اهل رسانه، فعالان حقوق مدنی خصوصا فعالان حقوق زنان و دیگر آدمهای دلسوز دردهایی داشتند و دارند که کوشیدند با استفاده (استفادهی شرافتمندانه و نه سوء استفاده) از این موقعیت آنها را طرح کنند. بسیاری از این دردها باز در نگاهی سطحی و ناآشنا با کار و زندگی میرزاخانی میتوانستند مربوط باشند و طرحشان نیز معنیدار باشد، اما دقت کنیم که شاید در نگاهی آگاهانهتر و دقیقتر چنین نباشد.
از مثالهای آشکارتر و سادهتر شروع میکنم. تصویر روی جلد روزنامههای امروز را نگاه میکردم. یکی کوشیده بود چهرهی این روزهای او را در لباسی تقریبا شبیه لباس دوران دانشآموزیش جا بدهد. یکی کوشیده بود چهرهی او را شبیه یک چهرهی تاریخ ادبیات معاصر کند، و یکی دیگر برای او لبها و گونههایی برجستهتر و دماغی سربالاتر از آنچه بود کشیده بود. به بیان دیگر، آن که دغدغهی پوشش متعارف و رسمی و با حجاب داشت، او را با تغییر سن یا تغییر لباس باحجاب کرده بود و آن که دغدغهی زیبایی متعارف جهانی را داشت به گمان خودش آبروداری کرده بود و هر چند میرزاخانی «وقت نکرده بود» برود و لب و گونه و بینیش را جراحی کند، چهرهی پس از جراحیش را کار کرده بود. این فاجعه است. مریم میرزاخانی برای ما با همین شکل و حالی که داشت افتخار بود. طبیعی است که بسیاری قسمتهای زندگی او با تشخیص یا سلیقهی ما همخوان نباشد. نباید تلاش کنیم او را با خودمان همخوان کنیم. این همخوان کردن به او آسیب چندانی نمیزند، اما نشان میدهد که ما احوال خوشی نداریم که نمیتوانیم با فکتها کنار بیاییم.
از همین جنس نگاه بود نگاه کسی که زندگی او را با عبارتی شبیه «تراژدی زن ایرانی، تلاش بسیار برای بالا رفتن و سقوط بلافاصله پس از رسیدن» وصف کرده بود. احساسات را که در جای خودشان محترم و شریف هستند یک لحظه کنار بگذاریم تا عقل در حجم بالای احساس خفه نشود. کشوری در جهان هست که زنها یا کلیتر انسانها درش سرطان نگیرند؟ تراژیک بودن زندگی میرزاخانی قابل فهم و قابل موافقت است اما این تراژدی همه جای دنیا رخ میدهد. یکی از دوستان که در جای خوبی در جهان فیزیک میخواند متنی یک کلمهای در نبود میرزاخانی نوشته بود «گالوا». اواریست گالوا ریاضیدانی فرانسوی بود که در ۲۲ سالگی از دنیا رفت. اما دستنوشتههایی که از او به جا ماند عملا بنیاد آفرینش جبر به معنای نوینش شد. (این جبر هم مثل آن عدد ربطی به تصور عمومی ما از جبر ندارد). گالوا در ۲۲سالگی در یک دوئل بی اهمیت از دنیا رفت. و واقعا همین یک کلمه، همین یک نام برای بسیاری ریاضیخواندهها مرثیهای تام و تمام در بزرگداشت تراژدی میرزاخانی است که اتفاقا نه تراژدیای ایرانی که به تمام قامت جهانی و عمیقا انسانی است.
۴. از بسیاری آدمها دیدم و خواندم - چه دانشگاهی و چه غیر دانشگاهی - که چرا او رفت و چرا امکانات برای او مهیا نبود و او نتوانست در ایران بماند و اگر میماند جز یک معلم ریاضی بی اهمیت چه میشد و حرفهایی از این دست. این حرفها به نحو خطرناکی برای کسی که با فضای آموزش ریاضیات مدرن در ایران و جهان آشنا نباشد شیرین است و بر عکس، برای آشنایان به این فضا عمیقا تلخ و زخمزننده. واقعیت این است که میرزاخانی در ۲۸سالگی (سال ۲۰۰۵) درست نه سال پس از رفتن از ایران و ۴ سال پس از گرفتن مدرک دکتری در ایالات متحده در یکی از بهترین دانشگاههای جهان استاد (به قول عوامانهاش فول پروفسور) شد. چنین جایگاهی را نه در سینی و نه تنها محض نبوغ به کسی میدهند. برای به دست آوردنش در این سن رقابتی سخت و سنگین لازم است و ریاضیات امروز نیز ریاضیات زمان بوعلیسینا نیست که کسی بتواند با دود چراغ خوردن و در تنهایی خود به آن برسد. این که میرزاخانی توانست در آن زمان به چنین جایگاهی - و بسیاری جایگاههای دیگر درست در همان سال - برسد، نه تعارف و شوخی بود، نه به تنهایی حاصل نبوغ فردی او بود که در جای خود بسیار جدی و عمیق و تقریبا برای همهی ما غیر قابل درک بوده است. او موفق شد چون در ایران در دانشکدهای درس خواند و در مرکزهای پژوهشیای تحقیق کرد که در جایگاه جهانی خوبی بودند و به او توان شکوفا کردن نبوغش را دادند. میرزاخانی نهایتا در سال ۲۰۰۴ چه در تهران میبود، چه در بیروت و استانبول و مسکو و پکن و پراگ، چه در پاریس و لندن و کانبرا و تورنتو، بر سر یک دوراهی میبود؛ کشور خودش را ترک کند و به ایالات متحده برود، یا با رشد بیشتر و سریعتر و حضور در عرصهای جهانیتر خداحافظی کند. به دلیلهای بسیار قلب ریاضیات جهان در ایالات متحده میتپد و تا قدم پیش از آن فرق چندانی بین تهران و لندن نیست. این خوب است؟ احتمالا نه. قابل تغییر نیست؟ چرا و در واقع شاید حتی نشانههایی از حرکت به سمت تغییرش در چند کشور معدود از جمله ایران میبینیم، اما تا کنون وضع این بوده است.
قطعا به نظر ناآشنایان با ریاضیات امروزی این حرف عمیقا ناواقعی و اغراقآلود به نظر میآید، اما اگر چنین کسانی کمی صبور باشند و با یک نفر که در دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه تهران، دانشگاه اصفهان، مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات یا مرکز تحقیقاتی گاوهزنگ زنجان یا در جایی مطرح در سطح جهانی ریاضیات خوانده است مشورت کنند، ای بسا این نظر را این همه هم پرت نیابند. سالها تلاش مستمر، آرام، پیگیر و در سکوتِ شخصیتهایی که هم از نظر علمی خود را به روز نگاه داشته بودند، هم با محبتی شبیه به یک خانواده با دانشجویان ریاضی برخورد میکردند و هم سطح مدیریتی آگاهانه بالایی داشتند به چنین پیشرفت شگرف و بیصدایی در دانشکدههای ریاضی این کشور انجامیده که اگر بخواهم برای نمونه اسمی بیاورم نمیتوانم نامهای عزیز دکتر سیاوش شهشهانی و دکتر یحیی تابش را یک ثانیه هم فراموش کنم.
- نهایت این که صبور باشیم. واقعه تلخ، دردناک و عمیقا تراژیک است. ما یک افتخار محکم و پر جهانی را از دست دادهایم، اما نتیجهی این غم فقدان این نیست که هر اظهار نظر حدسی و بی علم و اطلاع ما مفید باشد یا ربطی به فکتهای موجود داشته باشد.
* روزنامهنگار و دانشآموخته ریاضی دانشگاه صنعتی شریف
کلمات کلیدی : دکتر مریم میرزاخانی
سپاس ز اين تحليل بسيار عالي ومحققان. روح نابغه ي بي نظير پرفسور مريم ميرزاخاني شاد اميدوارم دخترشون راه اين عزيز رو ادامه بده (4476294) (alef-15)
خیلی مفید و تاثیر گذار بود. ممنونم (4476325) (alef-15)
عالي بود🙏🙏🙏🙏 (4477908) (alef-15)
چرا قبل از مرگش کسی از او یاد نکرد؟
چرا ما اهل علم وتحقیق را در زمان حیاتشان به مردم معرفی نمیکنیم و تلاشهایشان را قدر نمی گذاریم؟
معرفی بعد از مرگ چه فایده ای دارد؟ (4478069) (alef-15)
متن رو خوندی؟ به نظرت این معرفی بود؟ (4478614) (alef-11)