کد مطلب: 313846
پدر پسر ۸سالهاش را فلج کرد
تاریخ انتشار : دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۴۵
میلاد تکفرزند خانواده بود و هشت سال بیشتر نداشت. پدرش حمید مهندس کامپیوتر و ۳۵ساله بود. مادرش ملیحه مربی مهدکودک بود. حمید در یک شرکت تبلیغاتی کار میکرد و درآمدش خوب بود. بچهدار که شد همهچیز را برای آمدن فرزندش آماده کرده و خرج و مخارج میلاد را تا سهسالگی کنار گذاشته بود. زندگی این خانواده سه نفره تا ۶سالگی میلاد خوب بود و هیچ مشکلی نداشت.
به گزارش بهار، زمستان دو سال پیش، شرکتی که حمید در آن کار میکرد بدهیهای مالی داشت و همین باعث شده بود حقوق کارمندها عقب بیفتد. حمید توانست با پساندازی که داشت چهار ماهی را که حقوق نگرفته بود بگذراند. از چهار ماه که گذشت دیگر پولی نداشت. بههمین دلیل به رئیس شرکت اعتراض کرد. او وضع مالی شرکت را بهانه کرد و گفت بهزودی اعلام ورشکستگی میکنند و حالا پولی ندارند. از او خواست برای گرفتن پولش صبر کند. حمید حرف رئیسش را قبول کرد و منتظر گرفتن پولش بود. تا اینکه یک روز وقتی به شرکت میرفت دید همه کارمندان شرکت مقابل در ورودی ایستادهاند و کسی داخل شرکت نمیرود. به در شرکت که رسید، متوجه شد رئیس شرکت بههمراه مدیر داخلی کلاهبرداری و فرار کرده است و دیگر در ایران نیست.
حمید هم بیکار شده بود و هم دیگر پولی نداشت. از آن روز برای گرفتن پولش هر کاری که میتوانست انجام داد. یکسال شکایتش را پیگیری کرد ولی خبری از پول نبود. حمید حاضر نبود کاری غیراز تخصصش هم انجام دهد و همین باعث شد یکسال بیکار باشد و زندگیشان را با حقوق همسرش بگرداند.
وضعیت روانی حمید دراین یکسال به هم ریخته بود. خیلی وقتها سر موضوعات کوچک از کوره درمیرفت. یکی دوبار بههمراه یکی از دوستانش که تریاکی بود مواد مخدر مصرف کرده بود و اولینبار در خانه همان دوستش وقتی حال خوبی نداشت، شیشه کشید. همه مشکلاتی که داشت وقتی روی شیشه بود از خاطرش میرفت و بههمین دلیل کمکم اعتیاد شدیدی به شیشه پیدا کرد. اعتیاد او کمکم خانوادهاش را فراری داد و موجب شد همسر و پسرش جدا از او زندگی کنند. حمید مدتها جایی برای خوابیدن نداشت. پدرومادرش بارها او را در کمپ بستری کردند ولی هربار بهبهانهای از کمپ فرار کرد و دوباره شیشه کشید. چند باری جلوی در کوچه و خیابان جلوی همسرش را گرفته و از او برای خریدن شیشه پول گرفته بود. آخرینبار که بازهم بیپول و بیمواد مانده بود و سراغ ملیحه آمده بود، زنش به او پول نداد. حمید او را تهدید کرد که حتما بلایی سرش خواهد آورد.
بیپول بود و باید برای خرید شیشه پول تهیه میکرد. صبح زود، ملیحه و میلاد که از خانه خارج شدند وارد خانه شد. همه خانه را گشت و توانست جایی را که ملیحه طلاهایش را پنهان میکند پیدا کند. یک تکه گوشواره از طلاهای ملیحه برداشت و آن را فروخت و باز به خانه بازگشت تا شیشهای را که گرفته بود مصرف کند. اواسط مهرماه بود و میلاد مدرسه میرفت. میلاد مثل هر روز ساعت ۱۲:۳۰ ظهر به خانه بازگشت بدون آنکه بداند چه چیزی در خانه انتظارش را میکشد. خواست دست و صورتش را بشوید ولی نمیتوانست در دستشویی را باز کند. در قفل بود و با همه تلاشی که کرد نتوانست بازش کند. پشت در در تقلا بود که در از سمت دیگر با شدت بازشد.
پدرش را دید که از دستشویی بیرون آمد. حمید مطابق معمول روی شیشه بود و حال خوبی نداشت. تلاش میلاد برای بازکردن در هم او را عصبانی کرده بود. در را که باز کرد با عصبانیت بهسمت میلاد حمله کرد و پسر هشتسالهاش را بهطرف در ورودی پرتاب کرد. میلاد به در خورد و دیگر نتوانست از جایش بلند شود. حمید دوباره بهسمت میلاد رفت و او را از جایش بلند کرد. راضی نشده بود و همچنان به کتک زدن میلاد ادامه داد. پسرک دیگر چیزی نمیفهمید و از شدت ضربات پدرش از حال نرفته بود. حتی نمیتوانست برای رها کردن خودش از دست پدر کوچکترین تلاشی بکند. حمید همچنان مشغول کتک زدن میلاد بود که ملیحه سر رسید. با تقلای زیاد بدن نیمهجان پسرش را از دست حمید نجات داد. به اورژانس زنگ زد و پسرش را بیمارستان رساند. شوهرش را هم تحویل پلیس داد. پسرش اما دو هفته در کما ماند. به هوش هم که آمد البته هیچوقت نتوانست راه برود. ضربات پدر او را قطع نخاع کرده بود.
خدا لعنتش کنه . (3356512) (alef-13)
خیلی غم انگیزه (3356535) (alef-13)
ای مردهای عزیز ای مردهای محترم.انقدر به غرور مردی ننازید بارو کنید بالاتر از اون هم چیزهایی هست که ارزش له کردن غرور رو داره (3356554) (alef-13)
علی رضا
۱۳۹۴-۰۹-۰۹ ۰۸:۳۲:۱۰
این وضع خیلی از مردم ایرانه. کارگران صدرا الان شش ماه حقوق معوقه دارن. روان همه اونها خرابه. خیلی ها مستاجر و خیلی ها هم تنها درامدشان همین است.هیچ کس هم به فکر این کارگران که حدود 2000 نفر در بوشهر و 500 نفر در تهران و 700 نفر در نکا هستن نیست. هیچ مسوولی به فکر نیست. صلاق و اختلافهای خانوادگی در این مدت افزایش یافته و یک معضل بزرگ اجتماعی در حال رقم خوردن است. من چگونه میتوانم به رهبر نامه بنویسم که جوانان ایم ملت چطور از بین میروند؟ نماینده مجلس بهشهر نامه ای به رهبر معظم نوشتن و همه چیز را توضیح دادن ولی ان نامه در بایگانی مانده و هیچ خبری از حقوق نیست. خاتم همه رو بیچاره کرده. شما را به خدا منتشر کنید شاید مسوولی بخواند و به فکر بیوفتد. کار نیست نه اینکه ما کار دیپری نمیکنیم. هر کاری باشد این کارگران انجام میدهند ولی وضعیت بخش خصوصی در حال فروپاشی و شاید هم فرو ریخته باشد. لطفا منتشر کنید شاید فرجی شود. (3356633) (alef-13)
داستان هندی (3356764) (alef-3)
داستان بی در وپیکر......ادم اگه خودش خوب باشه سالم باشه...وقتی بیکار میشه میره دنبال کار دیگه.....ترا خدا داستانهایی را تعریف کنید که باور بزیر باشه (3356779) (alef-3)
عزیزم باور پذیراینجوری است دیگه اظهار نظر نکن (3356997) (alef-13)
از کی تا حالا الف دلسوز مردم شده...فدای سرت ... (3356876) (alef-13)
تو این شرایط اقتصادی خیلی از شرکتها ورشکسته میشوند.چرا همیشه اونا رو متهم به کلاه برداری میکنیید؟!!!!! (3357261) (alef-13)
.....
۱۳۹۴-۰۹-۰۹ ۱۳:۱۴:۴۳
چقد ناراحت کننده....واقعا متاثرشدم.اعتیاد به شیشه بازندگی ها چه کارها که نمیکنه...😢 (3357345) (alef-13)
وحشتناک بود .واقعا این مواد مخدر بلایی به سر افراد میاره که مثل یک حیوان وحشی رفتار کنند .چه کسی باور میکنه پدری منجر به قطع نخاع شدن فرزندش بشه ؟ (3357596) (alef-13)
چه داستان غم انگيزي (3358237) (alef-13)