اشاره: از احمد جلالی، سفیر کشورمان در یونسکو، مقالات مختلفی در تاکید بر حفظ ادب سوگِ عاشورا و تناسب آن با شان و عظمت امام حسین (ع) انتشار یافته است. الف، سالهای پیش، ترکیب بند «مکن ای صبح طلوع» را که او برای شب عاشورا سروده است، همراه با صدای خودش، منتشر کرده است. آنچه در زیر می آید، فرازهائی از نوشته های عاشورائی ایشان است که الف بازخوانی آن را توصیه می کند.
* * * *
شرط ادب در مواجهه با خاطره شهادت شخصيتي چون حسین بن علی(ع)حکم می کند كه اشك ما در سوگ او اشك تعظيم باشد. ادب نيست اگر بيان خاطره عاشورای امام را در قالب الفاظ و عبارات و لحن هاي زاري آلود و زبونانه اي درآوريم كه شايسته روح بلند او نيست، بلكه زبان حال روحهاي زبون و سينه هاي تنگ است. شکل و محتوای مراسم عاشورا، مي بايد حامل روح ادب به استان مردي باشد كه به پذيرش ذلت مطلقا هيهات گفت. ما در تاريخ ادب خود مرثيه سرايان اديب و مخلص اباعبدالله كم نداشته ايم كه اشعار متين و بلند در رثاي او ساخته اند. چرا از اين گنجينه هاي متين و وزين بهره نبريم و صرفا به نيت تحريك سطحي احساسات عزاداران، نادانسته حرمت مقام خاندان رسول خدا را ، در صورت و در محتوي، در بيان خود نگاه نداريم. من از مقام امام خجالت مي كشم كه مثالهائي در اين خصوص بياورم و بيش از اين مطلب را باز كنم. به ويژه كه عميقا باور دارم كه ايرانيان اهل ادبند.
از خدا جوئيم توفيق ادب
بي ادب محروم ماند از لطف رب
* * * *
چه خيال انگيز است نگاه به زندگي مردي كه در سخت ترين شرايطي كه طاقت كوه را در هم مي شكند، قامت مردانه چاك چاك خود را به سختي بپاي مي دارد تا دشمنان خود را در وراي دين به آزادگي دعوت كند و از حنجر خشك مجروح خود فرياد بزند كه: " اگر دين و پرواي روز واپسين نداريد، در دنياي خود آزاده باشيد." فرياد كردن اين منطق از آن ناي تشنه و خشك حرف ساده اي نيست. باد نيست. آتش است. و چه دارد آنكه اين آتش ندارد؟
آتش است اين بانگ ناي و نيست باد
هر كه اين آتش ندارد نيست باد
* * * *
نگاه كنيد به استحكام و متانتي كه در زبان فاخر ترجيع بند معروف محتشم كاشاني و ريتم هاي مربوط به آن در رثاي ابا عبدالله (ع) بكار رفته كه ميليونها ارادتمند او را در طول چند قرن، به زانويِ ادبِ رثاء نشانده و به اشكِ تعظيم كشانده و به سكرِ محبت رسانيده است چندانکه بر آمدن آن کلام و آن نواها کافی است که عاطفه ارادتمندِ عاشورائی حس کند که « گويا عزاي اشرف اولاد آدم است».
* * * *
كدام مجالی آزادگی انگیزتر از توسل و احترام به شخصيتي است كه در توصيف سرداري كه در ابتدا راه را بر او بسته و او را متوقف و محاصره و تهديد به جنگ كرده و سپس به سوي او بازگشته و به شهادت رسيده، از ميان دهها نكته ممكن، بازهم به مفهوم آزادگي باز مي گردد و مي گويد: " تو آزاده اي همانگونه كه مادرت ترا ناميده بود"؟ تاملی درس آموز در محضر خاطره پيشوائي كه به ما آموخت كه سختي مي تواند قرين ايمان باشد اما ذلت نه. به ما آموخت كه ترجيح دارد بوسه گاه پيامبر را به تيغ سپرد تا به ذلت يوغ دونان و نامردمان. و چه حالي ستودنی تر از حال آزاده اي كه از آزادگي با همه رنجهايش راضي است، و از تسليم به دوني و حقارت، با همه وسوسه هايش بيزار.
* * * *
زاری آلودگی های زبون و ضعف انگیز در بعضی لحن ها و یا عباراتی كه در لابلای اشعار به عنوان مرثیه یا نوحه گنجانیده می شود مشکل آزاردهنده دیگری است که با آن مواجهیم. اانصاف بدهیم که این لحن ها و عبارات زبون که بکار می رود و متاسفانه پخش هم می شود كجا و آن صلابت و بزرگی که در شعر محتشم و ملودی ها و ضرب های جا افتاده در سنت ما موج می زند كجا!؟ :
روزی كه شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه بر آمد ز كوهسار
آن خیمه ای كه گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی كه پاس حرمتشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شتر سوار
* * * *
ترا به خدا انصاف است كه ملتی كه چنین سطحی از زبان محتشم را در مرثیه امام حسین در تاریخ مراسم و در گوش خود دارد، امروز این همه كلام های سست و سخیف سوار بر آن ملودی های غیر مرتبط با موضوع به خورد نسل جوان او داده شود؟ و فاجعه بارتر اینکه، گاهی رسانه ملی با پخش قطعاتی از آنها در لابلای مراسم عاشورا به آنها رسمیت بدهد؟ نفرمایند كه به هرحال لازم است متناسب با مذاق نسلی که این آثار ناساز بی اندام را می سازد و می پسندد هم چیزهائی پخش شود. چه کسی گفته است که لازم است؟ نه. اصلا لازم نیست. انتظار آن است که رسانه ملی در استاندارد سازی های فرهنگی و زبانی سطح سلیقه ها و ذائقه ها را ارتقاء بدهد نه آنکه خود نزول کند. ذائقه و مذاق نسل نو را باید درست پرورش داد و به میزان ها و سنجه ها و استانداردهای پائین و سخیف عادت نداد. بخصوص در موضوعاتی که به اعتقادات و مقدسات مربوط می شود و زبان هنر نیز در بیان آنها دخالت دارد عوامزدگی هائی از این دست در دراز مدت بسیار مخرب است.
* * * *
حادثه تراژیک عاشورا در ظرف زمان خود، تلخ و درد آور، و به تعبیر روایات و متون زیارات ما، مصیبت بود، تا بدانجا که در زیارت عاشورا به امام خظاب می کنیم که "لقد عظمت الرزیة و جلت و عظمت المصیبة بک علینا و علی جمیع اهل الاسلام" (براستی داغ تو و مصیبت تو برای ما و برای همه اهل اسلام چه بزرگ و سنگین است). اما همین فاجعه گران، وقتی تاریخی شد، تاثیرها و تبدیل ها می زاید چندانکه پیامش و درسهایش برای ما می تواند خجسته و برکت آفرین و زندگی بخش باشد. این تبدیلها و کیمیا گریها کار تاریخ است که ظرف سنت خداوند است.
ماجراي کربلا دو رو دارد. يك طرف، مجموعه اي است از زشتي ها و پستي ها و نامردمي هاي اندوه آفرين و جانكاه. و روي ديگرآن تابلوي رنگارنگ و خيره كننده اي است از زيبائي هاي غرور آفرين و بهجت زاي دروني. به دلايل تاريخي و اجتماعي بسيار، در مجالسي كه بنام امام حسين برگزار مي شود، متاسفانه معمولا بيشتر به شرح و بسط عاطفي روي اول سكه مي پردازيم و بر آن اشك اندوه مي باريم، اما چشم و دلمان را به اشك شوقي و برق غروري از زيبائي ها و شكوه عاشورا و نقش آفريني نقاشان بزرگ صحنه كربلا ميهمان نمي كنيم و توجه نمي كنيم كه "سلام بر حسين" مفهوما مقدم بر "لعنت بر يزيد" است. اين "سلام بر حسين" است كه "لعنت بر يزيد" را ترجمه مي كند و به آن معني مي دهد. لرزيدن دل و ريختن اشك شوق در نگاه به عظمت و زيبائي رفتار امام، زيباتر و گيراتر از گريه برآمده از ظلم و پستي يزيد است.
شايد براي بعضي از ذاكران شريف و محترم اباعبدالله، تحريك عواطف از راه توجه دادن به پستي ها و دد منشي هاي يزيديان سهل الوصول تر است تا تكان دادن عمق انديشه ها و قلبها از راه توجه دادن به بزرگي هاي عزت آفرين امام و ياران او. البته گريه بر سوز زخم تير و سنان ميسرتر است تا خيره ماندن در عظمت و آرامش يك "نفس مطمئنه" كه در روح ياران و خاندان او نيز دميده شده است. غالبا عواطف ما به وصف تلخيِ يك كام تشنه حساس تر است تا به تصور شيريني يك روح سيراب، و كمي تعداد ياران در ميانه انبوه چشم پركن دشمنان بيشتر به چشم مي آيد تا ديده سير و جان دلير و زهره شير حسين و ياران وفادار او (ع).
* * * *
از زيبائي هاي صحنه عاشورا و ايستادگي و شهامت خاندان امام پس از عاشورا، ظرافتهاي مفهومي و اخلاقي آن است. تاكيد بر مفهوم "آزادگي" از محورهاي حركت امام از آغاز تا پايان است. و "بزرگواري" رنگي است كه امام بر جاي جاي اين صحنه پرشكوه پاشيده است.
بر اساس نقل مورخان، دشمنان امام در عصر تاسوعا به جنگ آغاز كردند و امام برادر خود عباس را فرستاد تا شبي را مهلت بخواهد. مشهور آن است كه دليل اين مهلت طلبي، تدارك فرصتي شبانه براي راز و نياز با خداوند بود. اما در روايت طبري و انشاي زيباي فارسي ابوعلي بلعمي – در حدود 1100 سال پيش در دربار سامانيان - نكته اي در بيان نيت واقعي امام از مهلت خواهي آمده است كه عميقا تكان دهنده است: "پس حسين اين مردمان را يكان يكان كه به نصرت او آمده بودند، بنشاند – و همه مهتران و بزرگان بودند – و ايشان را خطبه كرد و گفت آنچه بر شما بود كرديد و من شما را نه به حرب آوردم، اكنون حرب پيش آمد و من از جان خويش نوميد گشتم و شما را از بيعت خويش بحل كردم. شما بازگرديد و برويد و مرا امشب زمان خواستن بكار نبود، از بهر شما خواستم تا هر كه خواهد رفتن، برود".
امام مي خواست با استفاده از تاريكي شب، امكان يك تصميم آزاد و دور از هرگونه تحميل پنهاني را در اختيار آناني كه به رهائي از معركه مي انديشيدند بگذارد. در تاريخ طبري و هم در انشاي ابوعلي بلعمي بر اساس اين تاريخ - كه نويسنده هر دو سني هستند - قطعاتي از صحبتهاي امام با ياران خود را در آن شب آورده است كه از زيباترين نقشهاي صحنه عاشوراست كه نشان مي دهد كه در آن شرايط ملتهب، در شبي كه فردائي و فرداشبي چنان سخت و جانكاه را براي امام و خاندان او در پي دارد، توجه اين مرد كوه غيرت تا كجا و تا كجا، و با چه ظرافتي، به زدودن رنگ توهم فضاي تحميل – حتي در راه آزادگي- معطوف است. حتي تحميل پنهان در آرايش طبيعي شرايط و پيچيده در لفاف عرف مقبول. اين ظرف اخلاقي است كه عمل را فاخر مي كند و به شجاعت روحي امام به صد وسعت معني مي دهد.
* * * *
دوستداران اباعبدالله قرنهاست كه با نگاه به آن بزرگي ها از داشتن چنان امام و مقتدائي به خود مي بالند و پروريده شدن چنين نمونه اي در سلسله اعتقادي خود را مبارك مي شمارند و به او توسل مي جويند و او را سالار شهيدان مي نامند. بنا به نقل مورخان مورد اعتماد، يزيديان پيكر مبارك امام را به زير سم اسبان كوبيدند و در عصر عاشورا خيمه هاي او را آتش زدند و سپس اين بي شرمي ها و وحشي گري ها را به هم تبريك مي گفتند. تجسم اين صحنه ها البته به دل ارادتمندان امام آتش مي زند، اما مي بايد آتشي را هم كه در شب عاشورا از محبت و معرفت حق در دل امام و خاندان و ياران او فروزان بود و از خيام او شعله به آسمان مي كشيد شناخت و گرمي و نور و هدايت او را ديد و راه ديدن آن را آموخت و آموزش داد كه آتش طور بود و نويد وعده ديداري كه آرزوي جانهاي تشنه اي است كه از منطق ملامتگران بيكار بسيار دورند:
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش
آتش طور كجا وعده ديدار كجاست
هر سر موي مرا با تو هزاران كار است
ما كجائيم و ملامتگر بيكار كجاست
حسینا، بزرگا، آزاد مردا، توانگرا، دل درويش خود به دست آور.
*سفیر در یونسکو