نظر منتشر شده
۶
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 316763
قیزقاچیتما
بخش تعاملی الف - علیرضا طالب زاده
تاریخ انتشار : يکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۰۴
لهلی (Lahlay) روستایی آباد و سرسبز در قلب آذربایجان در شمال غرب ایران است با خاکی زرخیز و با مردمانی شریف، دیندار، سخت کوش، صاف و با تعصب و مقید به رسم و رسومات. ساکنان این روستای بزرگ به خوب بودن و برای صداقت و یک رنگیشان در میان روستاهای اطراف معروف هستند. زمانی نه چند دور کوزه ها و ظروف سفالی زیبایی در این روستا ساخته می شد. قالی های بافته شده اش هم ارزش قاب شدن دارند.

درباره این روستا این نکته مهم هم گفتنی است که خوشمزه ترین و مرغوبترین انگور ایران و شاید جهان در این روستا و زمین های اطرافش به عمل میاید. اما و اما یک رسم نه چندان خوشایند در این روستا از قدیم الایام بوده و هنوز هم هست: فراری دادن دختر یا عروس ربایی، یا به زبان آنها «قیزقاچیتما». مادرم تعریف می کند که چطور پدر بزرگم با کمک خواهرش سال ها قبل مادربزرگم را (هر دو بزرگ دنیای خود را عوض کرده اند) از لب رودخانه در حالی که فقط ۱۱ سال بیشتر نداشته و مشغول شست و شو بوده ربوده و به ده مجاور برده بود. پدر مادربزرگم تا آخر عمر با دخترش قهر بود و او را به خانه راه نداد و تا روز مرگش با او کلمه ای حرف نزد. اما له له بابا و آغا ننه زندگی شادی داشتند و ۸ بچه بزرگ کردند. معمولا هر سال با بازگشایی مدارس مواردی ازقیزقاچیتما در این روستا اتفاق می افتد. همین اواخر هم یکی از جوانان این روستا به علت فراری دادن دختری ۱۲ ساله در راه بازگشت از مدرسه به زندان افتاد اما عاقبت کار ختم به خیر شد بعد از رهایی از زندان پدر دختر به ازدواج دخترش با او رضایت داد.

اما داستان قیزقاچیتما همیشه هم به این صورت پایان نمی یابد و ممکن است به یک تراژدی غم انگیز و دردبار ختم شود.

آخرین بار که برای دیدار از خویشان و آشنایان به لهلی، روستای زادگاهم رفته بودم روستا فضای غمباری داشت: مردی ۴۵ ساله از اهالی روستا با ریختن بنزین بر سر و روی خود در محوطه دادگستری شهر مجاور در مقابل دادگاه رسیدگی به پرونده اش خودسوزی کرده بود. علتش هم فراری دادن دخترش توسط یکی از جوانان روستا در راه مدرسه بود. دخترش کلاس پایه هشتم بود. خبر این خودسوزی در رسانه ها انعکاس یافت. اهالی روستا می گفتند دادستان در برابر درخواست های مکرر مرد برای بازگرداندن دخترش به خانه تعلل کرده و جواب سربالا داده و گفته بود هر دختری مال پسری است. همزمان با این آدم ربایی یک دختر پایه چهارم ابتدایی را هم فراری داده بودند که با شکایت پدر دختر به خانه برگردانده شد. هر سال همینطور است و مواردی از فراری دادن دختران در این روستا اتفاق می افتد. اما تراژدی از این نوع در روستا سابقه نداشت. این آخر داستان نبود و هنوزپرونده آن باز است. هر دو مجرم در زندان بسر می برند ....

رسم، سنت، سبک، فرهنگ یا هر چه که اسمش را می خواهید بگذارید اما چیزی است که در جامعه مخصوصا در منطقه آذربایجان رواج دارد و همیشه با درجاتی کم یا بیشتر چه در مناطق روستایی و چه در مناطق شهری اتفاق افتاده است. از نظرتاریخی فراری دادن دختر (قیزقاچیتما در آذربایجان) در میان اقوام مختلف مخصوصا اقوام ترک مرسوم بوده است. در داستان های فولکلوریک و قدیمی مانند داستان حماسی کوراوغلو هم بارها قیزقاچیتما با آب و تاب به تصویر کشیده شده است.

شاید در دوران باستان ازدواج به همین صورت بوده است و بعد ها با شکل گیری تمدن ها ساماندهی و قانونمند شده است. عروس ربایی می تواند تحت عناوین رسم، سنت، عشق، عرف، گروگان گیری، آدم ربایی و آدم زدی روی یک پیوستار در نوسان باشد. قیزقاچیتما ممکن است با برنامه ریزی قبلی و با توافق طرفین صورت بگیرد و یا بدون اطلاع دختر باشد. جامعه شناسان، روانشناسان، روزنامه نگاران و مورّخان این پدیده اجتماعی را از زوایای مختلف مورد بحث و مداقه قرار داده و مثبت ها و منفی های آن را بر می شمرند. هر چه که باشد هنوز هم این پدیده هر از چندی خود را نشان می دهد. علت و انگیزه های زیادی را می توان پشت این عمل ردیف کرد مانند عشق، راضی نبودن والدین و اقوام دختر به وصلت، راضی نبودن خود دختر، پشت پا زدن به سنت ها، فقر، صرفه جویی, رسومات و هزینه های زائد مراسم عروسی. همانطور که اشاره شد فراری دادن یک دختر ممکن است ختم به خیر شود یا ممکن هم است با کش و قوس ها و پیچیدگی هایی همراه شود. همچنین این امکان هم وجود دارد که با خودکشی دختر و یا نزاغ قبیله ای به یک تراژدی تمام عیار بدل شود. از طرفی در بیشتر موارد دختر هم در یک جاده یک طرفه بوده و راه برگشت و مفری برای خود نمی یابد.

اما داستان قیزقاچیتما در کشور قرقیزستان به گونه ای دیگر است و نسخه ای شدیدتر و قوی تری از این رسم دیرپا در میان قرقیزها که از اقوام ترک محسوب می شوند رواج دارد. این رسم در میان آنها به «آلا کاچو» معروف است. از سال ۱۳۷۰ که قرقیزستان استقلال خود را کسب کرد آلا کاچو این رسم کهن در قرقیزستان دوباره رواج پیدا کرده است. بدون توضیح بیشتر برگردان این گزارش تصویری در نیوزویک را با تصاویری منحصر بفرد که نوریکو هایاشی انداخته و به این مطلب الصاق شده است می خوانیم و تماشا می کنیم:

اسمش را گذاشته اند: «آلا کاچو» یعنی «بگیر و فرار کن». بر اساس آمار یک سازمان مردم نهاد محلی ۴۰ درصد زنان قوم قرقیز از طریق ربوده شدن توسط مردانی که شوهرشان شده اند ازدواج کرده اند. به عبارتی ازدواج ۴۰ درصد زنان قرقیز به سبک آلا کاچو بوده است. دو سوم این عروس ربایی ها بدون اطلاع و توافق عروس بوده است. در بعضی موارد ربودن عروس بر اساس برنامه قبلی و با توافق دختر و پسر صورت گرفته است. با وجودی که دولت این عمل را از سال ۱۳۷۳ غیرقانونی اعلام کرده است با این وجود مسئولین و مقامات محلی چشم خود را به روی آن به آسانی می بندند و به ندرت سخت گیری نشان می دهند. روش معمول در آلا کاچو در قرقیزستان به این صورت است که داماد آینده گروهی از جوانان را جمع می کند و و با هم سوار بر خودرویی مترصد فرصت می شوند و به جستجوی دختری که مرد می خواهد با او ازدواج کند می پردازند. دختر بدون اینکه بویی ببرد و به چیزی شک کند از خیابان ربوده می شود و با گرفتن دست و پایش او را به زور به داخل ماشین کشیده و مستقیم به خانه مرد می برند. در خانه، خانواده مرد قبلا مقدمات عروسی را آماده کرده اند.

زمانی که دختر به داخل خانه مردی که او را فراری داده برده می شود زنان مسن خانه نقش کلیدی را در متقاعد کردن او به قبول پیشنهاد مرد بازی می کنند. زنان سعی می کنند سر عروس را با روسری سفیدی بپوشانند. روسری سفید در سرعلامت این است که عروس راضی شده و آماده است تا با رباینده خود ازدواج کند. بعد از ساعت ها تقلا و جنگ و جدل تقریبا ۸۴ درصد دختران ربوده شده موافقت خود را با عروس شدن اعلام می کنند. بقیه ۱۶ درصد باقی مانده موفق می شوند به خانه برگردند. والدین دختر ربوده شده نیز اغلب دختر خود را برای ازدواج تحت فشار می گذارند چرا که زمانی که دختر به خانه رباینده اش قدم گذاشت دیگر دختر به حساب نمی آید و بازگشت به خانه مایه شرمساری خانواده اش می شود. برای حفظ آبرو بیشتر دختران مایلند با ربایندگان خود زیر یک سقف زندگی کنند.

زمانی بود که اکثریت ازدواج دختران در میان قوم قرقیز توسط والدین و بزرگ ترها انجام می گرفت. امروزه ربودن عروس به طرز وحشتناکی در قرقیزستان رواج یافته است. اگرچه بعضی از این ازدواج ها به ازدواج های موفقی منتهی شده و زوج های خوشبختی بوجود آمده اما عقیده بر این است که ازدواج هایی که از این رویداد ناشی می شود به طور چشمگیری باعث بروز رقم بالایی از سوء استفاده در خانه، طلاق و خودکشی می شود. نوریکو هایاشی یک عکاس حرفه ای است که ماهها وقت صرف کرده و روستاهای سراسر قرقیزستان را زیر پا گذاشته و موفق شده تا به طور زنده شاهد این نوع از ازدواج ها باشد و آنها را ثبت و مستند کند.


یک عکاس مصایب و خشونت عروس ربایی در قرقیزستان را به تصویر می کشد.


تیختیک بک که ۲۶ ساله دارد بعد ازربودن فریده (با لباس صورتی در تصویر)، دانشجوی ۲۰ ساله، او را به زور در صندلی عقب ماشینش نشاند. قوم و خویش هایش او را داخل یورت خانواده (چادر مخصوص قرقیزها) می برند. فریده در ماشین همان اول بر سر تیختیک بک داد زد:«من با تو ازدواج نخواهم کرد.» خواهر بزرگتر تیختیک برای قبول پیشنهاد ازدواج به فریده خیلی اصرار کرد. فریده و تیختیک بک قبل از اینکه فریده فرار داده شود دوبارهمدیگر را ملاقات کرده بودند.


دینارا، ۲۲ ساله، در برابر یکی از اقوام مردی که او را ربوده است تقلا و دست و پا می زند تا خود را از دست او رها کند. زن مسن سعی می کند لچک سفید را به سر او کند. لچک سفید نماد این است که او تسلیم تقاضای ازدواج مرد شده است. سه ساعت بعد دینارا خواستگاری را قبول کرد و با تلفن به والدینش خبر داد که می خواهد پیش احمد، مردی که او را ربوده است بماند. اما والدین او به هیچ وجه موافق ربودن دخترشان نبودند و از والدین احمد خواستند که خواستگاری از دخترشان به صورتی رسمی و طی مراسمی صورت گیرد. آن شب دینارا به خانه اش برگشت. روز بعد احمد به او یک گوشواره نامزدی داد و او را دوباره به خانه اش آورد. دینارا می گوید: «من احمد را خوب نمی شناختم و نمی خواستم زن او شوم اما قبول کردم زیرا این رسم و سنت ماست.»


تیختیک بک و زن مسنی از اقوامش در خانه مرد با او صحبت می کنند تا او را به ازدواج متقاعد کنند. تیختیک بک می گوید: «به تو قول می دهم که خوشبختت کنم. التماس می کنم با من عروسی کن.» در مقابل این درخواست او فریده جواب می دهد: «آخر چرا منو ربودی؟ میدونی که من یه نامزد دارم. حتی اگر با تو ازدواج هم بکنم هیچ عشقی در زندگی زناشویی نخواهیم داشت.»


فریده محکم به برادرش که برای نجات او سر رسیده چسبیده است. برادرش به زنان قوم وخویش مرد می گوید: «اگر خواهرم می خواهد اینجا بماند من حرفی ندارم و جلویش را نمی گیرم. اما نگاش کنید او داره گریه می کند و می گه که می خواد از اینجا بره. پس من او را به خانه اش برمی گردانم.» سرانجام او توانست با خواهرش از آنجا خارج شود. چند هفته بعد فریده با نامزد قدیمی اش ازدواج کرد.


آیتیلک، ۱۸ ساله، در جلوی شوهرش بکتیاف که او را یک روز بعد از دیدارشان در بیشکک پایتخت قرقیزستان ربود.


آیتیلک با لچک سفیدی که بر سر کرده و نشان ازدواج اوست در اتاقی نشسته است. بعد از ربوده شدن در بیشکک متقاعد شد که پیشنهاد ازدواج خواستگار خود را قبل از ترک شهر قبول کند. او نمی دانست که قراره به مزرعه ای دورافتاده که حتی خط تلفن هم نداشت برده شود.


دینارا و احمد در مراسم جشن روزعروسی دعا می خوانند. حدود ده روز قبل از ربودن، احمد و دینارا همدیگر را در یک بازار ملاقات کرده بودند و احمد در نگاه اول عاشق او شده بود. بعدا احمد به او پیشنهاد ازدواج داده بود اما دینارا جواب رد داده بود به این خاطر که آنها همدیگر را خوب نمی شناختند.


بعد از عروسی احمد در گوش دینارا حدیث عاشقی می خواند.


خواهر ۱۳ ساله احمد که در طول یک هفته جشن عروسی صبح ها زود از خواب بیدار می شود به زمین خیره شده است: «من نمی خواهم در آینده ربوده شوم.»


دینارا بعد از کارهای پخت و پز عروسی در آشپزخانه می نشیند و نفسی تازه می کند.


این زوج مسن قزقیزی در شهریور ۱۳۳۳ با عروس ربایی با هم ازدواج کردند. اشن ۸۳ ساله و همسرش تورسون ۸۲ ساله گفتند: «ما از روش جدید عروس ربایی خوشمان نمی آید. وقتی جوان بودیم ربودن عروس با توافق دو طرف انجام می گرفت. ما قبل از اینکه فرار کنیم شناخت خوبی از همدیگر داشتیم و نامه های عاشقانه با هم ردو بدل می کردیم. امروزه جوانان با اعمال خشونت دختران را می ربایند و این جزو سنت ما نیست.»


الویرا کاسیمووا، ۲۶ ساله، در حالی که دختر ۲ ساله اش آدینای را در بغل گرفته از پنجره به حیاط پدر و مادرش نگاه می کند. به خاطر خشونت خانگی خانه شوهرش را با دخترش ترک کرد و حالا با والدینش زندگی می کند. در شهریور ۱۳۸۳ الویرا توسط یک راننده تاکسی ربوده شد. اگر چه او دو ساعت مقاومت کرد اما آخر کار پیشنهاد ازدواج را قبول کرد. او می گوید: «من قبلا عظمت را ندیده بودم و نمی خواستم با او ازدواج کنم اما زنان بزرگتر قوم و خویش اومدام به من گفتند بمانم. به خاطر اجتناب از رسوایی و بی آبرویی که از رد پیشنهاد ازدواج گریبانگیرم می شد تسلیم شدم. حالا که خانه شوهرم را ترک کرده ام به دانشکده پزشکی می روم. می خواهم طلاق بگیرم و در آینده یک پزشک بشوم.»


ایموناکونو سیدبک ۳۴ ساله، سر به پایین و دستبتد به دست در دادگاه نشسته است. سیدبک دختری بنام قاسم بی اروس را ربود. با اینکه دختر دو روز بعد توسط خانواده اش به خانه اش برگردانده شد اما روز بعد خودش را در حیاط پشتی خانه اش حلق آویز کرد. سیدبک به خاطر آدم ربایی و تجاوز به شش سال زندان محکوم شد.


مادر قاسم بی اروس (راست، زانو زده)، خواهرش (وسط) و نامزدش (چپ) در کنار قبر او سوگواری می کنند. اروس بعد از ربوده شدن خودکشی کرد.


نقاشی دیواری که زوجی را در لباس سنتی قرقیزی نشان می دهد.
مرجع : نیوزویک
۱۳۹۶/۰۵/۳۱ ۱۰:۰۹
 
۱۳۹۵/۰۸/۱۵ ۰۶:۲۴
 
۱۳۹۵/۰۶/۳۱ ۰۶:۰۰
 
۱۳۹۵/۰۶/۰۹ ۰۹:۵۴
 
۱۳۹۴/۰۹/۰۷ ۰۶:۴۶
 
۱۳۹۴/۰۶/۲۹ ۰۷:۵۸
 
۱۳۹۳/۱۱/۱۸ ۰۹:۳۷
 
۱۳۹۳/۱۱/۱۲ ۰۹:۵۰
 
۱۳۹۳/۰۸/۲۰ ۰۶:۴۶
 
۱۳۹۳/۰۷/۲۴ ۰۹:۵۱
 
 
کلمات کلیدی : علیرضا طالب زاده
 
۱۳۹۴-۰۹-۲۲ ۱۰:۴۲:۵۴
رسم غيرانساني و غير اخلاقي است كه بايد با اون مقابله شود. (3384525) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۹-۲۲ ۱۳:۱۵:۱۳
اونطور که والدین من تعریف می کنن یک همچین رسمی بین ترک زبان های خودمون هم بوده ولی دختر دزدیده نمی شده ، در اصل دختر و پسر راضی بودن خانواده ناراضی بوده ، در واقع خانواده دختر در مقابل عمل انجام شده قرار می گرفته، لزوما فرار به اون صورت هم نبوده اونطوری که من شنیدم دختر و پسر اگه با هم تا سر کوچه هم می رفتن ، می گفتن دختر و فراری دادن ، خانواده به خاطر همین قضیه با ازدواج موافقت می کرد. ولی قرقیزها رسما دختر و میدزدن، بدون هیچ شناختی، از کجا می فهمن دختر مجرد یا متاهل ؟ (3385042) (alef-11)
 
Saeid
۱۳۹۴-۰۹-۲۲ ۱۴:۳۳:۰۲
من آذربایجانی ام و خواهرم هم چنین تجربه ای داشت که البته با مخالفت جدی ما و حمایت قانون از ازدواج زوری اجتناب شد.
این رسم (که مخالفش هستیم) را با خشونتی که در بالا و قلم یک رسانه غربی توصف شده است نمی شناسم.
در آذربایجان قیز قاچیتما با حضور بانوان خانواده مرد همراه است و هیچ اساعه ادبی در کار نیست. یعنی کسی جرات ندارد از حدود رفتاری شرعی خارج شود.

اما در کل، باید قانون از خانواده و از دختران حمایت جدی کند. کافی است آیین نامه ای برای دخالت سریع قانون و مجریان قانون صادر شود.

در ضمن این رسم بسیار محدود است و من نشنیده ام کسی در این زمانه به چنین اقدامی دست بزند چون از طرف خانواده دختر به شدت نکوهش می شود.

بعد از این اقدام، دختر معمولا تحت فشار افکار عمومی است که زودتر ازدواج کند حالا با آن مرد یا هر خواستگار دیگر.


من از نویسنده محترم متشکرم
ولی نباید به خاطر یک فاجعه ، یک قیزقاچیتما یک تعلل مرد قانون که مردی خودسوزی کرده است به زشت نمایی از کل هویت آذربایجانی پرداخت. باید میانه نگه داشت. آذربایجان باشکوه تر از این حرفهاست.

زنده باد ایران عزیزمان (3385312) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۹-۲۳ ۰۸:۲۰:۵۵
ما مردمان خوب و نجیبی داریم. اما نباید از اصلاح و بهتر شدن غافل شد. راه اصلاح از بیان مشکلات میگذرد. با انکار و مخفی کاری مشکلات جامعه حل نمیشود. (3387071) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۹-۲۳ ۰۸:۲۶:۲۳
بعضی از رفتارها اگر در دوران خود هم کارکرد مناسبی داشته اند با گذشت زمان نیاز به بازنگری دارند.

وضعیت روابط بین مردان و زنان در جامعه ما نیاز به بازنگری جهت انطباق با شرایط جدید ، کارآمدی ، پذیرش توسط گروههای مختلف جامعه دارد.

شرایط دینی و مذهبی ما بگونه ای است که انعطاف زیادی در خصوص مسئله ازدواج داشته و راهروی تنگ و باریکی را تصویر نکرده است.

میتوان با استفاده از ظرفیتهای دینی و سلیقه مردم روشهایی را ترویج کرد که نسخه بومی و سازگار با نیازهای مردم ما باشد اگر صرفا وقت بگذرانیم تا چشم برهم بزنیم در فرهنگ جوامع دیگر غرق شده ایم. (3387083) (alef-11)
 
۱۳۹۴-۰۹-۲۶ ۱۵:۴۶:۱۵
خیلی جالب و دردناک بود.
هیچوقت فکر نمیکردم از این رسم و رسوم در کشور داشته باشیم، آن هم در این دوران!
این موضوع حتما باید بررسی و برای اصلاح این فرهنگ فکری شود.
از سایت الف هم برای این مقاله اجتماعی تشکر میکنم (3395590) (alef-3)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.