کد مطلب: 252160
پیشنهاد کتاب/ «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند»؛ جیمز ام کین؛ ترجمه بهرنگ رجبی؛ نشر چشمه
میل مبهم جنایت
حمیدرضا امیدی سرور، 19 آذر 1393
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۴۹
پستچی همیشه دوبار زنگ میزندنویسنده: جیمز ام کین
ترجمه بهرنگ رجبی
ناشر:
چشمه، چاپ اول ۱۳۹۳
۱۴۰ صفحه، ۷۸۰۰ تومان
این کتاب را
فروشگاه اینترنتی شهر کتاب تا یک هفته پس از معرفی، با
۱۰% تخفیف ویژه عرضه میکند، در صورت تمایل
اینجا کلیک کنید.
****
مثل برخی هنرمندان که به شکل غریزی کار میکردند، اما گذر زمان نشان داد که جزو بهترینها بودهاند، جیمز ام کین هم کار خودش را میکرد. از سینما بدش میآمد، ولی برای امرار معاش فیلمنامه مینوشت، آثار داستاننویسان دیگر را نمیخواند: «خودتان داستان نویس باشید، خواندن کتاب یک نفر دیگر برای تان مثل شکنجه است، در ذهن تان مدام همه چیز را به جای او دوباره می نویسید. نمی توانید صرفا به عنوان یک خواننده کتاب را بخوانید. در نتیجه بهتر است اصلا کتاب نخوانید. البته بیشتر مطالعه من در مورد تاریخ امریکا بوده است.» بااینحال داستاننویس درجهیکی بود که به نظر خودش داستانهای عاشقانه مینوشت، اما تعجب میکرد که دیگران آنها را پلیسی جنایی میخوانند. همینکه کتابش خریدار داشته باشد، برایش کافی بود؛ یعنی کارش خوب بوده! اما دیگران توفیق او را در نوشتنِ هنرمندانه داستانهایی میدانستند که زمینهساز تحول در ادبیات پلیسی و آغازگر جریان واقعگرایانه در اینگونه بودند. اما خودش با اطمینان میگفت که از رمان پلیسی چیزی نمیداند!
با همه اینها بیشترین تأثیر را روی کسانی گذاشت که بعدها، به ادبیات پلیسی (که در کلیشههای دوران عصرطلایی این ژانر گرفتارشده بود) سروسامانی دادند و با احیای آن مرکزش را از انگلستان به امریکا منتقل کردند. نویسندگانی که نشان دادند این ژانر نهتنها ادبیاتی نازل و درجهدو نیست، بلکه حرفهای مهمی درباره زندگی دارد. کسانی که بزرگانشان دشیل همت، ریموند چندلر و چند پله پایینتر، هوراس مک کوی، ديويد گوديس، ارل استنلی گاردنر، جيم تامپسون، جيم الروي و چندتایی دیگر بودند.
جیمز ام کین عمری طولانی داشت، آنقدر که موفقیت را خوب مزه مزه کند، هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ حیثیت ادبی. تام ولف عقیده داشت: «هر كس میخواهد داستاننويسي ياد بگيرد برود رمانهاي جيمز ام كين را بخواند.»
بعید نیست وقتی جیمز ام کین این جمله را شنیده خیلی تعجب کرده یا حتی خندهاش گرفته: «ما اینقدر مهم بودیم و خودمان خبر نداشتیم!» اما این حرف نه گزافه که یک پیشنهاد طلایی برای آنهاست که میخواهند نوشتن داستان، آنهم از نوع پرکشش و جذابش را یاد بگیرند؛ از آن قِسم داستانها که یقهی خواننده را میگیرند و تا تمام نشوند ول نمیکنند. البته ماجرا به همینجا ختم نمیشود، چون این داستانها گاه چنان تاثیر گذارند که به راحتی دست از ذهن آدم بر نمی دارند. لااقل دو رمان «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند»، مصداق بارز چنین رمانهایی هستند؛ بهخصوص دومی که از دید خودش هم موفقترین کارش بود، چون خوب فروخته بود:
« آن کتابی برای من از بقیه بهتر است که بیشتر فروش رفته، این تنها معیار من است. آنهم کتاب پستچی همیشه دو بار زنگ میزند است.»
تا زمانی که جیمز ام کین زنده بود، فروش این رمان کماکان ادامه داشت، به مرز دو میلیون نسخه رسید و به ۲۸ زبان ترجمه شد و در سینما هم بهطور مستقیم و غیرمستقیم مورد اقتباس قرارگرفت. این جریان هنوز هم ادامه دارد و نام کتاب در لیست آثار ارزشمند ادبیات پلیسی و غیر پلیسی دیده میشود و... همه آنچه گفته شد، گواه آن است که با اثر مهمی روبهرو هستیم که درعینحال کار بسیار جذابی هم هست. در طول تاریخ ادبیات تعداد آثاری که چنین موفقیتهایی را به شکل توأمان کسب کرده و از قضا آثار جریان سازی هم بودند، خیلی زیاد نیست.
«پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» داستان جذابی دارد، دو مرد یک زن، سه ضلع مثلث روایتی پرکشش را تشکیل میدهند که مدام در حال اوج و فرود است و خواننده را آرام نمیگذارد.
زندگی کسلکننده مردی مسن و زنی جوان و زیبا که رستورانی در حاشیه شهر را اداره میکنند، آنقدر مستعد بحران است که با ورود راوی، مردی جوان که دربهدر دنبال کار میگردد، خیلی زود از حال تعادل خارج میشود. به این ترتیب کشمکشی در دو سطح بیرونی و درونی در میان آدمها و روابط آنها شکل میگیرد که گاه حالتی بیمارگونه پیدا میکند. داستان به شکل غیرمستقیم تأکیدی بر این واقعیت است که همه ما قدری از این عدم تعادل را در خود داریم. فقط بستگی دارد شرایط زندگی چقدر از این پتانسیل بالقوه را به فعلیت برساند.
بازتاب فکر و احساس درونی و گفتار و اعمال بیرونی این شخصیتها، کنش و واکنشهای را در پی دارد که حسی از تعلیق را در سراسر رمان جاری ساخته است؛ از دیگر سو شیوه روایت اول شخص رمان نیز خواننده را در وسط معرکه قرار میدهد، زبان محاورهای و حال و هوای رئالیستی و ملموس، اتمسفر پر تبوتاب مبتنی بر غریزه که به شکل ناخودآگاه در لحظه بروز کرده و به خشونت و گناه میانجامد؛ دیالوگهای تأثیرگذار که به شکلی عریان احساسات درونی آدمی را بازتاب میدهد و... هریک بهاندازه خود سهمی در جذابیت و افسونگری «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» دارند.
این رمان به شیوهای از ادبیات پلیسی تعلق دارد که در آن خبری از کارآگاه در شکلهای سنتی ادبیات پلیسی نیست، بلکه رمان روایت حال و روز آدمهایی معمولی ست که در روند عادی زندگی در شرایطی قرار میگیرند که دست به جنایت بزنند. از این منظر نشانی از گرهافکنی و گرهگشاییهای ادبیات کارآگاهی نیز در این رمان نیست؛ قاتل یا مجرم در داستان حی و حاضر و مشخص است. برخلاف اغلب آثار سنتی کارآگاهی، قاتل آدم زرنگ و باهوشی نیست که با ابتکار و پیچیدگی دست به جنایت بزند، بلکه آدم درماندهای است که از روی استیصال و سرکوبهای عاطفی، روانی و نیازهای جسمی و جنسی و یا مادی دست به جنایت میزند. از این منظر رمان از بار روانشناسانه پررنگی نیز برخوردار است که بر غنای آن میافزاید.
این رمان در لیست کتابهایی قرار دارد که پیش از مرگ باید آنها را خواند. زبان ساده و روایت پرکشش و داستان جذاب کتاب «پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» بهگونهای ست که دست رد به سینه خواننده نمیزند. چه اهل خواندن رمانهای جدی باشید و چه رمانهای عامهپسند، این کتاب شما را راضی خواهد کرد. نویسندگان بسیاری بودهاند که دوست داشتهاند از پسِ نوشتن چنین آثاری برآیند؛ اما فقط تعداد اندکی از آنها به چنین توفیقی دستیافتهاند. جیمز ام کین یکی از آنهاست؛ اهمیت او و آثارش آنقدر بود که آلبر کامو اعتراف کند یکی از آثارش را با تأثیرپذیری از نوشتههای جیمز ام کین نوشته و او را نویسندهای بزرگ بخواند.
پیش از مرگ باید آنها را خواند؟!
تعبیر بسیار عامیانهای است که سطح سواد نویسنده را نشان میدهد. (2541500) (alef-15)
بردار جان شما هم اگر از چیزی خبر نداری اظهار نظر نکن جانم.
نویسنده مطلب خیال می کند برخی خوانندگان سطح بالا مثل شما از برخی بدیهیات خبر دارند به همین خاطر توضیح نداده که داستانهایی که باید پیش از مرگ خواند، اشاره به لیستی به این نام دارد که قریب به هزار کتاب مهم در جهان که باید حتما آنها را خواند معرفی می کند. با این عنوان که این کتاب ها را پیش از مرگ (یعنی در طول زندگی) باید حتما خواند. (2541820) (alef-15)
آقای یکی!
اولا، لیستی که شما از آن صحبت میکنید لیست نیست و کتابی است به این نام:
1001 Books You Must Read Before You Die
ثانیا، اگر کمی با ادبیات داستانی آشنا میبودید و کتابهایی که در این لیست نیستند را هم مطالعه کرده بودید میفهمیدید که لیست این کتاب، با این نام عامهپسند، به درد چه کسانی میخورد! (2541946) (alef-15)
برادر جان
مغلطه را بگذار کنار آن کتاب که شما فرمودید مگر کاری جز ارائه لیست کرده؟ من که نگفتم آن لیست در یک دفتر ارائه شده که شما بگویی نه در یک کتاب بوده.
از طرف دیگر مگر کل کتابهای خوب عالم بی برو برگرد در این لیست ارائه شده و غیر آنها کتاب به درد بخوری وجود ندارد.
این کتاب در آن لیست قرار دارد. حالا شما هر تصور و تلقی درباره آن لیست می توانی داشته باشی.
از طرف دیگر چرا زور می زنی ثابت کنی من یا نویسنده مطلب بی سوادیم . برای اثبات این کار لازم نیست به در و دیوار بزنی . این گوی و این میدان. تو بهترش را بنویس ما هم می خوانیم حالش را می بریم و دربست می پذیریم شما خیلی با سوادی.هیچ آدمی با بی سواد خواندن دیگران با سواد نمی شود. (2543017) (alef-15)
سلام برادران مبلغ مطالعه،
میدانید که امروز ضریب نفوذ گوشیهای هوشمند بسیار زیاد است، که این خود میتواند عامل رشد مطالعه در جاهای مختلف جامعه شود، مثلاً در مترو، اتوبوس، تاکسی، رختخواب و . . . . لذا پیشنهاد میکنم که توسعهٔ " ای بوک " رو توسط انتشاراتیها تبلیغ کنید.
موفق باشید (2547895) (alef-15)