نظر منتشر شده
۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 247301
روایت گردشگران اروپایی از گشت‌وگذار در ایران
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۴۵
قرار ما ایستگاه راه آهن تهران، قسمت قطارهای بین‌المللی گذاشته شده بود، همان جایی که قرار بود نخستین قطار بین‌المللی لوکس گردشگری توقف کند. ما با گروهی از خبرنگاران و عکاسان از ساعت ۳۰‌:‌۹ صبح خودمان را به ایستگاه انبار توشه میدان راه‌آهن رساندیم، اما قطار گردشگران به خاطر توقف کوتاهی که در اسلامشهر داشت، با دو ساعت تأخیر حدود ساعت ۱۱ به تهران رسید.

«عقاب طلایی» یعنی همان قطار لوکس و ویژه مجارستانی، در ظاهر شبیه قطارهای خودمان است، ولی بیشتر که دقت می‌کردید می‌دیدید آنچه در ایران به عنوان قطار، مسافران را جابه‌جا می‌کند با این قطار بین‌المللی زمین تا آسمان فرق می‌کند. داخلش بر خلاف ظاهرش، شبیه یک هتل ۵ ستاره لوکس بین‌المللی بود و به همین علت هم قرار نبود مسافری شب را در هتل بگذراند. همه مسافران دارای یک «کوپه ویژه» شما بخوانید «سوئیت کوچک» با امکانات خوب بودند که همه نیاز آنها از خوردن و آشامیدن گرفته تا خواب و استراحت را برطرف می‌کرد. البته داشتن این هتل سیار چندان هم پای مسافران ارزان تمام نشده و هر کدامشان از ۷ تا ۱۵ هزار دلار هزینه کرده‌اند، آنطور که شواهد نشان می‌دهد و ما هم شنیده‌ایم همه مسافران این قطار لوکس از افراد متمکن و ثروتمند هستند و پرداخت چنین هزینه‌هایی برایشان سخت نبوده است.

شما حالا بخوانید از لحظه‌ای که مسافران «عقاب طلایی» به تهران می‌رسند؛ متأسفانه به رسم مألوف، همه ما به یکباره به سمت واگن‌هایی که قرار است مسافران پیاده شوند، هجوم می‌بریم؛از ترس اینکه مبادا مسافری پیاده شود و هم صحبتی با او را ازدست بدهیم. خدمه قطار که بیشترشان اهل مجارستان هستند و تعدادی هم اصالت ترکی دارند، کم کم فرش‌های قرمز کوچک را جلو ورودی هر واگنی پهن می‌کنند و در عین حال به استقبال کنندگان که ما باشیم، تذکر می‌دهند که راه را برای خروج گردشگران از قطار باز کنند، در همین لحظه، خدمه ارشد قطار از راه می‌رسد و با اخمی که بر پیشانی انداخته، تذکر می‌دهد که چون زمان خروج دقیقاً ساعت ۱۱:۱۵ در نظر گرفته شده، مسافران حق پیاده شدن ندارند. مسافران اما معرفت به خرج می‌دهند، به سمت پنجره‌های قطار می‌آیند و شروع می‌کنند برای ما دست تکان دادن. چهره هایشان خندان است و پر انرژی. باورمان نمی‌شود که ۱۴ روز دور ایران گشته‌اند. یاد حرف دوستم می‌افتم که می‌گوید «هر وقت به سفر می‌رود دلش می‌خواهد یک هفته مرخصی بگیرد و تا خستگی سفر از تنش بیرون برود، برنگردد.»

با «دنه هاوک» پشت پنجره یکی از واگن‌های جلویی قطار آشنا می‌شوم. او اهل استرالیاست و به اتفاق همسرش راهی ایران شده؛ از دیدن جاذبه‌های تاریخی ایران آن چنان به وجد آمده که با تمام وجودش می‌گوید «ای لاو ایران» ایران را دوست دارم.
او ایرانی‌ها را مردمی بسیار مهربان و میهمان نواز توصیف می‌کند و می‌گوید، اگرچه بیشتر ایرانی‌ها مسلط به زبان انگلیسی نیستند، اما صورت آنها و بویژه لبخندهایشان نشان می‌دهد که تا چه‌اندازه صمیمی و میهمان نوازند.

«دنه» و همسرش «ملانی چلیس» حدود ۶۵ سال سن دارند، اما وقتی هم صحبتشان می‌شوم احساس می‌کنم ۲۵ ساله‌اند، خودشان هم اصرار دارند که به من بقبولانند جوانند و نباید به چهره چروکیده شان نگاه کرد. همسر «دنه» اصرار دارد که از ما درباره سیاه پوش شدن خیابان‌های ایران بپرسد. او می‌گوید: «چرا روی دیوارها و فروشگاه‌ها پارچه‌های سیاه کشیده شده؟» می‌گویم: «هم‌اکنون ایام محرم است و مسلمانان هم در این روزها که برایشان عزیز است، سیاه به تن می‌کنند.»

دنه و همسرش که کارمندان بازنشسته دولت هستند، هم‌اکنون مشغول تجارت فرش در استانبول ترکیه هستند و به همین علت شناخت کافی از فرش ایران و تاریخ ایران دارند: «ما پیش از آنکه به ایران بیاییم درباره جاذبه‌ها، تمدن و تاریخ ایران مطالعه کردیم و با آشنایی کامل به کشور شما آمدیم، به همین علت هم نگاهمان به ایران تغییر نکرد، اما خیلی‌ها شناخت کافی و درستی از ایران ندارند و با توجه به تصاویر نادرستی که درباره ایران تبلیغ می‌شود، تمایلی برای سفر به ایران نشان نمی‌دهند، مطمئن باشید به محض اینکه به کشورمان برگردیم برنامه سفر دوباره به اتفاق دوستانمان را می‌چینیم، بویژه برای دیدن دوباره اصفهان، پرسپولیس در شیراز و همین‌طورخرید فرش ایرانی.»

برخلاف آنچه شنیده بودم، همه مسافران این قطار پیر و بازنشسته نیستند، در میان آنها جوان‌هایی به چشم می‌خورند که معلوم است علاقه زیادی به فرهنگ و تاریخ ایران دارند.

«لیزا» اصالتاً مجارستانی و نوازنده حرفه‌ای پیانوست، او به همراه دو تن از دوستانش شاید جوان‌ترین مسافران «عقاب طلایی» باشند، برای نخستین بار به ایران آمده، می‌گوید: «من ایران را بسیار شبیه ترکیه دیدم و احساس می‌کنم که این دو کشور از نظر فرهنگی اشتراکات زیادی با هم دارند. ضمن اینکه این کشور برای گردشگران بسیار امن و راحت است و ما در اینجا با هیچ مشکل جدی برخورد نکردیم.»لیزا که یک روسری طوسی ابریشمی به سر کرده، درباره حجاب بانوان ایرانی، به تجربه جالبش از روسری اشاره می‌کند و می‌گوید«من چندین روسری زیبا از شیراز خریدم و اصلاً دوست ندارم که آنها را در بیاورم. به نظر من یکی از جذابیت‌های ایران همین پارچه‌های رنگارنگ و زیباست.» وقتی از او می‌پرسم که آیا مشکلی برای سر کردن روسری ندارد، اخمی می‌کند و می‌گوید: «من روسری ام را خیلی دوست دارم و برای دوستانم هم از همین مدل‌ها خریده ام. حجاب خیلی راحت است و ما اصلا اذیت نشدیم. ما اول فکر می‌کردیم که باید فقط سرمان را بپوشانیم اما وقتی به دختران ایرانی دقت کردیم، دیدیم آنها گردنشان را هم پوشانده‌اند و به همین خاطر من هم روسری ام را دور گردنم گره زدم.»

این توریست مجارستانی که خواننده و مدرس موسیقی است، ایران را کشور موسیقی و زیبایی می‌داند و می‌گوید: «تجربه آمدن من به ایران یک تجربه شگفت انگیز است. من قبل از اینکه به ایران بیایم فکر نمی‌کردم با چنین جاذبه‌های تاریخی و هنری روبه‌رو شوم، اما الان مسحور کاشیکاری‌ها و معماری‌های سنتی اصفهان هستم، بویژه مسجد امام.»با «لوقا»، اهل دانمارک زمانی آشنا می‌شوم که مسافران کم کم مشغول پیاده شدن از قطار هستند، او که خودش یک توریست است، به استقبال دوستش به ایستگاه راه آهن تهران آمده و قرار است تا چند ساعت دیگر به شیراز برود.

«لوقا» اگرچه از طریق دیگری به ایران آمده، اما تجربه سفر با قطار را بسیار هیجان‌انگیز می‌داند و تصمیم دارد که سفر بعدی‌اش را با همین قطار برای دیدن دوباره ایران برنامه‌ریزی کند.شاید اغراق به نظر برسد، اما همه مسافران عقاب طلایی معتقدند که ایران کشوری بسیار زیبا با جاذبه‌های شگفت انگیز است و آنها علاقه‌مندند که برای بار دوم و سوم هم به ایران سفر کنند.اصفهان با جاذبه‌های تاریخی خود یکی از شهرهای مورد علاقه مسافران این قطار است. جالب اینکه از هر کدام از مسافران که درباره زیباترین و جالب توجه‌ترین شهر ایران می‌پرسم، اصفهان حتماً یکی از گزینه‌های اصلی است و البته خرید در بازار سنتی اصفهان و زیبایی کاشیکاری‌های مسجد امام بیش از نقاط دیگر توجه آنها را به خود جلب کرده است.

در‌های قطار که باز می‌شود، چهره «نازیلا» بیش از دیگران برایم جلب توجه می‌کند. او برخلاف سایر مسافران، چهره سبزه و قد متوسطی دارد و به نظر می‌رسد که اروپایی نیست. «من اصالتا اهل کویت هستم و مسلمانم و به همین علت هم حجاب کاملتری نسبت به سایر مسافران دارم.»نازیلا که پزشک عمومی است، آنچنان با هیجان درباره شگفتی‌های تاریخی ایران صحبت می‌کند که همه اطرافیانش که حالا از قطار پیاده شده‌اند، به وجد می‌آیند.

با او بیشتر درباره شیرینی‌ها و غذاهای ایرانی صحبت می‌کنم و جالب اینکه نازیلا بیشتر غذاهای ایرانی را امتحان کرده و از همه بیشتر، از خوردن آبگوشت ایرانی در شیراز لذت برده است.: «ما در کویت غذایی شبیه آبگوشت داریم اما نان را در آن تریت نمی‌کنیم، برای من خوردن این غذا خیلی عجیب و البته راحت بود، بویژه با نانی که به آن سنگک می‌گویید.» او از بین شیرینی‌ها عاشق باقلوای یزد و پولکی اصفهان شده و برای دوستانش هم از شیرینی‌های یزدی تا می‌توانسته خریده است. او هم دوست دارد دوباره به ایران سفر کند و به ما قول می‌دهد که وقتی به کویت برگشت، دوستانش را برای سفر به ایران متقاعد کند. «ایران کشوری است که ارزش دیدن دارد و من مطمئنم هر کس که به این کشور سفر می‌کند، دست خالی بر نمی‌گردد.»

مسافران حالا نقشه تهران به‌دست از قطار پیاده می‌شوند، دلشان می‌خواهد هر طور شده جاذبه‌های تهران را هم ببینند، بویژه کاخ‌های تهران که برایشان بیش از دیگر مکان‌های تاریخی آشناست؛ اما ظاهراً فرصت فقط به کاخ گلستان و موزه جواهرات می‌رسد. آنها پس از دیدن تهران، به کشورهایشان باز می‌گردند،اما دلشان برای ایران تنگ می‌شود: «دلمان نمی‌خواهد به این زودی‌ها این کشور کهن و تاریخی را ترک کنیم. ما با چهره مردم ایران انس گرفته‌ایم و حتماً دلمان برایشان تنگ می‌شود.»

اورنگ خسروی با نه گردشگر که رئیس ایرانی قطار لوکس«عقاب طلایی» است. او آخرین نفری است که قطار را ترک می‌کند. چهره او هم همانند همه مسافران متبسم و خندان است. با او درباره راه‌ها و ریل‌ها حرف می‌زنیم و خسروی چیزی می‌گوید که تعجب ما هم برانگیخته می‌شود: «ما وقتی از مرز ترکیه وارد ایران شدیم، همه تعجب کردند، چون انتظار داشتند برای ورود به ایران معطل بمانند و بازرسی شوند، اما وقتی گذرنامه‌های آنها در سریع‌ترین زمان ممکن کنترل شد، همه آنها شگفت زده شدند و از همان جا متوجه فضای امن ایران شدند.

آنها حتی از دیدن ایستگاه‌های قطار راه‌آهن هم تعجب می‌کردند و باور نمی‌کردند که ایران تا این اندازه پیشرفته باشد. جالب اینکه بیشتر آنها تمایل داشتند مسیر سفرهای ما در روز باشد تا فرصت دیدن جاذبه‌های طبیعی ایران را به خاطر تاریکی هوا از دست ندهند.»
منبع: ایران
 
آریابان
۱۳۹۳-۰۸-۰۸ ۱۱:۱۲:۱۹
طبیعتا هم سرعت «عقاب طلایی» و هم سرعت احترام گذاشتن !!!!! به مسافرین اون ، فرق داره با سرعت قطار های"زهوار" دررفتۀ ما و ............. !!!! ؛
خوش به حال پرواز کنندگان با "عقاب" بر روی ریل های قطار !!!! ؛ (2460472) (alef-10)
 
۱۳۹۳-۰۸-۰۹ ۱۰:۳۴:۱۴
حیف اسید پاشی این چهره مهربان ایران را سوزاند. (2461919) (alef-13)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.