وقایع اتفاقیه نوشت: «مادرشان، کنترلش را از دست داده است. در این چند روز مدام ماجرا را از اول تا آخر با جزئیات تعریف و بعد چند ثانیه سکوت کرده و دوباره همهچیز را از اول تعریف میکند. مادر زهرا، سعیده و زبیده توی ماشین بوده که کامیون زده به ماشینشان.» اینها را نادر بلوچلاشاری، دایی سه دختری میگوید که چند روز پیش بههمراه دو نفر دیگر در راه مدرسه تصادف کردند.
يک کاميون آمده و زده به وانت پارککردهاي که منتظر سوارشدن بچهها بوده تا آنها را به مدرسهشان در اسپکه، روستایی در جنوب استان سيستانوبلوچستان برساند؛ چهار نفر را کشته و زبيده را با دست و پاي شکسته، راهي بيمارستان کرده است.
لاشاري ميگويد، بلافاصله پس از حادثه به محل رسيده اما دير بوده است. وقتي دايي بچهها ميرسد، فاطمه زنده بوده اما تا بيمارستان دوام نياورده است.
بلوچلاشاري ميگويد: «آنقدر خون از فاطمه رفته بود که به بيمارستان نرسيد، توي ماشين فهميديم که فوت کرده و فقط زبيده را به بيمارستان رسانديم.» آنطور که او ميگويد، بچهها هر صبح نزديک به 15 کيلومتر را طي ميکنند تا به بخش مرکزي روستاي اسپکه برسند و به مدرسه بروند.
روزانه 30 کيلومتر تا مدرسه
«مادرش را هر شب ميبريم بيمارستان و بعد از چند آمپول آرامبخش ميتواند بخوابد. در خواب، کابوس ميبيند؛ ميگويد لحظهاي که کاميون آمده و با سرعت زده به بچهها دائم جلوي چشمانش است.» نادر لاشاري، هر روز دخترهايي را که 6 صبح براي مدرسهرفتن آمده ميشدند به مدرسه ميرسانده. روستايشان يک کوه با هم فاصله دارد؛ يکي اين طرف کوه است و آن يکي، طرف ديگر. دايي بچهها، زبيده، سعيده و زهرا را سوار کرده و رفته تا زهرا، دخترخاله بچهها و دوستشان را هم از روستاي کناري بردارد. نزديک چهار، پنج سال است که بچهها بهاينترتيب به مدرسه ميروند.
آن روز مادر سعيده و زهرا که کاري در شهر داشته، تصميم ميگيرد با آنها همراه بشود اما نه او به اسپکه ميرسد و نه هيچکدام از بچهها.
دايي بچهها ميگويد: «روستا مدرسه ندارد. فقط يک دبستان دارد. بچهها به دوره راهنمايي يا دبيرستان که ميرسند، بايد بروند به بخش و در آنجا درس بخوانند. خيلي از خانوادهها نميگذارند بچههايشان بهويژه دخترها بروند روستاي ديگري درس بخوانند. در منطقه لاشار، روستاها راهنمايي و دبيرستان ندارند و محصلهاي 9 روستا مجبور هستند براي ادامه تحصيل به بخش بروند. فقر و تعصبهاي سنتي يکي از مهمترين دلايلي است که مانع تحصيل جوانان ميشود. خانوادههايي هم که باورهاي سنتي ندارند، نميتوانند هزينه رفتوآمد بچه را تأمين کنند.» گويا اهالي اين روستاها چندبار از آموزشوپرورش خواسته تا براي دانشآموزان اين چند روستا سرويس رفتوآمد بگذارند اما آنها قبول نکردهاند. لاشاري ميگويد: «آموزشوپرورش ميگويد بودجه نداريم. درصورتيکه اگر آنها بخواهند سرويس بگذارند، ممکن است نهادهاي ديگر هم با آموزشوپرورش همکاري کنند.»
پدرشان روحيه بهتري دارد خودش را با اين فکر که هرچه در توان داشته براي درسخواندن بچهها گذاشته تسکين ميدهد. دايي بچهها ميگويد: «پدر زهرا و سعيده ميگويد هر آنچه داشته در راه علم و دين براي بچههايش گذاشته و برخلاف خيلي از مردم روستا که اجازه تحصيل به دخترهايشان ندادهاند، او بچههايش را به مدرسه ميفرستاده اما پدر فاطمه اصلا حال خوبي ندارد.
هنوز توي شوک است. جز فاطمه، دو دختر ديگر هم دارد؛ يکي معلول است و مدرسه نرفته، آن يکي هم هنوز خيلي کوچک است. پدرش براي فاطمه خيلي آرزوها داشت.»
لاشاري از وقتي ميگويد که فاطمه و زبيده را به بيمارستان منتقل کرده است: «فاطمه از هوش رفته بود اما زبيده سعي ميکرد حرف بزند. نميدانست خواهرانش فوت کردهاند. ميگفت غصه اينکه پايش شکسته را نميخورد، غصه اينکه پدر و مادرش هزينه درمان او و خواهرانش را ندارند، ميخورد. از زهرا و سعيده هم پرسيد، از مادرش که همراهشان بوده. ميگفت دلش ميخواهد زنده بماند تا خانهدارشدنشان و خوشحالي مادرش را ببيند.»
تجميع مدارس، بلاي جان دانشآموزان روستايي
طرح تجميع مدارس، نخستينبار از سوي علي احمدي، وزير آموزشوپرورش دولت نهم مطرح شد؛ طرحي که مدعي بود با تجميع مدارسي که کمتر از 15 دانشآموز دارد، در يک مجتمع آموزشي ميتوان کيفيت آموزش را در اين مناطق افزايش داد. باوجود مخالفتهاي فراوان، طرح تجميع مدارس در برخي از روستاها در ابتداي دولت نهم کليد خورد. طبق دستورالعمل ساماندهي نيروي انساني در سال تحصيلي87-86، براي مدارس روستايي يا کلاسهاي زير 15 نفر دانشآموز در صورتي که اجراي طرح روستای مرکزي يا تشکيل مدرسه شبانهروزي با امکانات موجود ميسر نباشد يا مناطقي که با کمبود نيروي متخصص مواجه هستند (پس از ادغام کلاسهاي زير تراکم مصوب) با عنايت به بند «2» ماده «13» قانون مديريت خدمات کشوري از طريق خريد خدمات از بخش تعاوني، خصوصي، نهادها و مؤسسات عمومي غيردولتي اقدام شود. اگرچه در دستورالعمل ابلاغشده آمده بود که «اجراي اين طرح نبايد مانع پوشش تحصيلي افراد واجبالتعليم شود.»
اما در واقعيت، بسياري از دانشآموزان واجبالتعليم به دليل مشکلات فراواني که تحصيل در مناطق دور از زندگي برايشان داشت، ترک تحصيل کردند. چندي پس از اجراييشدن اين دستورالعمل، وانتباري که دانشآموزان يکي از روستاهاي مشکينشهر اردبيل را از روستايشان به مدرسه در روستاي ديگر ميبرد، در درهاي سقوط و موجب مصدوميت برخي از دانشآموزان شد. پس از مخالفتهاي گسترده با اجراييشدن تجميع مدارس، اين طرح در سال تحصيلي 89-88 متوقف شد اما در سالهاي اخير، بار ديگر سياست آموزشوپرورش بر تجميع مدارس کمجمعيت در روستاها بوده است.
حمايت ميرزاده، سخنگوي کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس درباره تجميع مدارس و مشکلاتي که پس از اجراي اين طرح براي بسياري از محصلان در مناطق روستايي بهوجود آمده، ميگويد: «در هيچ جاي دنيا همه مناطق در همه مقاطع تحصيلي مدرسه ندارند و ايران هم از اين موضوع مستثنا نيست. ما ادعا ميکنيم که شرايط تحصيل در دوره دبستان را براي همه واجدين شرايط در دورافتادهترين مناطق هم فراهم کردهايم اما بايد قبول کرد که اين کار براي تمامي مقاطع تحصيلي امکانپذير نيست.»
او درباره امتيازاتي که آموزشوپرورش براي تجميع مدارس در اختيار مردم قرار داده، ميگويد: «ما مدارس شبانهروزي را بهاينمنظور راهاندازي کردهايم تا دانشآموزان بدون خطرات رفتوآمد در آنجا درس بخوانند. از طرفي آموزشوپرورش موظف است سرويس رايگان در اختيار دانشآموزاني قرار دهد که مسافت طولاني براي مدرسهرفتن طي ميکنند.»
نماينده مردم گرمي در مجلس شوراي اسلامي اما تحققيافتن تمامي اين امتيازات را در گروی بيشترشدن بودجه آموزشوپرورش ميداند: «اگر سازمان برنامهوبودجه کشور به داد آموزشوپرورش برسد، ما هم براي دانشآموزان، اين امکانات را فراهم خواهيم کرد اما اين اقدامات در سازماني که حقوق پرسنل خود را بهسختي تأمين ميکند، دشوار است.»
هيچکدام از امتيازاتي که ميرزاده در قبال تجميع مدارس از آنها حرف ميزند، در منطقه لاشار نيکشهر وجود ندارد. براي پنج دانشآموز دختري که روز شنبه در راه مدرسه تصادف کردند، نه مدرسه شبانهروزي وجود داشت تا در آن درس بخوانند و نه سرويس مدرسهاي که هر روز براي رفتن به مدرسه از آن استفاده کنند. چند سال پيش همان مدرسه راهنمايي و دبيرستاني هم که در روستايي کناريشان بود، تعطيل شد و از آن به بعد هر روز براي درسخواندن مجبور بودند حداقل 15 کيلومتر مسافت را طي کنند. سخنگوي کميسيون آموزش و تحقيقات مجلس اما راهکار درامانبودن از خطرهاي جادهاي براي رسيدن به مدرسه را تحصيل در مدارس شبانهروزي ميداند. اين درحالي است که او اذعان ميکند تعداد اين مدارس بسيار کم است.
ميرزاده ميگويد: «ما قبول داريم که بهترين مدرسه قطعا نزديکترين مدرسه است اما در سالهاي اخير به دليل افزايش مهاجرت روستاييان به شهر و کاهش چشمگير ساکنان روستا راهي جز تجميع براي آموزشوپرورش نمانده است؛ باوجود بودجه کم اين سازمان ما مجبوريم از هدررفت سرمايه جلوگيري کنيم چون مدارس کمجمعيت و پراکنده در روستاها هزینههاي زيادي را در طول سالها به آموزشوپرورش تحميل کرده بود.»