دانشجوی دکتری مدیریت آموزش عالی دانشگاه ارومیه در یادداشتی به بررسی و تحلیل علت بیشتر بودن دخترها نسبت به پسرها در کنکور پرداخت.
به گزارش فارس، سیدمحمد سیدعلوی دانشجوی دکتری مدیریت آموزش عالی دانشگاه ارومیه در یادداشتی به بررسی و تحلیل علت بیشتر بودن دخترها نسبت به پسرها در کنکور پرداخت.
در متن یادداشت سیدعلوی آمده است: در بررسی مسائل آموزش عالی ایران به خصوص تجزیه و تحلیل آینده آموزش عالی، آزمون سراسری و دوره کارشناسی، به دلیل این امر اهمیت و توجهی است که در سطح جامعه به این دوره وجود دارد، به عنوان یک شاخص مورد توجه تحلیل گران این حوزه است. ورود به آموزش عالی به طور عام با کنکور دورههای کارشناسی و کاردانی که به کنکور سراسری معروف است، آغاز میشود؛ از این رو برای مطالعه در حوزه آموزش عالی بررسی روند تغییرات در این کنکور بسیار با اهمیت است.
موضوعی که در چند سال اخیر ذهن بسیاری از تحلیل گران و برنامه ریزان حوزه آموزش بخصوص آموزش عالی و نیز جامعه شناسان و اقتصاد دانان را به خود معطوف کرده، چرخش در روند معمول نرخ مشارکت زنان و مردان در آموزش عالی است. این تغییر که با آزمون سراسری 77-1376 و تساوی شرکت کنندگان پسر و دختر در آزمون آن سال آغاز شد، در سالهای بعدی همه ساله از نرخ مشارکت پسران کاسته و به نرخ مشارک دختران اضافه شده است؛ بطوری که در آزمون سراسری سال 1396 تعداد 930 هزار و 208 داوطلب ثبت نام کرده اند که از این تعداد 548 هزار و 434 نفر زن و 381 هزار و 774 نفر مرد هستند.
به عبارت دیگر 96/58 درصد زن و 04/4141.04 درصد مرد هستند. این وضعیت در سال 1395، 57 درصد داوطلبان، زن و 43 درصد مرد و در سال 1394، 83/58 داوطلبان زن و 17/41 داوطلبان مرد بود. این نسبت از تحصیلی 85-1384 که نسبت زنان 47/63 درصد و پسران 53/37 درصد بوده در همین سطح با کمی افت خیز حفظ شده است. علل و عوامل این روند را میتوان در ذیل سه اتفاق مهم که در حوزه آموزش عالی بررسی و تحلیل کرد.
اتفاق اول: دانشگاهها در سالهای قبل، به منظور پاسخ به تقاضای اجتماعی ورود به آموزش عالی، بدون اینکه افزایش ظرفیت علمی و امکانات دانشگاهها، اقدام به افزایش ظرفیت جذب دانشجو کردند؛ در این دوره نرخ ورود مردان نسبت به زنان بالا بود و تعداد زیادی مرد در طی چند سال وارد دانشگاهها شدند. که بخش عمدهای از این دانشجویان در رشتههای علوم انسانی فارغالتحصیل شدند چرا که برای آموزش عالی جذب دانشجو در این حوزهها بسیار راحتتر و کم هزینهتر بود. گزارههای زیر بخشی از دلایلی هست که باعث گردید دانشگاهها از سطح تقاضای بازار کار عقب مانده و دانشجویی تربیت کند که فاقد مهارتهای لازم برای بازار کار و کارآفرینی بود:
کمیت گرایی در رأس تصمیم گیری آموزش عالی؛
افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو بصورت دستوری در موسسات آموزش عالی؛
عدم توان علمی و فنی دانشگاهها برای تربیت دانشجویان با توان علمی بالا؛
درگیری آموزش عالی برای پاسخ به تقاضای اجتماعی و افزایش ظرفیت و غفلت از رصد روندهای اجتماعی و بین المللی در موضوعات اجتماعی، اقتصادی و بازار کار؛
ورود دانشگاهها و موسسات آموزش عالی جدید و رانتی که فقط به صدور مدرک تحصیلی و تحویل فارغ التحصیلان فاقد دانش و مهارت مورد نیاز جامعه میپرداختند.
اتفاق دوم: فارغ التحصیلان این سیستم آموزشی فقط توانایی جذب در ساختار کارمندی را داشتند و فارغ التحصیلان رشتههای فنی از مهارت کافی برای تصاحب شغلهای فنی برخوردار نبودند و از این رو بازار کار مکانیسم غیر مدارک دانشگاهی برای انتخاب نیروی کار خود برگزید که در وهله بعد یک نوع بیاعتمادی به مدارک دانشگاهی شکل گرفت.
از سوی دیگر بخش عمدهای از نیاز دولت و ساختارهای کارمندی به نیروی کار تامین شده بود و فارغ التحصیلان جدید شانس کمتری برای ورود به این موقعیتهای شغلی داشتند.
چیزی که حاصل این اتفاق بود شکل گیری نیروی تحصیل کرده بیکاری بود که از مهارت و دانش کافی و حضور در بازار کار آزاد برخودار نبوده و امکان جذب در ساختار مزد بگیر سازمانهای بزرگ هم را نداشتند. این دسته از فارغالتحصیلهای بیکار که هر روز بر تعداد آنها افزوده میشد و به ناچار وارد مشاغلی شدند که سنخیتی با تحصیلات آکادمیک آنها نداشت.
اتفاق سوم: بیکاری فارغالتحصیلان، اشتغال در مشاغل غیر مرتبط با تحصیلات، عدم امکان کسب درآمد از محل تحصیلات باعث شد که خانوادهها و مشاوران شغلی و خود دانشآموزان پسر به روند تحصیل در دانشگاه تمایل کمتری نشان دهند به جای هزینه زمان و پول برای کسب مدرک تحصیلی که شانس استفاده از آن در کمترین میزان ممکن بود، به ورود مستقیم به بازار کار بعد از اتمام دوران دبیرستان کنند.
اگر بخواهیم موضوع کاهش تقاضای ورود به آموزش عالی پسران را به روش علی تبیین کنیم، باید دلیل آن را در کمیت گرایی آموزش عالی ایران بدانیم چرا که دانشگاهها با افتادن در ورطه کمیت گرایی باعث کاهش کیفیت برون داد (فارغالتحصیلان) نهاد دانشگاه شدند که عملا نمی توانستند از هزینه زمان و سرمایهای که صرف کرده بودند استفاده کنند و با توجه به اینکه در ساختار اجتماعی ایران، پسران مسئول تامین معاش خانواده هستند، از این رو پسران به جای اتلاف وقت خود در ساختار آموزش عالی، ترجیح میدهند به فکر کسب مهارت و فرصت در بازار کار خارج از چارچوب مدرک تحصیلی باشند.
کمیت گرایی در آموزش عالی باعث افزایش تعداد فارغالتحصیلان در رشتههای مختلف شد و در نتیجه آن تعداد زیادی از فارغالتحصیلان مرد دارای مدرک تحصیلی هستند، ولی امکان جذب در بازار کار برای آنها فراهم نیست؛ از طرف دیگر هدفمند نبودن آموزشهای دانشگاهی و عدم برخورداری دانشجویان و فارغالتحصیلان از آموزش مناسب، از یک سو سطح اعتماد و اعتبار اجتماعی مدرک تحصیلی را پایین آورده است و از سوی دیگر این بخش عمدهای فارغالتحصیلان، فاقد مهارتهای لازم برای اشتغال و کسب درآمد هستند، این عوامل در کنار هم باعث شده است که مردان به نسبت زنان تمایل کمتری برای ورود به آموزش عالی داشته باشند.
به هم خوردن توازن و نسبت مشارکت زنان و مردان در زمینه تحصیلات دانشگاهی، در آینده علاوه بر به چالش کشیدن ساختار خانواده و طبقات اجتماعی، باعث اختلال در بازار نیروی انسانی متخصص کشور خواهد شد.