پروفسور «فرهنگ جهانپور» فرضیه هوشمندی پادشاه سعودی در طراحی نقشه ای که به انتقال مسالمت آمیز قدرت به نسل جوان خانواده منجر شود را از هم اکنون شکست خورده و آل سعود را محکوم به زوال توصیف کرد.
«گری سیک» پژوهشگر ارشد مؤسسه خاورمیانه دانشگاه کلمبیا و مشاور امنیت ملی آمریکا در دوره کارتر و ریگان در یادداشتی که در اختیار مهر قرار گرفته، فرضیه ای را در خصوص تغییر ساختار قدرت در عربستان سعودی که به ولیعهدی «محمد بن سلمان» منجر شد، مطرح کرد و کارشناسان حوزه بین الملل را به چالش فراخواند.
وی با استناد به اینکه ملک سلمان تا پیش از رسیدن به قدرت، بیش از ۱۵ سال ریاست شورای خانوادگی آل سعود – مجلس الأسرة- را بر عهده داشت، این فرضیه را مطرح کرد که پادشاه سعودی با برخورداری از شناخت کافی همه اعضای خاندان سلطنتی و پیش بینی رفتار آنها به درک کاملی از نحوه مدیریت و بازی دادن آنها به سمتی که خود مایل بود، نائل شده است.
در همین راستا، گری سیک کارشناسان را متهم کرد تا کنون ملک سلمانی را که به دلیل کهولت سن از سوی خیلی ها به زوال عقل متهم است، دست پایین گرفته اند و وی بیش از اینها سرش می شود.
سیک پیشنهاد می کند که زاویه دید خود را نسبت به ملک سلمان تغییر دهیم و این بار به وی به چشم مکارترین بازیگردان حاضر در صحنه حکومت آل سعود نگاه کنیم. با این وصف، سلمان ناگهان از قالب یک پادشاه فرتوت و ناتوان خارج و به حکمرانی تبدیل می شود که نه تنها می داند چه می خواهد بلکه از راه رسیدن به خواسته خود نیز آگاه است.
با اتکا به این فرضیه، ملک سلمان به خوبی از بزرگترین چالش پیش روی آل سعود یعنی انتقال قدرت به نسل جدید مطلع بوده و با نقشه ای حساب شده زمینه فائق شدن بر آن را فراهم کرده است.
به این ترتیب وی در گام نخست منتظر نشستن بر کرسی حکومت شد، آنگاه با واگذاری عنوان نائب ولیعهدی، پسر جاه طلب خود را به مرکز سیاست سوق داد و سپس به طور سیستماتیک و تدریجی هرگونه قدرت واقعی را از دستان «محمد بن نایف» ولیعهد سابق ربود خاصه آنکه می دانست وی به لحاظ جسمانی از توانایی مقابله به مثل برخوردار نیست.
حالا با گذشت ۲ سال، فرصت برای انتقال آرام قدرت فراهم شده است و این گونه می شود که محمد بن سلمان با فرمان پدر، به ولیعهدی وی منصوب می شود.
در عین حال، سلمان وعده می دهد که بعد از پسرش، ولیعهدی به روال سابق به شاخه دیگری از خانواده واگذار خواهد شد حال آنکه هیچ تضمینی برای عمل به این وعده وجود ندارد.
نهایت آنکه قدم آخر در تکمیل نقشه پادشاه سعودی عزل خود وی و واگذاری قدرت به پسر محبوبش است تا به این ترتیب، هم فرایند انتقال حکومت به نسل جدید فراهم شود و هم خانواده ملک سلمان برای آینده ای نامعلوم، زمام اختیار عربستان سعودی را به دست بگیرند.
به این ترتیب، ولیعهدی بن سلمان کودتا در ساختار پادشاهی است که با زبردستی از سوی کسی که از سلسله مراتب قدرت در خاندان آل سعود باخبر بوده یعنی ملک سلمان، انجام شده است.
در عین حال، منصب جدید می تواند قمار ولیعهد جوان سعودی نیز محسوب شود چراکه او و پدرش بیش از آنکه نگران رقابت و حکمرانی مبتنی بر خِرد باشند، دغدغه سلسله مراتب جانشینی را دارند.
حال پروفسور «فرهنگ جهانپور» استاد دانشگاه آکسفورد، در مقام پاسخگویی به گری سیک برآمده و در یادداشتی خطاب به وی که یک نسخه آن در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است، فرضیه هوشمندی بی مثال ملک سلمان را به چالش می کشد.
جهانپور پیشتر استاد دانشگاه اصفهان بوده و در حال حاضر به تدریس در دانشگاه های «کمبریج» و «آکسفورد» مشغول است. وی همچنین استاد دوره های آنلاین در دانشگاه های «آکسفورد»، «ییل» و «استنفورد» است. جهانپور بورس یک ساله فرصت مطالعاتی در دانشگاه «هاروارد» را داشته و طی ۲۸ سال گذشته به تدریس در رشته سیاست های خاورمیانه در بخش تحصیلات تکمیلی دانشگاه «آکسفورد» مشغول بوده است.
وی در پاسخ به سیک می نویسد:
با ارجاع به نظرات بسیار متفکرانه و آگاهی بخش «گری» که درباره ملک سلمان و زیرکی بی نظیر نسبت داده شده به وی در خصوص زمینه چینی برای انتقال قدرت به نسل آتی، ایراد شد؛ باید بگویم اگرچه در مقایسه با وی تجربه کمتری درباره مسائل عربستان سعودی دارم، معتقد هستم که تاکتیک های هوشمندانه سلمان در راستای ترفیع دادن به پسرش آن هم به هزینه سایر اعضای خاندان (آل سعود)، به واسطه پاره ای از دلایل محکوم به شکست است.
نخست آنکه کل سیستم جانشینی آل سعود حتی برای جامعه استبدادی چون عربستان سعودی، الگویی قرون وسطایی داشته و کاملا به دور از اصول دموکراتیک مدرن است. تغییر آرایش صندلی هایی که بر عرشه (کشتی) حکومتی آل سعود قرار گرفته موجب بند آمدن موج حوادثی که از همه سو به رژیم سست مایه سعودی هجوم می آورد، نمی شود.
دوم آنکه آنچه بهار عربی می نامیم شاید به واسطه توسل به زور زیاد فعلا در شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس سرکوب شده باشد، اما مشکل بتوان اوضاع را به روال سابق بازگرداند. در واقع، تلاش ناامیدانه حکمرانان سعودی برای اعزام نیرو به بحرین با هدف مهار طغیان مردمی، بمباران بربروار یمن، حمایت ریاض از گروه های مسلحی که مسئول ایجاد هرج و مرج در خاورمیانه هستند و قراردادهای (تسلیحاتی) گزافی که اخیرا با آمریکا منعقد کرده اند، همگی نشانه ترس، واهمه، ضعف و نومیدی است و نه قدرت و توانمندی.
سوم آنکه قانون نانوشته میان حاکمان سعودی و رعایای ایشان مبتنی بر تامین نیازهای مادی عموم مردم است بی آنکه در ازای آن مالیاتی طلب کنند. حال آنکه تحقق این امر به دلیل مشکلات مالی که آل سعود با آن دست و پنجه نرم می کند و شدید تر هم می شود، از این بیشتر میسر نیست. دیگر دوره درآمدهای کلان و سوبسیدهای سخاوتمندانه برای ۱۵ هزار شاهزاده سعودی و همچنین امکانات رفاهی برای سایر اقشار جامعه به سر آمده است.
در حال حاضر، ۳۰ درصد از جوانان عربستان فاقد شغل هستند. هزاران کارگر خارجی بیکار و از کشور اخراج شده اند و حتی در مواردی حقوق معوقه آنها نیز پرداخت نشده است و بسیاری از شرکت ها به ورشکستگی افتاده اند.
یک رژیم استبدادی در مواجهه با مشکلات اجتماعی عظیم، قادر به جلب حمایت رعایای محروم از حق خود نیست. این وضعیت به ویژه وقتی مردم شاهد زندگی مرفه ولیعهد جدید و پادشاه آینده خود هستند، بیش از پیش غیر قابل توجیه می شود- ولیعهدی که در حین گذارن تعطیلات در جنوب فرانسه مجذوب یک قایق بادبانی لوکس می شود و درجا آن را به بهای ۵۰۰ میلیون یورو یعنی بیش از ۳ برابر قیمت واقعی خریداری می کند حال آنکه اغلب مردم عادی عربستان، با ریاضت اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند.
چهارم آنکه در حال حاضر برخی نشانه ها مبنی بر غلیان احساسات دموکراتیک در میان جوانان عربستانی به چشم می خورد. شماری از کشورهای خاورمیانه نظیر ترکیه، ایران، اسرائیل و حتی برخی از کشورهایی که بهار عربی به خود دیده اند مثل تونس، در زمره دموکراسی های کامل محسوب نمی شوند اما وقتی عربستان سعودی و دیگر شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس شاهد شور و شوق مردم کشورهای یاد شده برای مشارکت در انتخابات و گزینش رهبرانشان هستند، ممکن است از اقدام شاه سعودی مبنی بر انتصاب پسر خام و بسیار جاه طلب خود در جایگاه رهبر آتی عربستان راضی نباشند.
دلیل آخر آنکه به عقیده من عاملی که بیش از همه به انحطاط رژیم سعودی منجر می شود، تکبر و حماقت است. حاکمان سعودی همه شانس خود را به همراه میلیاردها دلار سرمایه در جیب ظاهرا بی ته دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا ریخته اند. آغوش شوم وی که شتابزده به روی سعودی ها باز شد، آنها را به این توهم انداخته که می توانند از اتهام قتل تبرئه شوند. در غیر این صورت چرا در بحبوحه این همه مشکلی که سعودی ها با آن دست و پنجه نرم می کنند، باید آغازگر مبارزه ای شرورانه علیه قطر- یکی دیگر از اعضای شورای همکاری خلیج فارس باشند- که از قضا میزبان بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خاورمیانه است و ذخایر گاز طبیعی اش هم برای اروپا و هم برای بسیاری از کشورهای آسیایی ضروری تلقی می شود.
این قمار احمقانه ای (که از آن نام می برید) همین حالا هم شکست خورده محسوب می شود و قطر را بیش از پیش به ایران و ترکیه نزدیک کرده است و ممکن است به انهدام شورای همکاری خلیج فارس منجر شود.
عربستان سعودی با مبارزه آشکار خود علیه آزادی بیان و واداشتن قطر به تعطیلی شبکه خبری «الجزیره»، با خواست نامشروع خود مبنی بر قطع رابطه دیپلماتیک قطر با دیگر قدرت های بزرگ منطقه (ایران) و حتی افشای حقارت خود با اخراج هزاران شتر قطری که احتمالا نقش جاسوسی برایشان متصور می شدند، راه سقوط و انحطاط خود را هموار می کند.