نخستین وزیر مستعفی دولت احمدینژاد میگوید: احمدینژاد به دنبال این است که با نزدیک شدن به اصلاحطلبان ضعف خود را در کاهش پایگاه اجتماعی پوشش بدهد تا همچنان بتواند در فضای سیاسی کشور مطرح باشد. بدون شک هدف نوشتن نامه به رئیس دولت اصلاحات برای گرفتن پاسخ بوده است تا در راستای این نامهنگاریها ارتباط طیف منتسب به احمدینژاد و اصلاحطلبان برقرار شود و اصطکاک بین این دو جریان فکری کاهش پیدا کند.روزنامه «آرمان» نوشته است: سخنان محمود احمدینژاد در خوزستان، در ایام نوروز و در حالی که رسانههای تاثیرگذار کشور در تعطیلی به سر میبردند بازتاب زیادی در شبکههای مجازی و رسانههای خارجی داشته است. هنوز گمانههایی در این زمینه صورت میگیرد. احمدینژاد در این سخنرانی از اصطلاحات و کلمات نامتعارفی در فضای سیاسی کشور استفاده کرده و افکار عمومی را با ابهامات و سؤالات زیادی مواجه کرده است.
به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی آخرین مواضع محمود احمدینژاد و طیف منتسب به وی با مهندس پرویز کاظمی وزیر رفاه، کار و امور اجتماعی در دولت نهم و نخستین وزیر مستعفی دولت احمدینژاد گفتوگو کردیم. کاظمی معتقد است: «مخاطب سخنان احمدینژاد در خوزستان آقای روحانی است. با این وجود احمدینژاد این سخنان را به شکلی مطرح میکند که در افکار عمومی درباره سخنرانی وی و مخاطب سخنان وی سؤال و ابهام به وجود بیاید. احمدینژاد به صورت تعمدی از برخی اصطلاحات و کلمات در سخنان خود استفاده کرده است که مورد توجه رسانههای گروهی قرار بگیرد و رسانههای گروهی به تحلیل و بررسی سخنان وی بپردازند. احمدینژاد دارای کیش شخصیت است. به صورت کلی در دنیای سیاست کسانی که دارای کیش شخصیت هستند تلاش میکنند ناکارایی خود را با اقدامات غیرمنتظره و عجیب، به چالش کشیدن شخصیتهای بزرگ و مطرح و همچنین رفتارهای متناقض نشان دهند».
در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با وزیر رفاه، کار و امور اجتماعی دولت نهم را از نظر میگذرانید.
سخنرانی احمدینژاد در ایام نوروز در خوزستان با چه هدفی صورت گرفت؟ به نظر شما مخاطب صحبتهای احمدینژاد چه کسی بود؟
سخنان احمدینژاد در خوزستان را باید با در نظر گرفتن جنبههای مختلف شخصیت احمدینژاد مورد ارزیابی قرار داد. احمدینژاد در طول هشت سال ریاستجمهوری خود جنجالهای زیادی در کشور به راه انداخت. اگر با دقت به هشت سال دوران ریاستجمهوری احمدینژاد دقت کنیم متوجه میشویم که تقریبا در هر ماه وی یا نزدیکانش یک جنجال بزرگ در کشور به راه انداختهاند. تنشهای احمدینژاد و نزدیکانش مختص به داخل کشور هم نبوده و بلکه در عرصه بینالمللی نیز وجود داشته است. به صورت کلی احمدینژاد علاقه دارد همواره در رسانههای گروهی و افکار عمومی مطرح باشد و مورد توجه قرار بگیرد. به عنوان مثال ایشان با وجود اینکه هیچ گونه مسئولیت اجرایی در کشور ندارند برای مطرح کردن خود به دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا نامه مینویسد. این در حالی است که متن و نوع رفتارشناسی احمدینژاد در نوشتن این نامه، چگونگی تحویل و واکنش طرف مقابل نیز جای بحث و تامل دارد.
از سوی دیگر احمدینژاد سفرهای انتخاباتی خود را آغاز کرده بود و تلاش میکرد با سخنرانی در مناطق مختلف کشور زمینه حضور خود را در انتخابات ریاستجمهوری مهیا کند. با این وجود مقام معظم رهبری حضور ایشان را به مصلحت کشور تشخیص ندادند و به ایشان توصیه کردند که در انتخابات حضور پیدا نکنند. احمدینژاد نیز در واکنش به توصیه مقام معظم رهبری با نوشتن بیانیهای تبعیت خود را از دیدگاه مقام معظم رهبری عنوان کردند و در بیانیه خود متذکر شدند که در انتخابات آینده از هیچ گزینهای حمایت نخواهند کرد. این درحالی است که احمدینژاد خیلی زود بیانیه خود را فراموش کرد و به صورت رسمی از کاندیداتوری بقایی در انتخابات حمایت کرد. هنگامی که بنده به سخنان مشایی گوش دادم بسیار متاسف و متاثر شدم. به نظر من این سخنان در راستای گسترش«احمدینژادیسم» در کشور است. احمدینژاد و نزدیکانش به دنبال این هستند که این مساله را به افکار عمومی و مسئولان کشور گوشزد کنند که جمهوری اسلامی بدون تفکر احمدینژاد نمیتواند به زیست خود ادامه بدهد.
سخنان احمدینژاد در خوزستان شفاف نیست و وی با تیزهوشی خاصی تلاش میکند سخنان خود را به شکلی مطرح کند که فضای سیاسی و تصمیمگیران کشور را تحت تاثیر قرار بدهد. به نظر من مخاطب سخنان احمدینژاد در خوزستان آقای روحانی است. با این وجود احمدینژاد این سخنان را به شکلی مطرح میکند که در افکار عمومی درباره سخنرانی وی و مخاطب سخنان وی سؤال و ابهام به وجود بیاید. احمدینژاد به صورت تعمدی از برخی اصطلاحات و کلمات در سخنان خود استفاده کرده است که مورد توجه رسانههای گروهی قرار بگیرد و رسانههای گروهی به تحلیل و بررسی سخنان وی بپردازند. احمدینژاد دارای کیش شخصیت است. به صورت کلی در دنیای سیاست کسانی که دارای کیش شخصیت هستند تلاش میکنند ناکارایی خود را با اقدامات غیرمنتظره و عجیب، به چالش کشیدن شخصیتهای بزرگ و مطرح و همچنین رفتارهای متناقض نشان دهند. افرادی مانند احمدینژاد از انسجام فکری برخوردار نیستند و به همین دلیل نمیتوان آینده سیاسی آنها را پیشبینی کرد.
چرا احمدینژاد تلاش میکند در مقطع کنونی مورد توجه افکار عمومی قرار بگیرد؟
به صورت طبیعی هنگامی که یک مسئول از مقامهای اجرایی کنار میرود کمتر مورد توجه افکار عمومی قرار میگیرد. این در حالی است که احمدینژاد همواره علاقه دارد مورد توجه قرار بگیرد. به همین دلیل نیز ایشان پس از پایان دوران ریاستجمهوری خود همچنان تلاش کرده به شکلهای مختلف خود را در سطح افکار عمومی مطرح کند. در شرایط کنونی نیز که کشور در آستانه انتخابات ریاستجمهوری قرار گرفته احمدینژاد تلاش میکند دوباره خود را در سطح افکار عمومی مطرح کند. احمدینژاد فرد باهوشی است. البته این باهوش بودن برای خودش است. به هر حال احمدینژاد به دلیل اینکه هشت سال رئیسجمهور کشور بوده دارای پایگاه رای است. با این وجود این پایگاه رای به اندازهای نیست که بتواند در انتخابات ریاستجمهوری تاثیرگذار باشد. شرایط کشور به شکلی پیش رفت که هر چه زمان بیشتری از پایان دولت احمدینژاد میگذشت به دلیل شفاف شدن ماهیت این دولت پایگاه رای احمدینژاد کاهش پیدا میکرد. به همین دلیل احمدینژاد تلاش میکند از فضای به وجود آمده در آستانه انتخابات استفاده کند و دوباره خود را مطرح کند.
چرا احمدینژاد با علم به اینکه احتمال ردصلاحیت بقایی وجود دارد به صورت رسمی از وی حمایت کرده است؟
آقای بقایی در اظهارات خود عنوان کرده که همه آمال و آرزوهایش این است که مدیریت احمدینژاد را در کشور احیا کند و اگر به ریاستجمهوری رسید از آقای احمدینژاد در بالاترین سطح مدیریت کشور استفاده خواهد کرد. با توجه به سخنان آقای بقایی این سؤال مطرح میشود که مگر آقای احمدینژاد چه گلی به سر کشور زده که شما قصد دارید مدیریت و تفکر ایشان را احیا کنید؟ بدون شک مدیریت احمدینژاد مشکلات بسیار زیادی برای کشور به وجود آورد وآسیبهای جدی به بخشهای مختلف کشور وارد کرد. در نتیجه چطور میتوان انتظار داشت که مردم از کسی در انتخابات حمایت کنند که به دنبال احیا کردن تفکر احمدینژاد در مدیریت کشور است. در نتیجه حضور آقای بقایی در انتخابات ریاستجمهوری محلی از اعراب نخواهد داشت. با این وجود احمدینژاد به خوبی به این نکته آگاهی دارد که احتمال تایید صلاحیت آقای بقایی بسیار پایین است. به همین دلیل اگر این اتفاق رخ بدهد و شورای نگهبان بقایی را تایید صلاحیت نکند احمدینژاد عنوان خواهد کرد که نظام اجازه حضور وی و نزدیکانش را در انتخابات نداده است و به همین دلیل تکلیف از وی برداشته شده است.
از سوی دیگر اگر صلاحیت بقایی در انتخابات تایید شود بدون شک تیم احمدینژاد به دنبال ایجاد هیاهو خواهند بود. فردی میتواند مدعی ریاستجمهوری و حل کردن مشکلات کشور شود که دارای سابقه و کارنامه مشخص و روشنی در مدیریت کشور باشد. این در حالی است که بقایی دارای این ویژگیها نیست و کارنامه روشنی ندارد و سابقه وی با ابهامات زیادی مواجه است. از سوی دیگر رفتارهای تبلیغاتی که احمدینژاد، مشایی و بقایی در پیش گرفتهاند بسیار سبک و ساده لوحانه است. اینکه آقای مشایی عنوان میکند من درخت هستم یا اینکه نهال درخت را با پیت حلبی در زمین میکارند و بسیاری از رفتارهای دیگر این افراد نشان میدهد که نگاهی ساده باورانه نسبت به فهم و شعور مخاطب خود دارند. سخنان آقای مشایی بیانگر این مساله است که این افراد قصد دارند تفکر احمدینژادیسم را در کشور نهادینه کنند. به همین دلیل هم تلاش میکنند بین خود و اصولگرایان که زمانی حامی اصلی آنها بودند فاصله ایجاد کنند و خود را طیفی مستقل و با تفکری سازنده و کاربردی نشان دهند. احمدینژاد دچار توهم شده است که دارای پایگاه سال۸۴ است و میتواند در انتخابات ریاستجمهوری نقشی تعیینکننده داشته باشد. این در حالی است که پایگاه رای وی روز به روز در حال کاهش پیدا کردن است.
چرا احمدینژاد در صورتی که بقایی رای نیاورد عنوان خواهد کرد انتخابات مهندسی شده است؟ هدف وی از طرح این مساله چیست؟
جواب این سؤال هنوز برای بنده نیز روشن نیست. به هر حال احمدینژاد در صورت عدم موفقیت در انتخابات عنوان خواهد کرد که برخی اجازه ندادند ما دوباره بر سرکار بیاییم. وی بیش از آنکه به کاهش پایگاه رأی خود اشاره کند، تلاش خواهد کرد عدم موفقیت خود را به عوامل بیرونی مرتبط کند که اجازه ندادند شخص منتسب به وی در انتخابات به پیروزی برسد. مساله دیگر اینکه لحن و ادبیات سخنان احمدینژاد و نزدیکان ایشان لحن و ادبیات مناسبی نیست. اگر به سخنان اخیر احمدینژاد در خوزستان دقت کنیم متوجه میشویم که ایشان با حالتی تمسخرآمیز فرد مورد نظر خود را مخاطب قرار میدهد و از کلماتی استفاده میکند که در شان فردی که هشت سال رئیسجمهور کشور بوده نیست. مگر احمدینژاد در حال بازی کردن تئاتر و نمایشنامه است که با چنین لحن و رفتاری سخن میگوید؟
در نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات که در آستانه عید نوروز منتشر شد مشایی و طیف منتسب به احمدینژاد بیش از آنکه تلاش کنند به اصولگرایان نزدیک شوند به نظر میرسید که به شکلهای مختلف تلاش میکنند قرابت خود را با جریان اصلاحات نشان دهند. چرا احمدینژاد در شرایط فعلی احساس میکند اگر از اصولگرایان فاصله بگیرد و به اصلاحطلبان نزدیکتر شود بهتر میتواند به نتیجه برسد؟
بنده از برخی منابع خبری مطلع شدم که احمدینژاد به دنبال دیدار با رئیس دولت اصلاحات بوده است و در این زمینه چندین پیغام نیز برای رئیس دولت اصلاحات ارسال کرده که گویا با موافقت ایشان مواجه نشده است. این در حالی است که به نظرمی رسد در شرایط کنونی نیز احمدینژاد علاقه دارد با رئیس دولت اصلاحات دیدار کند یا اینکه به شکلهای مختلفی به اصلاحطلبان نزدیک شود. احمدینژاد به خوبی به این مساله آگاهی دارد که رئیس دولت اصلاحات از نفوذ بالایی در بین اقشار مختلف مردم و از تاثیرگذاری زیادی در انتخابات برخوردار است. از سوی دیگر نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات به معنای نامه احمدینژاد به رئیس دولت اصلاحات است و در این مساله نباید هیچ شکی داشت. بدون شک اگر احمدینژاد متن نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات را ننوشته است، بلکه آن را اصلاح کرده است، به خوبی به این نکته پی برده است که پایگاه رأی وی در حال کاهش پیدا کردن است و به همین دلیل تلاش میکند دیدگاههای خود را به شکلی تبیین کند که افکار عمومی بین دیدگاههای وی واصلاحطلبان احساس قرابت کنند. این در حالی است که هنوز هیچ منبع خبری از دریافت نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات و مشاهده و حتی امکان پاسخگویی به آن سخنی به میان نیاورده است. به نظر میرسد اصلاحطلبان نامه مشایی را جدی نگرفتهاند. این در حالی است که از محتوای نامه مشایی به رئیس دولت اصلاحات چنین به نظر میرسد که طیف احمدینژاد به دنبال این است که حمایت تلویحی اصلاحطلبان را نسبت به خود اخذ کند. به نظر میرسد طیف منتسب به احمدینژاد تلاش میکند از هر شیوه و حربهای برای رسیدن به قدرت و مطرح کردن خود استفاده کند.
احمدینژاد به دنبال این است که با نزدیک شدن به اصلاحطلبان ضعف خود را در کاهش پایگاه اجتماعی پوشش بدهد تا همچنان بتواند در فضای سیاسی کشور مطرح باشد. بدون شک هدف نوشتن نامه به رئیس دولت اصلاحات برای گرفتن پاسخ بوده است تا در راستای این نامهنگاریها ارتباط طیف منتسب به احمدینژاد و اصلاحطلبان برقرار شود و اصطکاک بین این دو جریان فکری کاهش پیدا کند. در نتیجه احمدینژاد به دنبال کم کردن فاصله خود با اصلاحطلبان است و احساس میکند اگر به اصلاحطلبان نزدیکتر شود میتواند پایگاه اجتماعی خود را تقویت کند.
آیا این احتمال وجود دارد که احمدینژاد پس از ردصلاحیت احتمالی بقایی گزینه اصلی خود را وارد انتخابات کند یا اینکه وی خود بیش از آنکه به انتخابات ریاستجمهوری۹۶ بیندیشد در اندیشه انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ و حضور خود در انتخابات است؟
احمدینژاد به خوبی به این نکته آگاهی دارد که احتمال عبور بقایی از کانال شورای نگهبان بسیار ضعیف است. از سوی دیگر طیف منتسب به احمدینژاد هیچ گزینه جدی نیز برای جایگزینی بقایی ندارد. به همین دلیل مجبور است با رفتار و اقدامات غیرمنتظره خود را در عرصه افکار عمومی مطرح کند. در انتخابات ریاستجمهوری سال۹۲ نیز احمدینژاد با علم به اینکه مشایی مورد تایید شورای نگهبان قرار نمیگیرد دست در دست وی وارد وزارت کشور شد و در انتخابات ثبت نام کرد. این در حالی بود که مشایی خود نمیدانست وارد چه ماجرایی شده و کاملا جوزده و گیج شده بود. به نظر من عمر سیاسی احمدینژاد پایان پذیرفته است و بنده به ایشان توصیه میکنم خود را از چنین بازیهایی کنار بکشد. به هر حال ایشان هشت سال رئیسجمهور کشور بودند و هر برنامه و سیاستی که داشتند در کشور اجرا کردند که اغلب این سیاستها و برنامهها نیز به منافع ملی و مردم آسیب زده است. در نتیجه آزموده را آزمودن خطاست و آقای احمدینژاد بهتر است عطای سیاست را به لقای آن ببخشد و مسیر دیگری را برای زندگی خود در پیش بگیرد.
حضور بقایی در انتخابات تا چه حدی نظم انتخاباتی اصولگرایان را تحت تاثیر قرار داده است؟ آیا حضور بقایی در انتخابات نظم انتخاباتی اصولگرایان را به هم زده است؟
اصولگرایان قبل از حضور آقای بقایی هم دارای نظم خاصی نبودند که بعد از حضور ایشان نظم انتخاباتیشان از بین برود. اصولگرایان در دو یا سه دوره اخیر ریاستجمهوری هیچگاه نتوانستهاند به یک جمعبندی مناسب برسند و با وحدت و اجماع کامل در انتخابات حضور پیدا کنند. دلیل اصلی این مساله نیز این است که طیفهای مختلف اصولگرایی به دلیل دیدگاههای متناقضی که دارند نمیتوانند زیر یک چتر جمع شوند و با یک رویکرد مشترک در انتخابات حضور پیدا کنند. اصولگرایان هنوز به بلوغ سیاسی لازم برای تاثیرگذاری در فضای سیاسی ایران دست پیدا نکردهاند. به همین دلیل نیز تا زمانی که نتوانند به بلوغ لازم در این زمینه دست پیدا کنند نمیتوانند به پیروزی در انتخابات فکر کنند. حضور بقایی به عنوان فردی که به هر حال دارای خاستگاه اصولگرایی است نیز به تفرق و چنددستگی بیشتر اصولگرایان دامن زده است و تصمیمگیری را برای این جریان سیاسی دشوارتر کرده است. در نتیجه اصولگرایان مانند انتخابات گذشته با چند دستگی و تفرقه در بین طیفهای خود مواجه هستند و به همین دلیل امکان رقابت با رقیب سیاسی خود را که از وضعیت متمرکزتری برخودار است نخواهند داشت.