الف / قرآن اموال و فرزندان را وسیله آزمایش انسانها میداند .از این روست که درباره هردو آنها باید پاسخ داد که به چه راهی رفتند و در چه راهی صرف شدند.
فرزندان خلف و ناخلف را هم در میان انبیا و اولیا میتوان دید هم ائمه و بعد علما و بزرگان .
اینکه چگونه این اتفاق می افتد که فرزندی به انحراف میرود محل بحث نیست آنچه محور توجه است نحوه برخورد پدران و مادران بزرگوار با چنین فرزندانی است .نگاهی به تاریخ بشریت از نوح تا امروز نشان میدهد گام اول تلاش آنها برای هدایت هشدار و در مرحله آخر فاصله گیری و جدا کردن خود از فرزندان و اطرافیان ناصالح بوده است .
در آخرین مصداقهای چنین برخورد بزرگ منشانه آیت الله خزعلی را داریم که با طی همین فرآیند در مقابل فرزندش مهدی می ایستد .
آیت الله خزعلی در گفتگویی تلویزیونی گفت: مهدی میگفت من میخواهم با مخالفین اسلام مبارزه کنم، من هم می گفتم یکی از مخالفین اسلام همان کسی است که از شما پشتیبانی میکند، چرا او را مذمت نمیکنید؟ در نهایت هم از او خواستم به منزل من نیاید. من حاضرم بدنم را قطعه قطعه کنند اما دین از دست نرود به همین دلیل هم به مهدی گفتم راهی به منزل ما ندارد البته هنوز هم او را دعا می کنم و از خدا می خواهم پسر گمراه من را به سمت هدایت ترغیب نماید. حیفم می آید او به جهنم برود. (16اسفند ۱۳۹۲)
.
وی همچنین در 28 خردادماه 1388 بیانیهای را مبنی بر اعلام برائت از مواضع فرزندش، مهدی خزعلی منتشر کرد.
آیتالله خزعلی در بخشی از این بیانیه نوشته بود: «مدت مدیدی است پسرم مهدی خزعلی از راه مستقیم منحرف شده درست در خط مقابل قرار گرفته هر چه نصحیت میکنم و برای هدایتش متوسل به اولیای خدا میشوم اثر نمیکند. با بعضی از علمای بزرگ صحبت کردم، فرمود دست نگه دار شاید به راه بیاید. دیگر کاسه صبرم لبریز شده، دیگر با او صحبت نمیکنم و حرفهای نامناسب او را بر نمیتابم.
ملت انقلابی عزیز همیشه در صحنه ما بدانند او از ما جدا هست و هر چه از من نقل کند، نپذیرند. با من ارتباطی ندارد ولی الان هم دعا میکنم خداوند به او توفیق دهد که از راه انحرافی که پیش گرفته است برگردد و گرنه خداوند مقتدر، اسلام و انقلاب و امام و رهبر و رئیس جمهور و مسلمین عزیز را از شر او مصون و محفوظ بفرماید...»
ماجرای روح الله زم و آمد نیوز
انتشار ویدئویی از روح الله زم موًسس کانال تلگرامی آمدنیوز که از زمره رسانه های ضد انقلابی تلقی می شود واکنش های متفاوتی را در بر داشت.
او در یک ارتباط ویدئویی با پدرش حجت الاسلام محمد علی زم به گونه ای سخن می گوید که گویی رفتار و عملکردش مورد تأئید پدر است و صرفاً به توصیه پدر تصمیم گرفته بیشترپشت پرده کار کند تا پدر در تهران اذیت نشود.
برخی رسانه ها این ویدئو را به گونه ای تفسیر کردند که گویی او در اقدامات خود با پدر هماهنگ است و دیدارهایی بین او و پدرش در جریان است.
شاید همین برداشت ها باعث شد تا حجت الاسلام زم پدر روح الله زم در نامه ای به پسرش صریح و بی پرده رفتار های او را ضد منافع ملی بنامد و از او برائت بجوید.
محمد علی زم دربخشی از این نامه بر علاقه مندی و اعتمادش به رهبر معظم انقلاب پای میفشارد.و می نویسد: با آغاز فعالیت در حوزه اندیشه و هنر اسلامی، دریافتم که آیتالله خامنهای به شدت علاقمند به هنر و ادبیات است و از آنجا همراهی و همنشینی با ایشان را جزء افتخارات همیشگی خود دانسته و میدانم و در همه این سالیان، حتی در این یکونیمدهه بیارتباطی، برای سلامتیشان هر شب دعا کرده و هر روز صدقه دادهام..... و دوستی و باور و عقیده خود به ایشان و تلاش دور و نزدیک برای موفقیت و اقتدارشان را در هیچ کجا و هیچ زمان و نزد هیچکس، لاپوشانی و مخفی نکردهام... من همچنان ایشان را تنها روحانی فرهنگشناس، نظریهدار هنر، جامعهشناس اسلامی، سیاستدان دوراندیش، دلسوز به حال محرومان و مسلمانان، مدبر امور، هستیشناس و اهل فرهنگ و سیر و سلوک الیالله میدانم و برای ایشان در گذشته و حال هیچ جایگزینی را نمیشناسم.....
روحالله جان! ورود بیمحابا و غیرمحترمانهی تو به ساحت ایشان، همچون ورود چکمهپوشانه و نوازش بیرحمانه! تو به دل و روح و قلب و سر و صورت پدرت است!..... کار تو و دوستانت در رسانههای شبیه آمدنیوز، دور از احساس و عواطف ما نسبت به رهبری است، حال آنکه تو پیشتر بارها گفته بودی که خط قرمزت در کار رسانهای، حفظ حریم رهبری است و عدول اخیر تو از این مرام بهخطرافتادن امنیت ملّی و یکپارچگی و وحدت کشور را حاصل میگردد و سرنوشت و آینده انقلاب شهیدان و امام را دچار مخاطره، ابهام و سرگردانی و تحیّر میکند.
حجت الاسلام زم در این نامه که چند روز پیش منتشر شد تصریح میکند: تصور اینکه این نوشته برآمده از فشار و تنگناسازی فضای سیاسی علیه من باشد، تصور خام و بیهودهای است و ناشی از عدم شناخت من! چرا که من همواره در همه دوران پیش و پس از انقلاب تحت فشارهای ناروا بوده و زیستهام..... پس نگارش این نوشته را فقط باید حمل بر تکلیفشناسی اعتقادی و مسوولیتشناسی فرهنگی و اجتماعی دانست.
وی در بخش دیگری موضوع عاق والدین را مطرح کرده می نویسد: بنابراین باید به من حق بدهی که دلخوریهایم از حرفهای منتسب به بِرَند تو و یا بهرهمند از بِرَند تو علیه ایشان را ابراز بدارم و از آنها نفرت و برائت بجویم و شاید در صورت تداوم و تکرار آنها، منجر به عاقّ تو شود و بیشک و شکیب میگویم تا آنجا که میشناسم و در زندگی مشترک ۴۰ ساله یافتهام، مادرت و من نسبت به شخصیت رهبری در محدوده نگاه و باور بالاگفتهشده، همنظر هستیم، بههمیندلیل است با پیشروی تو در این راه عاقّ او «عاقّ والدین» هم شامل حالت میشود.
متن کامل نامه حجت الاسلام زم به پسرش:
روحالله جان سلام
امیدوارم خود و خانوادهات خوب باشید و هرچه زودتر از این تلاطمهای ناهنجار زمانه خلاصی بیابی!
١- ای کاش روزی که خواستی «آمدنیوز» که مخفف سه کلمه «آگاهی، مبارزه، دموکراسی» است را ثبت کنی، همچون گذشتههای خیلی دور با من مشورت میکردی تا بگویم چینش «آگاهی، دموکراسی، مبارزه» صحیح است و این تفاوت، فقط ظاهری و در جابهجایی کلمات نیست، بلکه در چینش پیشنهادی من، حکمتی خردمندانه و اندیشهای حکیمانه وجود دارد، درحالیکه چینش شما که اختصاراً «آمد» شده است، در بردارنده هیچ خرد و حکمتی نیست و مسمُای کانال، همچون تعریف ظاهری واژه «آمد» مشمول نقل و انتقال هر «آمدی» است و این دقیقاً همان مرز و تفاوت خردمندی و بیخردی است که هر «آمدی» را نباید پذیرفت؛ «آمدها» نخست باید در فیلتر عقل و در آسیابِ خردورزی آدمی، ورز داده شوند تا حاوی نفع و مصلحت شوند و قابلیت پذیرش و نقل بیابند!
مخفف چینش پیشنهادی من میشود «آدم» ! تفاوت «آمد و آدم» در این است که اگر «آمدنیوز»، «آدمنیوز» بود، میباید به شروط و لوازم «آدمیت» پایبند میشد، یعنی پایبندی به فلسفه آدمیت که نیاز و گمشده دیروز و نیاز امروز و فردای مطلوب تاریخ بشر بوده و فقدان آن، علت همه بدبختیها و کاستیها و رنجها و جهالتها و ناآگاهیها و حبسها و حصارها و دیکتاتوریها در جوامع بشری است و از سوی کسانی بر جوامع انسانی تحمیل شده است که راه و رسم آدمیت را نیاموختهاند و یا پس از آموختن، بهخاطر گرفتاریهای ناشی از هوای نفس، قدرتپرستی، شهوتزدگی و شهرتگرایی، از آدمیت خویش فاصله گرفتهاند! ای کاش تو در این جنگلگاه ناهنجار، به رسانهای به «آدمنیوز» دست یافته بودی و نویدسرای احیاء و ارمغان آدمیت برای هموطنانت میشدی! و آگاهی «آ» را به سمت دستیابی به دموکراسی «د» جهت داده بودی و مبارزه را آخرین مرحله از تکلیف الهی خود و دیگران دانسته بودی! حیف که در «آمد»، «آگاهیبخشی» در خدمت «مبارزه» قرار گرفته، درحالیکه الزاماً نتیجه «آگاهی» و «مبارزه»، رسیدن به دموکراسی نخواهد بود! فراوان فراوان، در سرزمین ما و دیگر جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ ما و آنها، کسان زیادی در راه «آگاهی و مبارزه» فداکاری کردهاند، اما حاصل اقدامشان چیزی جز رسیدن به دیکتاتوری بدتر از داشته پیشینشان نشده است.
٢- خوب میدانم که همه عمر کودکی، نوجوانی و جوانیات را با کتاب، خوشنویسی، تئاتر، سینما و آموختن گذراندی و کسانی که بیدلیل از امثال تو «واهمه» پیدا میکنند، بر اساس «وهم خود» تو را بیخود، دستگیر و زندانی و اذیت و آزار کردند و اگر رسانههای «بیخود» خود را برای توجیه اعمال متوهمانه خود به «بیخودی» گویی و اتهامات کاذبی همچون نگهداری ١٢-۶ قبضه اسلحه و… توسط تو مجبور نساخته و تو را از ماندن در ایران و ادامه شغل و کسب حلال از طریق شعبه آیسپک در جوار شاه عبدالعظیم نترسانده و دوستان آن نهاد نظامی- سیاسی، گذرنامهات را به آن زودی تحویل نداده و تو را تشویق به خروج از کشور نکرده بودند و پس از خروج قانونیات از کشور متهم به «فرار» نکرده بودند و شرایط لج و لجبازی و تعقیب و گریزها و امنیتزداییهای بچهگانه در دیار غربت مالزی و ترکیه را پیش رویت قرار نداده بودند، این وخامت پیش نیامده بود! ای کاش همه هوش و نبوغ و استعداد و تواناییات را که اصرار داشتی عاری از مزیتهای آقازادگی! و مستقل از عناوین و وابستگی به من شکوفا بسازی، در راه اصلاحات و توسعه و رشد فرهنگی و آگاهیبخشی خود، خانواده و کشورت صرف کرده بودی و به ورطه خط و سیاستی که «آگاهی» را مقدمه «مبارزه» بداند، گرفتار نمیساختی که البته هیچ انسانی مصون از خطا نیست؛ آنچنانکه هیچ انسانی پیمایشگر یک خط، در همه عمر خود نیست! هر خط رفته و هر خطای کرده را میتوان با تعویض و تغییر، به هویت اصیل، توانایی ذاتی و مصلحت خود نزدیکتر کرد. وصف خداوند از «توّاب» و توبهپذیربودن برای همین گاههایی است که انسانها خود را نیازمند تغییر خط و بازگشت از راههای رفته میدانند که حضرتش مقبولیت هر بازگشتی (توبه) را مشروط به جبران خطاهای گذشته و تأمین مصالح آینده بندگی دانسته است!
پسرم! همه خانواده تو، اهل علم و فرهنگ بوده و در این راه باقی ماندهاند و من که شمع نیمهسوز و باقی آنها هستم، در بدترین شرایط و آسیبناکترین اوقات از دسیسه و نیرنگ افراطیها، تن به گرایش سیاسی هیچ گروه و جناحی ندادهام و داشتهها و نداشتههای خود را از خط و خال حوزه فرهنگ بیرون نساختم و هیچگاه قوت داشتههای خود و قدرت فرهنگ را به بازیچهگی برای سیاست و سیاستبازان گرفتار نکردهام و عطای امتیاز «وزیر شدن» در سال ٧۰ پس از استعفای آقای خاتمی و نمایندگی مجلس به اصرار و پیشنهاد جریان چپ و حزب کارگزاران سازندگی ظاهرسازی و ظاهرآرایی علمی خود برای ورود به مجلس خبرگان، قبول پیشنهاد بورسیه مطالعاتی و تحقیقاتی یکساله و سپس تأسیس و قبول کرسی هنر اسلامی به دعوت دانشگاه ویلفردلوریای کانادا و… را بهخاطر شائبه و پرهیز از گرفتارشدن به خطوط سیاسی، به لقای آنها بخشیدم تا عاملی بر غربت بیشتر فرهنگ و جداشدن از غربای اقلیم فرهنگ نباشم، چرا که چون تو، همه عزت و استقلال و ثروت فردی و خانوادگی و ملی را در پرتو آگاهییابی و آگاهیبخشی که عنصری از مفهوم کلان فرهنگ است، میجوییدهام.
من دوست داشتم فرزند بزرگم میراثدار باور، کار، زحمت و گرایش خانوادگی و پدرش باشد تا عنصری که متهم به القاء کژیها و ترویج ناراستیها علیه وطنش شده است! نمیگشت.
٣- تو میدانی که من در زندگی تو و دیگر فرزندانم هرگز اعمال نظر، خواسته و باورهای خود را نداشته و همواره محیط زندگی و خانوادگیمان پرورشگاه دموکراسی! بوده است و این رسم و روش، فقط مرهون همان نگاه فرهنگباور و آگاهیخواه است که آن را زیبنده برای همگان، عامل اقتدار ملّت و ملیّت و ارتقاء اخلاق و اسلام میدانستهام. اما در این مقطع اخیر سه چهار ماهه، بهخاطر جوّ مشوشی که حول اوضاعت شکل گرفته است، مجبور شدم کارکردت را رصد و ارزیابی کنم و متأسفانه تو را گرفتار استدراج دیدم که معنایش فقط غلتیدن از خط فرهنگ به خط سیاست نیست، بلکه در سیاست (به هر دلیلی) به کژی گرایش یافته و تو را از جرگه اعتدال و یا یک نقّاد سیاسی و اجتماعی و یا حتی مخالفخوانِ نظام، خارج کرده است. من از برخی خبرهایی که به نام یا با استفاده از برند و نام تو، آراییده و تهیه و منعکس میگردد، بوی بدی استشمام میکنم! تو میدانی که من چون افراطیهای راستی، آیتالله خامنهای را نه معصوم میدانم و نه منصوب از سوی خداوند! و نه چون افراطیهای چپ (از ابتدای رهبری) ایشان را فاقد صلاحیت رهبری و گرفتار خصلتهای دیکتاتوری! من پیش از انقلاب با دو کتاب تألیفی و ترجمهای ایشان با نام «سیّد علی خامنهای» آشنا شدم و در نخستین ماههای انقلاب و پیش از امامت جمعه و ریاست جمهوری، در جلسات غیر رسمی حزب جمهوری اسلامی، با ایشان آشنایی و مراوده پیدا کردهام و در وعدهگاههای ناهار با ایشان در آن جلسات «نون و حلورده» خورده و توسط ایشان در سال ۵۸ به همکاری با اداره سیاسی- ایدئولوژیک ارتش، تشویق و دعوت شدم و سپس با آغاز فعالیت در حوزه اندیشه و هنر اسلامی، دریافتم که ایشان به شدت علاقمند به هنر و ادبیات است و از آنجا همراهی و همنشینی با ایشان را جزء افتخارات همیشگی خود دانسته و میدانم و در همه این سالیان، حتی در این یکونیمدهه بیارتباطی، برای سلامتیشان هر شب دعا کرده و هر روز صدقه دادهام! من در تعارض و جنگ دل و عقلم هر دوی آنها را به نفع ایشان و به زیان گرایشهای تو علیه ایشان جهت دادهام! و دوستی و باور و عقیده خود به ایشان و تلاش دور و نزدیک برای موفقیت و اقتدارشان را در هیچ کجا و هیچ زمان و نزد هیچکس، لاپوشانی و مخفی نکردهام، اگرچه به برخی گفتهها و پیشتر به مواضع اطرافیان ایشان انتقاد دارم، اما از گفتن آزادانه انتقاداتم به ایشان، هیچ اباء و منع و ترس و محدودیتی نداشتهام!
روحالله جان! ورود بیمحابا و غیرمحترمانهی تو به ساحت ایشان، همچون ورود چکمهپوشانه و نوازش بیرحمانه! تو به دل و روح و قلب و سر و صورت پدرت است! تو میدانی که من در همه دوران ٢٢ ساله نزدیکی به ایشان از هیچ مزیت مادی بهره نبردهام، آنسانکه در دوران دوری از ایشان به نام طرفداری از ایشان، آسیبهای معنوی سخت دیدهام و خسارتهای مادی فراوان خوردهام، اما با وجود همه گلایهها و انتقادها، حالِ دلم نسبت به ایشان تغییر نکرده است! من همچنان ایشان را تنها روحانی فرهنگشناس، نظریهدار هنر، جامعهشناس اسلامی، سیاستدان دوراندیش، دلسوز به حال محرومان و مسلمانان، مدبر امور، هستیشناس و اهل فرهنگ و سیر و سلوک الیالله میدانم و برای ایشان در گذشته و حال هیچ جایگزینی را نمیشناسم. یکی از دلایل علاقمندیام به مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، وجود همین دیدگاه مشترک درباره ایشان است! بنابراین باید به من حق بدهی که دلخوریهایم از حرفهای منتسب به بِرَند تو و یا بهرهمند از بِرَند تو علیه ایشان را ابراز بدارم و از آنها نفرت و برائت بجویم و شاید در صورت تداوم و تکرار آنها، منجر به عاقّ تو شود و بیشک و شکیب میگویم تا آنجا که میشناسم و در زندگی مشترک ۴۰ ساله یافتهام، مادرت و من نسبت به شخصیت رهبری در محدوده نگاه و باور بالاگفتهشده، همنظر هستیم، بههمیندلیل است با پیشروی تو در این راه عاقّ او «عاقّ والدین» هم شامل حالت میشود.
۴- کار تو و دوستانت در رسانههای شبیه آمدنیوز، دور از احساس و عواطف ما نسبت به رهبری است، حال آنکه تو پیشتر بارها گفته بودی که خط قرمزت در کار رسانهای، حفظ حریم رهبری است و عدول اخیر تو از این مرام بهخطرافتادن امنیت ملّی و یکپارچگی و وحدت کشور را حاصل میگردد و سرنوشت و آینده انقلاب شهیدان و امام را دچار مخاطره، ابهام و سرگردانی و تحیّر میکند و ممکن است در پی برخی خبرهای بیبتّه و بیریشه، آشوب و ناهنجاریهایی بیافریند که نهایتاً منجر به حاکمیت بیگانگان به بهانه اصلاحات درون انقلاب شود و این همه رنج و شکست و گناه، سبب و اسبابش تو و دوستانی باشد که بر این قبیل رسانهها، مدیریت میکنند!
٥- من از ابتدا بهصورت پراکنده و بهندرت، برخی نوشتههای تو را میخواندم و همیشه این باور که خط قرمز تو رهبری است، خیالم را از غلطیدنت به انحراف و فتنههای دور از رهبری راحت کرده بود؛ اما در این مدت اخیر، بهخاطر افزایش حساسیت و تبلیغات علیه تو مصرّ شدم که به وجه و تعداد بیشتری از خبرهای آمدنیوز توجه کنم و الان مشاهده میکنم که بعضاً به نام تو خبرهایی نقل و انتقال مییابد که مبدأ و منشأ آنها را متصل و مرتبط به تفکر و مسبّب اصلی فتنهساز ٨٨ میدانم و این عجیب است که منِ غیر سیاسی از چند ماه قبل، چنین استشمام و گمان کردم که شایعه خروج اسناد محرمانه وزارت اطلاعات در دو ماه بلاوزیری این وزارتخانه را منبع بسیاری از خبرهای ناقله علیه کشور در رسانههای خارجی و از جمله آمدنیوز میدانستم!
۶- جملهای هم از نظر فنی و تکنیک در باب رسانهشناسی بگویم که حتماً به این مقدار از دانش و آگاهیام وقوف و آن را قبول داری. آفت یک رسانه خوب در این است که توهین، قضاوت عجولانه، رفتار نارس، ناسزاگویی، تندگویی و خشونتطلبی و واژهگزینیهای بد برای افراد را آمیخته با اصل خبر و سخن اصلی خود کند و متأسفانه شورای همکاری آمدنیوز مرتکب چنین خطای فاحشی است! آنسانکه از جمله آسیبهای یک رسانه مخاطبدار، این است که مخالفان آن در قامت موافق و دوست، در آن نفوذ کنند و آن را تریبون گویای نیّات و مقاصد خویش کنند و آسیب دیگر آن است که رفتار رسانه موجب باور و تصویر و تصور مخاطب نسبت به عملکرد ضدّ ملی و بر خلاف مصالح امنیتی کشور است! اینکه در یک مدت کوتاهی، تو و آمدنیوز را متهم به جاسوسی برای میت ترکیه، سیآیاِی آمریکا، اینتلیجنس سرویس انگلیس و موساد اسرائیل و سازمانهای اطلاعاتی عربستان و امارات و … میکنند، برای این است که در خبرشناسی رسانهای آمدنیوز، ردّ پای مشترک و شباهتهای همنظیر مواضع سیاسی این کشورها علیه ایران و انقلاب جمهوری اسلامی در آن یافت میشود و این نمادها، بسیار بسیار خطرناک است.
٧- تصور اینکه این نوشته برآمده از فشار و تنگناسازی فضای سیاسی علیه من باشد، تصور خام و بیهودهای است و ناشی از عدم شناخت من! چرا که من همواره در همه دوران پیش و پس از انقلاب تحت فشارهای ناروا بوده و زیستهام. حتماً خودت یادت هست که در اوج اقتدار در حوزه هنری و نزدیکیام به رهبری حتی در نماز جمعه، معدود افراد افراطی از حمله به من و خانواده و کتکزدن تو به جرم فرزندی من ابایی نداشتند و حتماً یادت هست علیه فیلمهایی که به تأیید رهبری انقلاب رسیده بود، چه کسانی بهصورت «آتش به اختیار» به من و حوزه هنری، سالها حمله میکردند و مسوولان وقت قانونی مورد تأیید رهبری در وزارت ارشاد، با نمایش آنها رسماً مخالفت و آنها را مشمول توقیفهای خود کرده بودند و چه بسیار فشارهای مخملی و خشونتآمیز دیگری که بر من روا کردند. پس نگارش این نوشته را فقط باید حمل بر تکلیفشناسی اعتقادی و مسوولیتشناسی فرهنگی و اجتماعی دانست و الّا کیست که نداند هیچ فشاری در هیچوقت بر هیچکسی کارساز اساسی نیست و طبع و نفس آدمی همچون فنری است که وقتی فشار وارده بر آن بیش از طاقتش باشد، رها گشته و تولید خسارت و آسیب و خطر میکند.
٨- تو میدانی که من همواره بر راه و روش و اندیشه اعتدال تأکید داشتهام و با تندروی و افراطگری از سوی هر کسی و از جمله فرزندانم که تو هم از جمله عزیزترین آنها باشی، مخالفت داشتهام و غیر اعتدال را چپ و راستی میدانم که همواره سبب انشقاق جامعه و مخالفت با کنشمندی مردمان بوده است (الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ، امیرالمؤمنین). مخالفتم با افراطگری برخواسته از عقیدهام به خدای احد و واحدی است که مرا موظف به درخواست روزانه ده مرتبه به خواندن صراط مستقیم (اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ) دعوت کرده است و مستقیم در این آیه، به اعتبار همه کتب لغت و نظر مفسّرین چیزی جز اعتدال و میانهجویی نیست.
من هرگونه حرکت و اندیشه غیر اعتدالی را همچون بنزینی میدانم که میتواند حتی اندیشهها و مرامهای اعتدالی را شعلهور سازد. از اینرو تو و خودم و همگان را سفارش به تقوایی میکنم که با یک «تقّ» غیر اعتدالی«وا» نرود. گرچه تو و من بارها گفتهایم که از نظر فکری و سیاسی از هم فاصله گرفتهایم، اما من بهعنوان پدری دلسوز و طلبهای علاقمند به گفتمان در راه اعتدال با جوانانی چون تو، همواره کوشیده و میکوشم که آنها را از طریق آشنایی با منطق عقلی و تحول فکری از تندرویها و تفریطها باز بدارم و به ضعف و ناتوانی معنوی خود در این زمینه همواره اذعان و اقرار داشتهام که شاید به هر دلیلی نتوانسته باشم به اثرگذاری مطلوب خود دست بیابم، اما راهم را با فشار و بدون فشار ادامه میدهم. امید دارم که این وجیزه را از سرِ رویارویی، جدال، مخالفت و مبارزه با خود ندانی که مرا نیز مشمول مبارزهات بدانی!!! چرا که من هنوز به اصالتهای وجودی و به ایمان و عشق و علاقه پیشین تو به کشور، ملت، امام، رهبر و انقلاب ایمان دارم و بر خلاف دوستان امنیتیِ کمتحمل و عزیزانِ سیاسیِ نابردبار در برابر کسان و جریانهای مخالف خود که سبد هدایت الهی را تهی از قبولشان میدانند، باور دارم که اندیشه هدایت و اهتدایِ الهی میتواند بهعنوان جرقههایی غیر ارادی، درون انسانها را «کنفیکون» سازد.
وَ السَّلَامُ عَلَیکُم مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
کمترین بنده خدا
پدرت: محمدعلی زم