نظر منتشر شده
۱۲
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 222951
کشتن مرغ مقلد
صادق سخاوتی، 27 فرورین 93
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۵۸
اگر نه رمانش را خوانده اید و نه فیلمِ خوبی را که از رویش ساخته شده دیده اید، خلاصه برایتان می گویم که داستان، راویِ قتلی است که فضای نژادپرستانه ی آنموقعِ آمریکا سعی در انداختن آن به گردن یک سیاهپوست دارد و در نهایت معلوم می شود قتل را کسی انجام داده که حرجی بر او نیست. نیم دیوانه ای که چیزی نیست جز محصولِ مستقیم و گنگِ جامعه ای که در آن متولد شده و عمر گذرانده. مرغی مقلد که حقیقتا هیچ توجیه عاقلانه ای پشتیبانِ قصاصش نیست.

هر چه بالاتر برویم و نمای خود را از موقعیت بزرگتر و فراگیرتر کنیم، درست است که دیدگاه کلان تری خواهیم داشت اما حواسمان هم باشد که جزئیات دیگر خیلی قابل رصد نیستند و ناگزیر باید به همان نتیجه ی کلی بسنده کنیم. سوار بر بالن دیدبانی می شویم و به ارتفاعات می رویم. به جایی که از آن نمی توان حالِ کوچکترین عناصر را جویا شد. نقطه ای که هر اسمی در آن تبدیل به نوعی تعریف می شود. تعریفی صرف که در فرایندِ ساخت اش قطعا قیدِ خیلی اما و اگرها زده شده.

تعاریفی کلی مثل مردم، حکومت، تاریخ، جنگ، انقلاب، و ...

بر نوار بلند و بی آغاز و انتهای تاریخ تصاویرِ گاه مبهم و گاه واضحی از حوادث نقش بسته. تصاویری بیشمار از اتفاقاتی که در عینِ خوش بودن برای توده ای خاص، حاملِ غم و سرافکندگیِ جماعتی دیگر بوده. چه جنگها که به شکل مدالها و جامهای طلایی و پرچمهای فتح شده بر طاقچه های مرمرینِ کاخهایِ یک سو رفته و در عین حال خون شده بر دل سویِ بازنده . این خوشایندی و ناخوشایندی را باید با توجه به شناختی که از مردم داریم بسنجیم. مثل افتخاراتِ پیروزی. مثل سرشکستگی های شکست. مثل فتحِ مسکو از نگاه فرانسویها که در نمایی کوچک به راستی یک پیروزی بود. فتحی که در کادری بزرگتر چیزی نبود جز یک شکست مفتضحانه و مضحک . پس در کلوزآپ نمی توان به حقایق تکیه کرد. بهتر است صدها قدم به عقب برویم و وقتی دامانمان از غبارِ کارزارها در امان بود، آنجاست که می شود ادعای داوری کرد.

اگر قرار است تاریخ را کنگره ی پشتِ بام هایمان کنیم و زیورِ کتابخانه ها، دیگر توجیهی برای پاسداری از آن وجود نداشت. کلیشه ای ترین و تنهاترین علّتِ روایتِ تاریخ، الگوبرداری از آن برای سنجشِ شرایطی ست که در حالِ شکل گیری است.

گرد و خاکِ بلند شده از اضطراباتِ حوادث به زمین می نشیند و نگاه به مسائل منطقی تر می شود . ما که قرار نیست تا ابد هر وقت نامِ انقلاب اسلامی به گوشمان می رسد فقط و فقط صلوات و مشتهای گره کرده به آسمان بفرستیم؟ قطعا قرار نیست چنین باشد . پس با آرامشِ کامل به مجموعه ی آنچه حادث شده نگاه می اندازیم و از میانِ تمامِ شیرینی ها و تلخی ها، یک مفهومِ شکست ناپذیر را قرض میگیریم؛

اینکه ما به دستِ تاریخ ساخته می شویم.
اینکه حلقه ی دهمِ زنجیر هیچ رسمیتی ندارد اگر پیش از آن نُه تایِ دیگر نباشد.
اینکه بلندیِ قله را مساحتِ دامنه تعیین می کند.

گذر کردن یا نکردنِ ما از یک مرحله ی دشوار و البته مهمتر از آن، کیفیتِ این گذار است که موقعیتمان را در بزنگاهِ بعد تعریف می کند . مثل اینکه، اگر انقلابی در کار نبود، آیا ما باز هم ملتی بودیم که هشت سالِ آزگار بجنگیم و زنده بمانیم؟ نمی شود به این سوال با قطعیت پاسخ مثبت داد . چرا که فراز یا نشیبی به بزرگی و اهمیت یک انقلاب، گرایشِ روانیِ یک ملت را تغییر می دهد . یا بهتر است اینطور بگویم که، خویِ مردم را.

خویی که تا پیش از آن در کسالت و کرختیِ چند صد ساله گیر افتاده بود، به یکباره با تزریقِ ایدئولوژیهایی که با نقصانهای زمانه سازگاری داشت واردِ سلسله تنگناهایی شد که بدونِ داشتنِ سابقه ی عبورِ موفقیت آمیز از آزمون انقلاب، ممکن نبود تاب و توان رویارویی با آنها را داشته باشد .
می توانستیم قله ی جنگ را فتح کنیم اگر از پسِ درّه ی عمیق و تاریک مخاطرات انقلاب برنیامده بودیم؟
نقلِ روحیه ایست که از انتخابهای خود به ارث بردیم . نقلِ میوه ایست که از درختِ خودمان برداشتیم . ما انقلاب را انتخاب کردیم و چون این گزینه ی درست بود، باقیات الصالحاتش بر عزّت و خویِ رفیع مان افزود . پس از آن هم بمحض اینکه صدای پاهای عراقِ متجاوز را شنیدیم، به دیروزِ خود نگاه کردیم و انقلاب را دیدیم . انقلاب را دیدیم و مطمئن شدیم از پسِ جنگ هم بر خواهیم آمد اگر از پسِ قبلی برآمده ایم.

ما محصولِ انتخابهایمان هستیم. این خود چرخه ای ست که تا ابد ادامه خواهد داشت. انتخابِ بعدی محصولِ نتیجه ی انتخابِ قبلی ست و اگر نتایج خوشایند نباشند، گزینه های پیشِ رو هر بار از بارِ قبل ناامیدکننده تر می شوند . ما خود حاکمیت خود را انتخاب می کنیم و حاکمیت با هر تصمیمِ خود شرایطی جدید را بوجود می آورد. شرایطی که ما در آن نفس می کشیم، غذا می خوریم، ازدواج می کنیم، جدا می شویم، می خوابیم، بیدار می شویم ... شرایطی که مثلِ هوا تمامِ اطرافِ ما را به بوی خود می آلاید. شرایطی که تبدیل می شود به بسترِ زندگیِ ما، تبدیل می شود به همان چیزیکه خواه ناخواه سیرت و خویِ ما را شکل می دهد. همان چیزیکه درست شکل گرفته بود و بهمین دلیل توانست هشت سال بجنگد.

حالا هم داریم زندگی می کنیم. نفس می کشیم. عمر می گذرانیم. در اتمسفری که مختصاتِ خودش را دارد. در اتمسفری که اگر صادقانه سبک سنگین کنیم، آن را محیطِ چندان مطلوبی برای رشد یاخته های غرور و سربلندی نمی بینیم.

ما محصول انتخابهایمان هستیم. انتخابهایی که سی و اندی سال پیش جسارت و شجاعت جنگی هشت ساله را برایمان به ارمغان آوردند. انتخابهای آن موقع.

در تقسیم تقصیرها، مردم همیشه بی نصیب اند. آن هم مردم بامعرفتی مثل ما که با وجود تمام سختی ها باز هم پای صندوقها می آییم و وقتی دوربینِ صداوسیما از ویترینِ مرام مان فیلم می گیرد، از عمقِ گنجه ی تنگ و تاریک امیدهامان تکه ای لبخندِ اصیل بیرون می آوریم و بر صورت می چسبانیم.

برمی گردم به عنوانِ نوشته ام. کشتن مرغ مقلد.
هوای دشت اگر برای رشد عقاب آماده باشد، سرشتِ نجات یابنده ی عقابان خود بخود بر سختی ها غلبه می کند. اما وقتی که هیچ کوهی برای لانه ی عقاب نباشد، دیگر آنچه به یادگار می ماند، چند مرغ مقلد است که روزی تکرار خواهد کرد هر آنچه را که دیده است و شنیده.

آنگاه به فکر فرو خواهیم رفت،
که چه باید کرد با این بیشمار مرغِ مقلد که زمانی دور، دشتی داشتند عقاب پرور؟
مرغانِ مقلدی که ماییم.
عقابانی که ماییم.
 
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۱:۰۳:۱۰
البته دوست عزیز در بسیاری از موارد محصول انتخاب هایشان هستیم (2083002) (alef-13)
 
بهزاد
۱۳۹۳-۰۱-۲۸ ۱۸:۱۲:۴۳
عالی بود (2085493) (alef-13)
 
جوادی
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۱:۲۹:۱۵
درست گفتی . ما مسئول انتخابهای مان هستیم . ما مسئول هشت سال ندانم کاری و بی برنامگی هستیم . ما مسئول خطوط فقری که هر روز بالا و بالاتر میروند هستیم !!!! ما سئول .............................. (2083060) (alef-13)
 
محمد
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۶:۵۹:۵۰
در جوامع پيشرفته مردم در پى يافتن مشكل و رفع ان هستند ولى در كشورهاى جهان سوم سعى ميكنند با مشكل كنار بيايند فقط تحمل را سرمشق ميكنند (2083822) (alef-13)
 
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۱:۵۶:۲۹
اميدوارم اين مقاله برايت گران تمام نشود مقاله ات را دوست داشتم. حرفات از جنس معرفتي عميق بود كه متاسفانه بعضي ها نمي خواهند بفهمند. (2083126) (alef-13)
 
جهانبین
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۲:۰۱:۵۵
نویسنده محترم خودتون متوجه شدید چی گفتید؟ میشه توی کامنت ها برامون بیشتر توضیح بدیدی که اصلا می خواستید چی بگید واقعا من نفهمیدم. الف جان اگر فهمیدی خودت برامون توضیح بده (2083143) (alef-13)
 
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۲:۰۲:۰۱
مرسی خیلی خوب گفتید، واقعا حاکمیت مثل هواییه که استنشاق می کنیم و باید این هوا هر چه تمیزتر و پاکتر و عقاب پرورتر باشه که امروز نیست. برای همین بهترین ها که واقعا فکر عقاب شدن در سر دارند مهاجرت می کنند که فضا رو عوض کنند و هوای بهتری به ریه ها بفرستند. البته یه عده شون هم سعی می کنند همینجا بمونند و فضا رو عوض کنند ولی دست خالی کاری از دستشون برنمیاد! (2083144) (alef-13)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۵:۱۰:۴۶
پس پرواز کن به سوی آسمان (2083568) (alef-13)
 
Iran, Islamic Republic of
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۲:۰۴:۲۴
آقا بالاخره ما مرغ مقلد را بکشیم یا نکشیم؟ ما نفهمیدم؟
اول متن با اشاره به فیلم گفتید که در واقع کشتن یک مرغ مقلد هیچ توجیه عقلانی برای قصاصش نبود.
آخرش می گید برگردم به اولش که کشتن مرغ مقلد و بعد می خواهید که عقاب باشیم. یعنی چی بالاخره ما بکشیم یا نکشیم؟ (2083147) (alef-13)
 
احمد
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۲:۵۹:۳۹
به جای کشتن مرغی که تنها رفتار ما را تقلید می کند، بهتر است رفتارهای بد و نادرست خود را کنار بزنیم (2083254) (alef-13)
 
۱۳۹۳-۰۱-۲۷ ۱۴:۵۰:۱۰
که چی ؟ چه کی؟ (2083517) (alef-13)
 
مسعود
۱۳۹۳-۰۱-۲۹ ۲۳:۰۹:۴۷
اونهایی که خیلی متوجه این مقاله نشدند به قانون قورباغه آب پز مراجعه کنند

من به جای مرغ مقلد کلمه قورباغه آب پز را به کار می برم چون به جبر زمانه وشرایط نامساعد ایجاد شده واقفم
ما همه قورباغه پخته ایم (2087256) (alef-10)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.