کد مطلب: 253911
پیشنهاد کتاب / «تفسير نقاشيهاي فرافکن»؛ ماروين لايبوويتز؛ ترجمه دکتر ژانت هاشمي آذر؛ نشر کتاب ارجمند،
هنر درک تصویر
دکتر حميد بهراميزاده*؛ 7 دی 1393
تاریخ انتشار : شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۴۰
تفسير نقاشيهاي فرافکن: رويکردي مبتني بر روانشناسي خود نويسنده: ماروين لايبوويتز
ترجمه: دکتر ژانت هاشمي آذر
ناشر:
کتاب ارجمند، چاپ اول ۱۳۹۳
۲۰۰ صفحه، ۱۳۰۰۰ تومان
*****
فردي را تصور کنيد که زانوي غم به بغل گرفته و به خانهاي نگاه ميکند که درختي تنومند و از ريشه در آمدهاي روي آن افتاده است و خانه در زير بار سنگيني درخت تا حدود زيادي ويران شده، اما هنوز نيمي از آن سرپاست و در برابر ويراني مقاومت ميکند". اين جمله توصيفي بود از يک نقاشي که يکي از بيمارانم در آزمون خانه-درخت-آدم (HTP) ترسيم کرده بود. همانطور که حدس میزنيد در اين نقاشي بيمار رازهاي نهفتهي بسياري از شخصيت و مشکلات فعلياش را فاش کرده است.
مدتها پيش بيماري داشتم که نقاش هنرمندي بود و پس از اتمام درمان و خاتمه يافتن افسردگياش روياي بر پا کردن يک نمايشگاه نقاشي را عملي کرد و مرا نيز به آنجا دعوت. وقتي به نمايشگاه رفتم و تابلوهايش را از نزديک تماشا کردم با تماشاي هر تابلو حيرت زده ميشدم و تابلوهاي بعدي حيرتم را افزونتر ميکرد. حيرت من نه تنها به خاطر زيبايي و هنر به کار رفته در هر تابلو، بلکه اطلاعات روانشناختي نهفته در هر کدام از تابلوها بود. در واقع تمام اطلاعاتي را که به مدت يکسال با استفاده از ابزارهاي ارزيابي گوناگون و مصاحبهي باليني از او به دست آورده بودم در تکتک تابلوها خودنمايي ميکردند. به راستي که در هر نقاشي و تابلويي انگار خودش را به تصوير کشيده بود. گويا هر تابلو آينهاي تمامنما بود که شخصيت و منش او را انعکاس ميداد. در مدتي که بيمار من بود به واسطهي جلسات متعددي که با او داشتم، به دليل استفاده از پرشسنامههاي شخصيتي و ديگر ابزارهايي که براي سنجش مشکلات او به کار بسته بودم اطلاعات زيادي در مورد شخصيت او داشتم، اما در آن نمايشگاه تمام اطلاعاتم را به صورت تصويري در يکايک تابلوها مشاهده ميکردم. پس به من حق بدهيد که حيرت کرده باشم. اما اوج حيرت اينجا بود که تابلوها با من از اطلاعاتي حرف ميزدند که بيمارم در لفافه به من گفته بود و صرفاً تجربهی درمانگري قدرت اکتشاف آنها را برايم فراهم کرده بود. علاوه بر اين، تابلوها اطلاعاتي را برايم فاش مي-کردند که من در مورد آنها چيزي نميدانستم، چه به اين علت که من قصور کرده بودم و وارد آن بخش از شخصيت بيمار نشده بودم و از چشم من جا افتاده بودند و يا بيمار به دليل مقاومت از بيان آنها خود داري نموده بود.
به هر حال آنچه من در آن تابلوها مشاهده کردم راهنمايي بسيار عالي براي تکميل اطلاعات من از بيمارم بودند. انگار آنها تکههايي از پازل شخصيت و مشکلات بيمارم بودند که من مدتها دنبالشان مي-گشتم؛ اطلاعاتي که اگر هنگام کار با او به دست ميآوردم حتماً ميتوانستند اثر مثبتي بر جريان درمان بگذارند و درمان را به سمت اثربخشي بيشتر هدايت کنند. از محتواي هر تابلو گرفته تا نحوهي ترسيم خطوط، زوايا، و يا آنچه که به آن در اصطلاح پرسپکتيو گفته ميشود و کاربرد رنگها، اندازه، مکان اشياء موجود در نقاشي، دوري و نزديکي آنها به يکديگر، همه و همه تصويري بود از آنچه که من دربارهي بيمارم ميدانستم. همان موقع ذهنم درگير پرسشي شد: چرا من تا به حال از نقاشي براي ارزيابي بيمارانم استفاده نکرده بودم؟
ميدانستم که دليل بيتوجهي من ناآشنايي يا عدم اعتماد من به نقاشيهاي فرافکن نبوده است. از اين رو براي آرام کردن ذهن خودم هم که بود بايد پاسخ قانعکنندهتري به پرسش خودم ميدادم. اولين باري که من با آزمونهاي فرافکن و به خصوص نقاشيهاي فرافکن آشنا شدم زماني بود که مشغول تحصيل در دورهي کارشناسي بودم. من هميشه در کارهايم زماني که لازم باشد از بينشهاي مکاتب روانتحليلگري و روان-پويشي به منظور عمق بخشيدن به مسايل بيمارم بهره ميگيرم، اما چرا تا به حال از نقاشيهاي فرافکن استفاده نکرده بودم. دلايلي که توانستم براي پاسخ به اين پرسش پيدا کنم يکي اين بود که نحوهي تفسير نقاشيهاي فرافکن بسيار مشکل بود و ديگر اينکه نبود نظريهاي مناسب که پشتوانهاي براي تفسير باشد، لااقل به فارسي در اختيار نداشتم. هر چند نظريههاي روانتحليلگري ميتوانند به طور کلي مبناي تفسير قرار گيرند اما با توجه به حجم بالاي نظريههاي روانتحليلگري، چه به شکل کلاسيک آن و چه نظريههاي جديدتر اين نحله از مکاتب درماني، استفاده از آنها فقط ميتوانست به اغتشاش فکري بيانجامد. بعد از ماجراي تماشاي نمايشگاه بيمارم، به استفاده از نقاشيهاي فرافکن در کار بالينيام علاقمند شدم. از اين رو به دنبال يادگيري بيشتر و جستجوي مبناي اصوليتري بودم که از آزمايشهاي باليني سربلند بيرون آمده باشند. طولي نکشيد که بخت يارم شد و در دورهي دکتري اين فرصت برايم فراهم شد، زيرا يکي از اساتيد به آموزش اصول نقاشي و تفسير آن پرداخت. اين دوره شروع بسيار خوبي بود و مرا به جستجوي منابع بيشتري ترغيب کرد تا اينکه به صورت تصادفي با کتاب «تفسير نقاشيهاي فرافکن: رويکردي مبتني بر روانشناسي خود» نوشتهي ماروين لايبوويتز آشنا شدم. از جهات بسياري اين کتاب همان چيزي بود که ميتوانست به عنوان يک راهنماي مفيد براي کاربرد باليني نقاشيهاي فرافکن در کار با بيمارانم باشد. اما طبق عادت هميشگي خودم، ابتدا به جستجوي اسم و رسم نويسندهي آن برآمدم. اطلاعاتي که از او در وبسايت روانشناسي امروزه (psychology today) خواندم مرا قانع کرد که کتاب نوشتهي او ميتواند کتاب مفيدي باشد. از يک سو، نويسنده در اين کتاب نظريهي «روانشناسي خود» هاينز کوهات را مبناي تفسير قرار داده است و از سويي ديگر با فراهم کردن مثالهاي زياد و متنوع، يادگيري تفسير نقاشي را به اشکال گوناگوني تسهيل کرده است. مزيت ديگري که در اين کتاب وجود دارد بررسي کاربرد رنگ در تفسير نقاشي است.
اگر بپذيريم که تحول، تطور و رشد شخصي، در گرو شناخت ژرف خود از ژرفاي خويشتن است پس بايد همين اصل را در مورد بيمارانمان که به ما رجوع ميکنند نيز به کار ببنديم. از علم روانشناسي و کاربست آن در ميدان عمل باليني ميدانيم که بيمار ناخواسته يا به اصطلاح به صورت ناهشيار برخي از آنچه را که بايد گفته شود ناگفته ميگذارد و باز ميدانيم که ناگفتههاي بيمار راه را بر شناخت عميق وي و در نتيجه شتاب بيشتر درمان ميبندد و باعث به تأخير افتادن نتايج درمان ميشود، اما نقاشي ميتواند مانند نقش شاهراهيِ خواب بيمار براي فرويد، براي درمانگر راهي به سوي اين ناگفتهها باشد. البته مشروط به داشتن دانش صحيح از تفسير نقاشي (هم در سطح دريافتگرايانه و هم در سطح ساختاري)، ساختار شخصيت و ساختار خود (self). ساختار خود را از اين حيث نام بردم که کتاب مورد نظر بر مبناي نظريهي هاينز کوهات يکي از سردمداران نظريهي روانشناسي خود نوشته شده است. استفاده از «روانشناسي خود» کوهات به علاوهي اصول ديگر تفسير نقاشي و بکاگيري يافتههاي پژوهشي معتبر براي تفسير نقاشي، اين کتاب را تبديل به يک تفسير يکپارچهنگر از نقاشي کرده است.
کتاب با ارائهي بيش از ۱۵۰ مثال مشروح از نقاشيهاي مختلف، دغدغهي متخصصان باليني را که نگران تفسيرهاي تجربي معتبر هستند پيشاپيش برطرف ميکند. در اين کتاب ميتوان اطلاعات وسيعي در مورد جنبههاي مختلف نقاشي و سطوح متفاوت تفسير، از تفسير دريافتگرايانه تا تفسير ساختاري به دست آورد. در ساير منابع مربوط به تفسير نقاشي صرفاً به صورت مفصل به يک نوع خاصي از آزمونهاي نقاشي پرداختهاند به عنوان مثال فقط به تفسير نقاشي خانه-درخت-آدم بسنده کردهاند. اما خوبي کتاب ماروين لايبوويتز در اين است که خود را فقط محدود به يک آزمون خاص نکرده است. علاوه بر داشتن فصلهايي براي خانه، درخت، آدم، فصلي را نيز به بررسي ترسيم حيوانات در نقاشي اختصاص داده است. در فصل مربوط به نقاشي آدم، به جنسيت فرد "آدم" کشيده شده نيز توجه شده و نويسنده تفسيرهايي هم براي نقاشي-هاي مرد و هم تفسيرهايي براي نقاشيهاي زن ارائه کرده است.
هر فصل با يک توضيح مقدماتي در مورد نحوهي تفسير موضوع آن فصل شروع ميشود و سپس با يک راهنمايي گام به گام مفصل براي تفسير ساختارگرايانهي آن موضوع به پيش ميرود و براي هر مبحث طرح شده يک مثال از يک بيمار واقعي مطرح ميکند تا به فهم آنچه گفته شده کمک کرده باشد. از خصوصيات خوب ديگر کتاب اين است که در انتهاي کتاب فصلي براي راهنمايي درمانگر نيز تدارک ديده شده است. از اين رو ميتوان گفت کتاب به گونهاي بسيار کاربردي و به اصطلاح user friendly طراحی شده است. نکتهي ديگري که ذکر آن لازم مينمايد اين است که هر گاه صحبت از آن نقاشي و آزمونهاي نقاشي ميشود به کارگيري آن در مورد کودکان به ذهنمان ميآيد، اما اين کتاب به طور اختصاصي براي تفسير نقاشيهاي بزرگسالان نوشته شده است.
از انتقادهايي که ميتوان به اين کتاب روا دانست يکي فراهم نکردن يک چهارچوب مقدماتي از نظريهي کوهات است، زيرا در متن کتاب گهگاه به اصطلاحاتي برميخوريم که خواننده را نيازمند دانستن نظريهي «روانشناسي خود» کوهات ميکند. بنابراين خواننده بينياز از آشنايي با نظريهي کوهات نيست. انتقاد ديگر که البته متوجه نويسنده نيست به اين موضوع برميگردد که برخي از جملات کتاب به فارسي روان برگردانده نشدهاند، البته مثالهايي از اين دست در کتاب در حد اندک به چشم ميخورند و نميتوان نتيجه گرفت که مترجم در برگرداندن کتاب به فارسي کوتاهي کرده است.
* دکترای روانشناسی عمومی