دکتر مهراب صادقنیا
نزدیک به صد سال است که علم پزشکی بهعنوان یک شاخه از علومتجربی که بر قاعده تجربه و آزمایش استوار است، در کشور ما رایج شده و طب سنتی به حاشیه رانده شده است.
ورود پزشکینوین سبب شد که حکیمان و اطبای سنتی به کناری نهاده شوند و به طب سنتی و داروهای گیاهی به دیده بیاعتمادی بنگرند، اما اوضاع چنین نماند؛ در چند سال اخیر، درمانهای سنتی با شتاب فراوان گاهی با شعار «درمان جایگزین» و گاه شعار «درمان مکمل» در حال رشد و فراگیری هستند. این را میتوان از توجه عمومی به گیاهان دارویی و نیز افزایش چشمگیر عطاریها فهمید.
تشکیل دانشکدههای طب سنتی، تأسیس شورای سیاستگذاری طب ایرانی-اسلامی و تلاش برای قانونمند کردن شیوههای درمانی سنتی هم از نشانههای رشد و فراگیری طب سنتی است. این وضعیت در بسیاری ازکشورها وجود دارد، به گونهای که برابر اعلام رئیس گروه طبسنتی و طباسلامی فرهنگستان علومپزشکی، در اروپا بیش از 40درصد پزشکان در نسخههای خود داروهای گیاهی تجویز میکنند و ایالات متحده درمان سنتی و گیاهی را بهعنوان شیوه بدیل درمانی به رسمیت شناخته است.
در این میان پرسش اساسی این است که چرا در روزگار مدرن و با وجود پیشرفت علم پزشکینوین ما شاهد رشد چشمگیر استقبال مردم از طب سنتی هستیم؟ براستی انسان روزگار مدرن چه کاستیای در پزشکی مدرن دیده است که تلاش دارد آن را با گرایش به پزشکی سنتی و داروهای گیاهی برطرف کند؟ و در مجموع، گرایش به طب سنتی را باید نشانه چه وضعیتی از جامعه دانست؟ در این نوشته به برخی از دلایل فراگیری و رشد استقبال مردم از طب سنتی اشاره شده است.
دین و طبابت
بازگشت انسان مدرن به طبابت سنتی در معنای اصیلش، بازگشت به سنت و در مجموع «بازگشت به دین» است. مطالعات انسانشناختی نشان میدهد که طبابت از روزگار نخست با دین گره خورده است. در نظر ادیان ابتدایی، بیماری نوعی دیوزدگی، جنزدگی و در مجموع شیطانزدگی تلقی میشده است. بیماران نیز کسانی بودند که به عقوبت گناهان خود گرفتار میشدهاند. به همین دلیل، طبابت و درمانگری نیز امری مقدس و از مسئولیت کاهنان و دینیاران بوده است.
ادیان همواره ارتباط «معنویت» و «سلامت جسم» را عمیق دانستهاند به گونهای که منشأ بیماری و سلامتی انسان در ورای عالم مادی جستوجو شده است. هرچه شیاطین و اجنه اسباب بیماری بودند، خدا و فرشتگان اسباب سلامتی و عافیت. این پیوند در ادیان ابراهیمی به گونهای روشنتر دنبال میشود.
در روایتهای کتاب مقدس، بیماری نتیجه گناه است. خدا انسان را سالم و تندرست آفریده است و این شیطان است که به همراه گناه، بیماری و مرگ را نیز وارد عالم هستی میکند. به همین دلیل است که منازعه نور و ظلمت و نیز خدا و شیطان در نهایت به مشاجره تندرستی و بیماری و در نهایت مرگ و زندگی میانجامد. و خدا آنگونه که بنیاسرائیل را فرمان میدهد که او را عبادت کنند و کیفیت عبادت را نیز به آنان یاد میدهد، به همین شکل، به آنان یاد میدهد که چگونه با بیماری و بیماران رفتار کنند.
شاید تعجب کنید اگر بدانید اروپاییها تا قرن پانزدهم میلادی هنوز هم بیماریهایی مانند پیسی و جذام را با استفاده از آموزههای کتاب مقدس و کمک کاهنان درمان میکردند. در اسلام نیز این پیوند به شکلی کاملتر دنبال میشود. به مسلمانان تعلیم داده میشود که شفادهنده اصلی خداوند بزرگ است. به همین دلیل آنان همواره معتقد بودهاند که طبیب «دوا دهنده» و خداوند «شفادهنده» است.
وقتی «اگوست کنت»، جامعهشناس فرانسوی، دین را کالای روزگار کودکی و ناپختگی جوامع میدانست و باور داشت که انسان مدرن با گذر از مرحله عقل و فلسفه، به تجربه رسیده است، گمان میبرد که دیگر جایی برای سنت و دین نیست! او که معتقد بود دین در فاصله میان «علم» و «واقعیت» میروید، گمان میکرد در روزگار مدرن، علم چنان توسعه خواهد یافت که جایی برای دین نخواهد ماند! با این حال، انسان مدرن نه تنها از دین فارغ نشد، بلکه به باور شمار زیادی از جامعهشناسان، امروزه در حال بازگشت به دین و آموزههای دینی است. بازگشت انسان مدرن به طبابتسنتی میتواند در ادامه و امتداد و هممعنا با بازگشت او به دین باشد. بازاعتمادی به دین در دنیای مدرن، بازاعتمادی به طب سنتی را نیز به همراه داشته است.
بیاعتمادی به علومتجربی
مدتی پیش رئیس مجمع عمومی سازمان نظام پزشکی در گفتوگویی با باشگاه خبرنگاران جوان گفت که «بیاعتمادی به علم نوین، عامل هجمههای جدید به جامعه پزشکی است.» این جمله از یک واقعیت اجتماعی پرده برمیدارد و آن اینکه با افول قدرت علم، پزشکی نیز که از فرآوردههای علومتجربی بود، کمفروغ شده و طبسنتی زمینه جولان یافته است.
دانشمندان سده نوزدهم در توانمندی علم غلو کردند. آنان معتقد بودند که در جامعه نوین بشری، «علم» باید شیوه مسلط فهم و تبیین واقعیتهای اجتماعی باشد. از نگاه آنان «تبیینهای دینی» اهمیت گذشته را نداشت و دین مثل هر پدیده دیگری باید با تبیینهای علمی هماهنگ شود. پیشتازان علم مدرن (ماکس وبر) معتقد بودند جوامع پیشین در باغ جادویی زندگی میکردند که با ورود به دنیای مدرن، از جهان زیست آنان افسونزدایی شده است و انسان به یافتههای تجربی خود بسنده میکند. رویکرد افراطی علم مدرن، وجود هر چیز را خارج تجربه بشری نفی میکرد. بر این اساس، بیماری و درمان جز بر اساس یافتههای تجربی، قابل فهم و تبیین نبود.
این رویکرد افراطی، در طول سده بیستم و بویژه از نیمه دوم این سده، با چالشهای عمیقی روبهرو شد. اساس این چالشها آن بود که نباید تا این اندازه به علم تجربی تکیه کرد و آن را مسلط دانست. به همین دلیل، رویکرد تازهای به علم به وجود آمد که به سنت و دین قدری روادارانهتر مینگریست. در این رویکرد، «علم» قاطعیت پیشین را نداشت و در برابر گفتهها و داعیههای سنت و دین انکار کمتری از خود نشان میداد.
پزشکی نوین به مثابه بخشی از علم مدرن یا همان علم تجربه وارد تاریخ انسان شد. در روزگاری که علمتجربی قاطعیت بیشتری داشت، پزشکی نیز از این قاعده مستثنا نبود. پزشکان قرن نوزدهم تلاش چشمگیری داشتند تا درمانهای سنتی را بیفایده و گاه زیانآور معرفی کنند و به سنت درمانگری بشر پیش از مدرنیته به دیده تردید و بیاعتمادی نگاه کنند. اما با فروکش کردن تب علمگرایی و با رواداریای که در علم به وجود آمد، پزشکی نیز از انکار شیوههای درمانی سنتی کاست و زمینه را برای رشد و قانونمندی درمانهای سنتی گشودهتر کرد. آنگونه که امروزه در امریکا درمان «دموکراتیزه» شده و بیماران به اختیار خود میتوانند برای خود پزشک سنتی و مدرن اختیار کنند.
آسیبهای داروهای شیمیایی
یکی از دلایل رشد داروهای گیاهی و نیز طبابت سنتی، وجود نوعی هراس اخلاقی از داروهای شیمایی است. درست یا غلط امروزه شمار زیادی از مردم بر این باورند که داروهایی که پزشکی مدرن تجویز میکند ممکن است دردی را درمان کنند؛ ولی دردهایی را نیز پدید میآورند. به قول عامه مردم «یک جا را درست میکنند و ده جا را خراب.» در کنار این باور، یک انگاره دیگر در جامعه رشد کرده است: «داروهای گیاهی خاصیتی نداشته باشد، ضرری هم ندارند.» رشد این دو باور در کنار هم به صورت طبیعی زمینه را برای رشد درمانهای سنتی بازتر میکند.
گران بودن درمانهای مدرن
یکی دیگر از دلایل استقبال از پزشکی سنتی آن است که هزینهها و نیز تشریفات درمان در این رویه درمانی به نسبت، بسیار کمهزینهتر از درمانهای مدرن است. اشاره شد که پزشکی بخشی از گفتمان کهانت و دین بوده است. بر اساس این منطق، درمان مسئولیت کاهنان بوده و آنان اجازه نداشتند در برابر درمانگری بیماران از آنان وجهی دریافت کنند. طبابت امری مقدس بود و داد و ستد پول از قداست آن میکاست.
با ورود به دنیای مدرن و صنعتی شدن جهان، پزشکی نیز به یک «صنعت» بدل شده است. صنعتی که از قضا در شمار مشاغل درآمدزا نیز بشمار میرود. درست یا غلط، توده مردم باور دارند که پزشکان از راه درمان بیماران به درآمد بالایی میرسند. این در حالی است که درمانهای سنتی نسبت به درمانهای مدرن بسیار کمهزینهتر هستند.
دیگر دلایل
پدیدههای اجتماعی امور سادهای نیستند که بتوان برای آنها یک یا چند علت برشمرد. رواج طب سنتی و نیز استقبال از روشهای درمانی سنتی و گیاهی در کشور ما دلایل مختلفی دارد. آنچه در بالا اشاره شد، شاید مهمترین دلیل باشد؛ ولی دلایل دیگری نیز میتوان برشمرد. برای نمونه عنصر معنویت، سادگی و بیآلایشی، غلظت نمادهای دینی، وجود عواطف انسانی در طول درمان و داروهای طبیعی میتواند از جمله دلایل دیگر رشد طب سنتی در جامعه ایران باشد.
*جامعهشناس دین و فرهنگ
عضو هیأت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب
منبع: ایران