22 اسفند روز بزرگداشتِ شهدا بود و شاید تلنگری به برخی که همین جوانان بودند که صادقانه و مخلصانه یک کشور را نگه داشتند و در این مسیر حتی از نثار خون خویش نیز دریغ نکردند؛ ازقضا بسیاری دشمنیها و مصائبی که در حق مولای متقیان حضرت علی (ع) صورت گرفت، این مسأله بود که: علی جوان است! و به همین ترتیب تخلف ورزی از سپاهِ اُسامه جوان ...
به زمانه امروز برمیگردم که مخاطب و برخی عزیزان تصور نکنند نگارنده این یادداشت در گذشته مانده است! فدریکا موگرینی که در مذاکرات هستهای جایگاه ویژهای داشت، تنها 43سال سن دارد؛ سباستیان کورتس، سیاستمدار و وزیر امور خارجه اتریش هماکنون تنها 30سال از عمرش میگذرد!
در همه جای دنیا به ویژه کشورهای توسعه یافته اقتصادی و پیشرفته، جوانان کار میکنند و پیرمردها مشاوره میدهند، اما در ایران برعکس است! پیرمردها تا دقیقه 90 میخواهند کار کنند و حتی علیرغم بازنشستگی و دریافت حقوق، بازهم شغل و شغلهای سوم و چهارم و حتی بیشتر دارند! آیا نباید بر حال این جوانِ مظلوم ایرانی گریست؟
مشاورین جوان! مجلس جوانان! یکی از جوکهای فرهنگی مدیریتی ایرانی، استفاده از چنین القاب و عباراتی است که برای جوان همه چیز هست جز آب و نان! این نگاه به جوانان که امروزه در ایران وجود دارد، به چه معناست؟ بله! جوانان سرِ کار هستند و آن هم سرِکاری که شرمنده خانواده خود هستند؛ یعنی: بفرمایید بغل بنشینید و کاری به فعالیت مدیریتی، اقتصادی و اجتماعی نداشته باشید.
جوان انرژی دارد. اگر یک مدیر کهنسال یک سفر میرود و یا هفتهای به یک جا سر میزند، جوان 20سفر میرود و به 20جا سرکشی میکند که قانون اجرا بشود. جوان بیکار میشود و وقتی با هزارجا کلنجار میرود، او را متهم میکنیم، میکوبیم و سریع به وی برچسبهای مختلف میزنیم.
فرمانده اطلاعات ما حسن باقری 27ساله بود که یک تنه جلوی CIA، امآی۶ و استخبارات عراق و بالا و پایینِ این تشکیلات دشمنان کشور ایستاد؛ چطور در آن جا به جوان اعتماد شد، اما امروزه اعتماد نمیشود؟ چون آن جا پرداخت و پولی نبود، جان جوان خدای نخواسته بیارزش بود؟ کشور مسیر صحیحی را طی نمیکند که یکی از دلایل مهم آن، عدم جوانگرایی به معنی واقعی در بدنه مدیریت و اجراست.
بدنه واقعی به معنی جلسه و تشکل به اسم "هم اندیشی"، "ایده گرفتن"، "مشارکت" و...امثالهم نیست، بلکه به معنی نشاندن جوانان متخصص و صاحب اندیشه در جایگاه مدیریت در کلیه سطوح است.
یک پیشنهاد عملی این است در کنار هر وزارتخانه یک مجلسِ شورا تأسیس بشود که همه وزرا و مدیرانشان به جوانان در بدنه اصلیِ وزارتخانه مشورت بدهند و جایگاه اصلیِ اجتماعی و مالی به جهت پرداختها از آنِ جوانان باشد و در این مسیر از همه اندیشهها استفاده شود.
جوان اگر میخواهد کسب و کاری راه بیندازد، با ده ها مانع روبرو میشود که تنها یکی از آن موانع، نبود سرمایهای است که بانک یک کشور باید در اختیارش قرار بدهد و هم در ضرر و هم در سود شریکِ آن جوان باشد.
سرِکار بودن جوان یعنی این که جوان دست روی هر فعالیتی می گذارد که درآمدی حلال برای خودش کسب کند، یا مال بازنشستههای یک صنف خاص است و یا متعلق به از ما بهتران! دفترِ پلیس+10 ، نمایندگی بیمه، دفترِ اسناد رسمی و...هر فعالیت اقتصادی با کمترینِ ریسک و بعضاً بدون ریسک و در عین حال به شدت درآمدزا متعلق به جوان نیست: این جوان باید چه بکند؟ سرش را بر زمین بگذارد و بمیرد؟ و یا جلوی خانواده خود ذره ذره و هم چون شمع آب بشود؟ جوان بودن یک کشور فرصتی بزرگ است، اما در کشور ما در حال تبدیل شدن به یک تهدیدامنیتی و در نهایت بحران است و چه بسا شاید بتوان گفته در حال تبدیل شدن به بحران است.
حتی میل جنسی یک حیوان! به رسمیت شناخته میشود؛ برای آهنهای یک ماشین داخلی که در کیفیت آن همیشه توسط کارشناسان بحث بوده و هست، میلیونها تومان وام و تسهیلات میدهیم؛ برای جوان چه کردهایم؟
جوانان هیچ طوری نشدهاند و در وضعیت امروز دارند به این گونه زندگی میکنند. در ایامی که فروش اقساطی مواد غذایی به صورت 5 ماهه و بیشتر! در آگهیهای نیازمندیها به چشم میخورد و اهمیت اقتصاد بیش از پیش خودش را به رخ ایرانیان میکشد، به جمعیت جوان کشور که با معمای پول مواجه است، باید حق داد سؤالاتی را از خودش بپرسد که در کجا قرار گرفته و به کجا میرود؟!
سیستم مدیریت کشور با بحران کاذب مواجه است؛ بحران کاذب به این معناست که علیرغم توانمندی و پتانسیلهای فراوان، دچار مشکلاتی شدهایم و برخی اصرار بر ادامه این مشکلات دارند. یکی از پتانسیلهای بزرگ ایران که تبدیل به نقطه ضعف شده و در جای خود جای تأسف و بحث فراوان دارد، نیروی جوان ما و نخبگان مدیریتی و اقتصادی ما هستند که بعضاً نه نامی در رسانهها دارند و نه صاحب منصب یا مقامی.
جوان چه جایگاهی دارد؟ چند روز پیش با جوانی 22ساله که ورزشکار جودو بود در اتوبوس همصحبت شدم. زمانی که صحبت به دغدغههایش رسید، لبخند تلخی زد و گفت: میخواهم بروم خارج، بلکه آن جا قدرم را بدانند و بیشتر بها بدهند. ایران بمانم که دو روز دیگر بیکار بشوم و خدای نخواسته معتاد که در جوی آب محله پیدایم بکنند؟ این صحبتها هم تأثربرانگیز است و هم هشدار دهنده به مدیریت ما در سطوح کلان: میخواهیم با جوانان چه بکنیم؟ آیا این روند صحیح است؟ کمال طلبی یک جوان را در کجای سیستم مدیریت خود پاسخ دادهایم؟ برای تخلیه نیروی عظیم جوانان چه برنامهای اندیشیده شده است؟ آیا برای خارج شدن این هیجان تدبیری شده است و یا تنها از اُمید صحبت میکنیم؟ پیامبر اکرم(ص) به نکته مهم مدیریتی در خصوص جوانان اشاره میکنند مبنی بر این که: تیراندازی را به فرزندان خود بیاموزید. اگر تنها همین یک توصیه پیامبر(ص) را در جامعهای که عنوان اسلامی دارد بخواهیم بررسی نماییم، آیا امکان این ورزش را به همه جوانان و اقشار جامعه دادهایم؟ عمومیترین ورزشِ دمِ دست جوانان برای شادی و نشاط چیست؟
جوان در تعریف مدیریت فعلی ایران، دسته بیل هم نیست! این عبارت را به سخره نگیریم بلکه به طور جدی از خود بپرسیم چند جوان را سراغ داریم که مسئولیتی در کشور داشته باشند؟ مگر در همین جنگ تحمیلی جوانان نبودند که جلوی کل دنیا در لباس رزمنده و فرمانده کل ایستادند؟ پس چرا الآن به این جوانان اعتماد نمیشود؟ جوان در مدیریت اسلامی و ایرانی باید جایگاهی خاص داشته باشد تا بتواند خودش را ارائه نماید. برای این جایگاه مسئولان و تصمیمبگیران باید اولویت بندی درست داشته باشند و اگر از این اولویت بندی ناتوان هستند، جایگاه را به افراد متخصص بسپارند. این که چه بلاهایی بر سر جوان آوردهایم، خود بحث مفصلی میطلبد؛ اما بیش از این بر رویه غلط تکیه و اصرار نکنیم.
یک سومِ معوقات بانکی بنا بر گفته برخی کارشناسان نزدیک 110هزار میلیارد تومان است. محاسبه کنیم همه این مبلغ خیر! اگر تنها یک سوم این مبلغ را به حدود 700هزار ازدواجی که در سال به طور متوسط صورت میگیرد در قالبِ هرکدام 50میلیون تومان وام داده بشود، ببینیم چه اتفاقاتی میافتد...کمی بندیشیم که از ساعتها نماز و استغفار بدونِ اندیشه ثواب بزرگتری دارد. نیازی نیست توسط سیستم بانکی پول نقد به جوان داده بشود که تورم به وجود آید! 25میلیون تومان به هر کدام بدهیم با شرط این که از فلان کالای باکیفیت ایرانی خرید کند.
3% جمعیت کشور به طور تقریبی از هواپیما استفاده میکنند؛ به راستی در مدیریت ما اولویت چگونه تعریف میشود: کار و اشتغالِ جوانِ بیکار اهمیت بیشتری دارد یا هواپیمای 3% جمعیت کشور؟
البته این صحبت به معنی این نیست نوشدن ناوگان حملونقل را نباید اهمیت بدهیم، بلکه مقصود تأکید بر اولویت کشور است. به جوانان جایگاه بدهیم، پیش از آن که تمامی زحمات این 38سال نابود شود.