توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 366809
آیا شهید بهشتی با زنان اهل کتاب در خارج از کشور دست می‌داد؟
تاریخ انتشار : دوشنبه ۷ تير ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۲
زینت‌السادت بهشتی گفت: همواره گلایه می‌کردم و به داداش می‌گفتم چرا شما نسبت به این‌همه توهین‌هایی که منافقین می‌کنند، هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهید؟ او هم گفت، مهم این است که من راه خودم را ادامه بدهم من برای رضای خداوند گام برمی‌دارم.

به گزارش تسنیم، ابعاد شخصیتی شهید بهشتی به قدری بزرگ‌منشانه و عمیق است که گفت‌وگوهای متفاوت درباره این مغز متفکر انقلاب، نمی‌تواند جنبه‌های مختلف شخصیتی وی را بازگو کند؛ شخصیتی با خصوصیات اخلاقی خاص، ویژه و بسیار قابل توجه که متواضعانه در دوران قبل و بعد از انقلاب، به قول بسیاری بولدوزر انقلاب بود و توانست بسیاری از ایدئولوژی‌های نظام جمهوری اسلامی را خلق کند.

سال‌ها از شهادت این شهید والامقام که در اوج مظلومیت و توسط منافقان به شهادت رسید، می‌گذرد اما به گفته بسیاری از دلسوزان انقلاب، مظلومیت ایشان هنوز که هنوز تداوم دارد.

شهیدی که به گفته نزدیکانش، از لحظه لحظه زندگی بهره می‌گرفت و اجازه نمی‌داد دقیقه‌ای از عمرش تلف شود؛ او که سال‌ها پیش از آنکه بسیاری به فکر صدور افکار انقلابی به خارج از مرزها بیفتند، به دنبال آن بود که ایدئولوژی انقلاب را به خارج از مرزها صادر کند. بهشتی با گرامافون، آلمانی و انگلیسی یاد می‌گرفت و با فصاحت و بلاغت و زیبایی به عربی سخن می‌گفت تا نشان دهد یک نخبه انقلابی، از همه نظر نخبه است.

بهشتی اما از کم‌لطفی‌ها و بی‌مهری‌ها نهراسید. هموکه هیچ‌گاه کام خود را از روزگار، تلخ نکرد و نگذاشت تهمت‌ها، توهین‌ها و فحاشی‌هایی که به صورت سازمان‌یافته علیه او و مظلومیتش در جریان بود، مانع از هدف بزرگ درون ذهنش شود.

سال‌ها از حادثه تلخ هفتم تیر سال ۶۰ می‌گذرد و بررسی ابعاد مختلف شخصیتی این شهید بزرگوار، هنوز که هنوز است، نتوانسته حق مطلب را درباره وی ادا کند.

گفت‌وگوی با خواهر شهید، در منزل پدری ایشان صورت گرفت، خانه‌ای قدیمی که مرمت شده اما هنوز همان بافت قدیمی خودش را حفظ کرده است. خانه نُقلی و کوچک که هنوز صفا و سادگی خودش را دارد و تربیت شهید بهشتی در این خانه انجام شده است. حیاط کوچک این خانه، حوضی کوچک و چند باغچه کوچک‌تر در اطراف آن و ماهی‌های قرمزی که زیر تلألو خورشید تابان در حوض می‌چرخند، همه و همه، صفای یک خانه قدیمی را در قلب شهر اصفهان به نمایش می‌گذارند.

خانه کوچک بهشتی، همان خانه‌ای است که مغز متفکر انقلاب را با آموزه‌ای پدر و مادر رشد داد؛ خانواده‌ای که روی مغز فرزندشان سرمایه‌گذاری کردند تا بهشتی و به قول بعضی‌ها "بولدوزر انقلاب" تربیت شود. شهیدی که خواهر می‌گوید از تک‌تک لحظات زندگی‌اش استفاده می‌کرد و حتی وقتی سر سفره، برای فرزندانش غذا می‌کشید، امورات خانه را پیگیری می‌کرد و از فرزندان، درباره آنچه بر آن‌ها گذشته، سئوال می‌پرسید.

زینت‌السادت بهشتی با شهامت از شهید بهشتی سخن می‌گوید و با همین شهامت نیز از بی‌توجهی‌ها به او و مظلومیتش گلایه می‌کند. در طول مصاحبه و لابلای حرف‌هایش، او را "داداش" خطاب می‌کند؛ "داداش"ای که به گفته خواهر کوچک‌تر، ارتباطی عمیق با اهالی خانه برقرار می‌کند و تلاش او، حفظ عمق این ارتباط است.

اکنون در خانه پدری شهید بهشتی هستیم؛ خانه‌ای که با تمام کوچکی و سادگی خود، هنوز هم صفای خاصی دارد. چگونه مغر متفکر انقلاب، یک سیاست‌مدار بزرگ از دل این خانه نقلی کوچک به آن سطح و منزلت رسید؟

بله. خانه پدری‌مان با وجود کوچکی آن، برای‌مان یک دنیا خاطره دارد. جزء جزء این خانه برای من خاطره است.

"اشاره به جایی می‌کند که اکنون مشغول مصاحبه در آن هستیم و از محل زندگی شهید و جایی که دکتر بهشتی در آنجا سکونت داشته، سخن می‌گوید."

در واقع خانه‌ای که این شهید در آن پرورش یافت، یک خانه بسیار کوچک اما پرمحتوا بود و این مسئله برای همه جالب و ارزشمند است. در واقع همه این موارد را مدیون پدرم هستم زیرا او کاری به کوچکی منزل نداشت بلکه در این منزل، انسان بزرگی را تربیت کرد.

در واقع پدر من روی مغز فرزندانش سرمایه‌گذاری می‌کرد و شاید دیگران خانه‌های بسیار بزرگ و با امکانات بالا داشته باشند اما بازدهی آن برای تربیت کودک آنقدرها هم بالا نباشد. یادم می‌آید پدرم شب‌ها برای ما کتاب‌های قدیمی را مطالعه می‌کرد و آن رسالتی که پیامبر(ص) بر دوش او قرار داده، روی مغز فرزندان خود پیاده می‌کرد و در واقع ما هر شب در این خانه کوچک دانشگاه داشتیم؛ دانشگاهی که در آن پدر، استاد و بچه‌ها دانشجو بودند.... هر روز، بعد از آنکه پدرمان نکات را مطرح می‌کردند، مورد توجه قرار می‌دادیم.

قبلاً گفته بودید که شخصیت پدرتان روی شخصیت شهید بهشتی به میزان قابل توجهی اثرگذار بود. به نظرتان این خصوصیات پدر تا چه اندازه در ایشان بروز پیدا کرده بود؟

یادم می‌آید این خصوصیت پدرم در شهید بهشتی نیز وجود داشت. در ایام مختلف سال، وقتی برادرم سر سفره می‌نشست، بنا به علاقه‌اش تک‌تک برای همه غذا می‌کشید و در حین کشیدن غذا، با لحن اصفهانی می‌گفت "بگید ببینم آن کاری که من به شما گفتم چی شد؟!" درواقع او حتی شب‌ها نیز از بچه‌هایش گزارش کار می‌گرفت.

اجازه دهید که به ابتدای انقلاب اشاره کنم. یادم می‌آید اوایل انقلاب بود که می‌گفتند "دشمن در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه" و این نشان‌دهنده عظمت شخصیت ایشان بود. سئوال من این است که آیا بعد از آن باز هم یک بهشتی به وجود آمد؟ جواب این سئوال مشخص است؛ در واقع بهشتی دیگری پس از آن به وجود نیامد زیرا از کودکی بر روی او سرمایه‌گذاری عمیق شده بود.

لطفاً از این خانه و فضای آن در دوران حیات شهید بگویید. شهید بهشتی در این خانه جلسات هم برگزار می‌کردند؟

بله. برادرم در این خانه وقتی به اصفهان می‌آمد، جلساتی برگزار می‌کرد. در این جلسات مسئولان و یا افرادی که برای اداره مملکت مسئولیت داشتند نیز حضور می‌یافتند درواقع برادر تمام هماهنگی‌های مربوط به کارها و جلسات خود را از قبل در تهران انجام می‌داد تا در اصفهان وقتش برای این‌گونه مسائل گرفته نشود و این نشان دهنده توجه وی به برنامه‌ریزی و استفاده از وقت گران‌بهایش بود.

او برای وقتش برنامه‌ریزی می‌کرد اما متأسفانه امروز برخی افراد خیلی راحت وقت گران‌بهای خود را به‌راحتی از دست می‌دهند.

یادم می‌آید حتی اگر شهید بهشتی جلسه‌ای تشکیل می‌داد و ساعتی برای شخصی تنظیم کرده بود، در صورت پیش آمدن جلسه مهم مملکتی از شخص اجازه می‌گرفت و می‌گفت اگر شما اجازه ندهید، من نمی‌توانم بروم چون حق‌الناس به گردنم است و این ساعت را برای شما تنظیم کرده‌ام و برای وقت دیگران هم ارزش قائل می‌شد به همین دلیل جای خود را در قلب مردم باز کرده بود.

با وجود اینکه شهید بهشتی ازنظر علمی در سطح بالایی قرار داشت و در دوران بعد از انقلاب نیز یکی از مسئولان رده‌بالای نظام به شمار می‌رفت، چرا هیچ گاه تکبر نداشت.

بله برادرم به‌هیچ‌عنوان تکبر نداشت. متأسفانه خیلی‌ها وقتی به مقامی می‌رسند، نخستین کاری که می‌کنند این است که درب اتاقشان را می‌بندند و موبایل‌هایشان چند عدد می‌شود تا به افراد خاصی پاسخ دهند درصورتی‌که از نظر شهید بهشتی این مقام رسالتی از جانب خداوند است و باید با کمال تواضع انجام وظیفه کنند.

در این رابطه به خاطره‌ای اشاره کنم. دقیقا یادم است، قرار بود حکم مدیر یکی از بخش‌های صداوسیما که زیر نظر ایشان صادر می‌شد را منتصب کنند به داداش اطلاع دادند که شخصی هست بسیار شایسته که از نظر ابعاد مختلف صداوسیما توانمند و وارد است، اما یک اشکال دارد. برادرم پرسید چه اشکالی؟ گفتند با شما رابطه خوبی ندارد.

داداش گفت می‌خواهم ببینم این هم شما می‌گویید عیب؟ با من مخالف باشد مسئله‌ای نیست، مهم این است که اگر مسئولیتی به او می‌دهیم، به‌خوبی انجام دهد. شهید بهشتی بلافاصله درهمان جلسه حکم او را نوشت و ۲ دستی تقدیم کرد.

با مطالعه در بخش‌های مختلف زندگی شهید مشخص می‌شود که برنامه‌ریزی مورد اشاره شما یکی از نکاتی بوده که ایشان حتی در دوران کودکی هم داشته است. شنیده‌ایم که در دوران کودکی با پس‌انداز پول خود شهریه‌هایش را پرداخت می‌کرده و دوست داشته که کمتر فشار مالی روی خانواده وارد کند. فکر می‌کنید این قضیه ریشه در چه چیزی دارد؟

بله درست است؛ چون او همیشه جلوتر از زمان خودش بود به همین دلیل اگر کاری انجام می‌داد، با برنامه‌ریزی بود. شهید بهشتی بودجه زندگی‌اش را تأمین می‌کرد و حتی از کمترین بودجه، بهترین استفاده را می‌بر‌د؛ حتی آن‌قدر از زمان خودش جلوتر بود که با اساتید خودش هم بحث می‌کرد؛ مطالعات عمیق در ابعاد مختلف داشت و برخی اساتید او را راضی نمی‌کرد.

بله اتفاقاً همین موضوع نیز نظر ما را جلب کرده بود. چگونه ایشان از نظر علمی حتی از برخی اساتید خود نیز پیش رفته بود؟!

او ۲۴ ساعت زمان خود را صرف کار، فعالیت و مطالعه می‌کرد و جالب اینکه حتی زمان خود را برای فکر کردن هم تنظیم می‌کرد.

در واقع شهید بهشتی روی فکر کردن سرمایه‌گذاری می‌کرد و به من می‌گفت "داداش جان هر کاری که انجام می‌دهی، قبلش فکر کن چون کاری را که بدون فکر انجام گیرد دارای خطا خواهد بود".

بسیاری عنوان می‌کنند که بخش عمده رابطه شهید بهشتی با امام خمینی(ره) به دلیل مسائل علمی و ارتباطات ایشان در حوزه‌ها شکل می‌گرفت. صمیمیت شهید با امام خمینی(ره) یکی از نکات جالب توجه شخصیتشان به شمار می‌رود. به نظرتان دلیل این صمیمیت چه بود؟

رابطه برادرم و امام خمینی (ره)مثل پدر و فرزند بود؛ در واقع پدربزرگ من، استادِ امام خمینی(ره) به شمار می‌رفت.

اجازه دهید که به موضوع ارتباط شخصی شما با دکتر بهشتی بپردازیم. آخرین خاطره‌تان از شهید چه بود؟


یادم می‌آید سال ۶۰ بود که برادرم به اصفهان آمد. بعد از آنکه او راهی اصفهان شد، به من گفت حالا که آمدم اصفهان، دوست دارم با همه فامیل یک نشست داشته باشم آن نشست آخرین نشستی بود که با همه فامیل داشت و از تک‌تک فامیل دلجوئی کرد.

یادم می‌آید عصر روز شنبه‌ای که فردایش برادرم به شهادت رسید، با من تماس گرفت، گفت "داداش جون" نمی‌آیید تهران؟ و من گفتم منتظرم نتیجه‌ امتحان بچه‌ها هستم و بعد آن می‌آیم. اما او با لحن خودش گفت "نه داداش جون، خیلی دیر می‌شود؛ هر چه زودتر بیا" و این آخرین تلفنی بود که با بردارم داشتم.

جدای از خانواده، شنیده شده که او در جلسات و موارد مختلف، همواره علاقه خود را به جوان‌ها نشان می‌داد و نظر جوانان را زیاد می‌پرسیدند.

بله دقیقه همین است. وقتی در جلسه‌ای جوان‌ها بودند از تک‌تک آن‌ها نظر می‌پرسید و یادداشت می‌کرد، در این جلسه از دبیرستان تا دانشگاهی‌ها حضور داشتند و این رفتار به دلیل این بود که برادرم نشان دهد که نظر تو برای من قابل‌احترام است. در واقع این سبب تشویق می‌شد تا جوان در جلسه بعدی با مطالعه بیشتر وارد جلسه شود.

ظاهراً در یکی از همین جلسات بود که منافقین قصد کشتن شهید بهشتی را داشتند.

بله این جلسه شب‌های چهارشنبه که تشکیل می‌شد، در همان جلسه که برادرم داشت روی جوان‌ها سرمایه‌گذاری معنوی و علمی می‌کرد، منافقین اسلحه را در کتاب قطور جاسازی کرده بودند که البته رسوا و دستگیر شدند.

جدای از تلاش‌های متعدد برای ترور، کم‌لطفی‌های بسیاری برای تخریب ایشان صورت می‌گرفت. البته با این حال، به نظر می‌رسد ایشان هیچ وقت در واکنش به این اتفاقات چیزی نمی‌گفت و سکوت می‌کرد؟

بله. او هیچ عکس‌العملی نسبت به این موضوعات نشان نمی‌داد چون مسیر خودش را انتخاب کرده بود و با برنامه‌ریزی در مسیر مشخص‌شده می‌رفت. دکتر بهشتی در برابر توهین‌ها و تهمت‌ها می‌گفت الآن وقت آن نیست من وقتم را صرف این کنم که "کی چه چیزی گفت؟" یا "کی چه چیزی نگفت"؛ چون دیگران از عملکرد ما متوجه می‌شوند وقت من آن‌قدر گران‌بها است که نمی‌آیم ازآن برای دفاع از خودم استفاده کنم؛ چه باشیم و چه نباشیم دیگران قضاوت خودشان را می‌کنند.

دکتر بهشتی در مورد شعارهایی که علیه ایشان مطرح می‌شد، هیچ چیز نمی‌گفتند. یادمان می‌آید آن زمان که شعار "مرگ بر بهشتی" از سوی مخالفانشان بر زبان آورده شد، سکوت اختیار کردند. جریان چه بود؟


بله. از این چیزها خیلی به برادرم می‌گفتند؛ خوب به یاد دارم در یکی از برنامه‌ها در یک راهپیمایی قرار بوده برادر صحبت کنند به او می‌گویند آقای بهشتی بروید بالا و روی این ماشین صحبت کنید. با این حال، او پاسخ داده بود که این مال بیت‌المال و حق‌الناس است و من این کار را نمی‌کنم؛ بنابراین چند صندوق می‌گذارند برادرم روی آن صحبت می‌کند.

آن روز مردم ۲ دسته بودند که برخی از آنها "مرگ بر بهشتی" می‌گفتند و جمع دیگری هم "درود بر بهشتی" می‌گفتند. یادم می‌آید آن روز داداش لبخندی به طرف افرادی که مرگ بر بهشتی و درود بر بهشتی می‌گفتند، زده و عنوان کردند که مهم نیست. مهم این است آن عزیزانی که می‌گویند مرگ بر بهشتی به اشتباهات خودشان پی‌ببرند. سئوال من از مسئولان این است که آیا اکنون کسی این کار را انجام می‌دهد؟

در آن زمان چه تهمت‌هایی به شهید بهشتی می‌زدند؟

(با تأسف) خیلی چیزها... تهمت فراوان مالی، شخصیتی و .. همه این‌ها را عنوان می‌کردند.... البته این را هم بگویم وقتی‌که برادرم شهید شد، منافقین از تهمت‌ها پیشمان شده و ناراحت بودند. دقیقاً یادم هست پشت دیوار منزل برادرم ایستاده بودند و اشک می‌ریختند چون وارد منزل شده و دیدند آن چیزهایی که در مورد شهید بهشتی می‌گفتند، تمام دروغ بوده است.

آیا واقعاً مخالفان شهید زندگیشان را نمی‌دیدند که می‌گفتند بهشتی قاشق و چنگال طلا و بشقاب‌های نفیس در خانه دارد؟

بله. این‌که زیاد بود، می‌گفتند منزل آن‌چنانی و موارد دیگر دارد. برادر من فردی بود که شیک لباس می‌پوشید. یادم می‌آید که از عطر ناب یاس استفاده می‌کرد و وقتی اصفهان می‌آمد، به عنوان سوغات برایمان عطر یاس می‌آوردند؛ منزل مرتب و منظم داشت اما به اندازه کفاف، اضافه بر برنامه نبود.

این موردها را ما زیاد شنیده‌ایم اینکه در قبال بسیاری از مسائل دکتر بهشتی می‌گفتند که اجازه دهید ما سکوت کنیم. حتی مورد ریاست جمهوری هم برخی افراد سعی کردند با سم‌پاشی بیان کنند که او سودای ریاست جمهوری دارد، درحالی‌که تفکر شهید بهشتی بالاتر از این‌ها بود.

بله؛ برادرم این‌ها را به عنوان بچه‌های خودش حساب می‌کرد یعنی به‌عنوان یک پدر مهربان بود و خودش رئیس جمهور تربیت می‌کرد. جالب است بدانید که رفتار برادر حتی برای بنی‌صدر هم همین‌گونه بود؛ اجازه دهید برای شما هم بگویم وقتی مشکلات آقای بنی‌صدر پیش آمد، برخی افراد توهین‌های به خانواده او می‌کردند اما برادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت خودش مشکل داشته اما درست نیست که به خانواده‌اش توهین شود؛ مگر آن‌ها چه گناهی کرده‌اند؟!

باز هم این سئوال را مطرح می‌کنم. آیا در این برهه زمانی هم افراد نسبت به شخصی که مشکل دارد، همان دید را درباره بچه‌های آن خانواده دارند؟ یا آن‌ها را هم به عنوان یک مجرم جامعه می‌بینند؟

همین چیزها دردآور است؛ واقعاً حیف است وقتی ۷ تیر می‌رسد، ابعاد شخصیتی شهید بهشتی بازگو می‌شود اما روی آن کار نمی‌شود.

خانواده شهید بهشتی در مورد تهمت‌ها قطعاً اذیت می‌شدند. آیا خانواده و یا خود شما از این موضوع گلایه نمی‌کردند که چرا واکنشی نسبت به این موضوعات نشان نمی‌دهید و از خود دفاع نمی‌کنید؟


چرا من خودم یکی از آن‌هایی بودم که همواره گلایه می‌کردم و به داداش می‌گفتم چرا شما نسبت به این‌همه توهین‌هایی که منافقین می‌کنند، هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دهید؟ او همیشه در این زمینه هم گفت، برادر مهم این است که من راه خودم را ادامه بدهم من برای رضای خداوند گام برمی‌دارم.

باید بگویم که او گوشش بدهکار به این مسائل نبود و همواره می‌گفت وقتی آدم یک مسیر الهی را برای کاری انتخاب کند پس برایش مهم نیست که در موردش چه بگویند و در نهایت هم که او را به شهادت رساندند.

بالاخره مشخص شد عوامل ترور ۷ تیر چه شخص، اشخاص یا گروهکی بودند؟ گویا مجاهدین هنوز هم مسئولیت ترور ایشان را قبول نکرده است.

نه نمی‌دانم هنوز هم پیگیری می‌شود اما متأسفانه بعد از چند سال هنوز خبری نیست.

برای خودتان سؤال نیست چه کسی این کار را کرد؟ برخی می‌گفتند شخص مورد نظر از بستگان و یا نزدیکان ایشان مثل مسئول دفتر شهید بهشتی است.

نه اینگونه نیست.

می‌گفتند منافقان حتی تا دفتر ایشان هم نفوذ کرده بودند و به خاطر ویژگی‌های ایشان که همه را می‌پذیرفت، این اتفاق هم شدنی است.


نمی‌دانم چه اتفاقی صورت گرفته است. بله اگر او مخالفانش را هم می‌پذیرفت، دلیلش این بود که می‌خواست او را بسازد و این موضوع مهم نبود که این شخص منافق است.

پیگیری‌ها در این زمینه به کجا رسیده است؟ چه جوابی به شما می‌دهند؟

در مورد این پیگیری‌ها صحبت‌ها متفاوت است؛ چیزی که از برادرم یاد گرفتیم این بود که می‌گفت داداش جونم تا چیزی را به عینه ندیدی و ثابت نشده، چیزی درباره آن نگو و درباره آن قضاوت نکن. حضرت علی(ع) هم فرموده‌اند: بین حق و باطل ۴ انگشت است.

به هر حال با توجه به اینکه شهید بهشتی رئیس دستگاه قضا بود، انتظارتان از پیگیری ترور و عوامل ۷ تیر چیست؟

انتظارم این است که هر چه زودتر مشخص عوامل را کنند تا حق و ناحق نشود چون می‌گویند یک سری افراد انجام داده‌اند درصورتی‌که ممکن است الآن شخص نبوده دنبال واقع‌بینی باشند. برادرم نمی‌خواست شخصیت کسی خورد شود چون اگر این اتفاق افتاد دیگر به این زودی‌ها سر جای خودش نمی‌آید.

اگر زنده بود فکر می‌کنید چه پیامی برای جوان‌ها داشت؟


قطعاً می‌گفت از ثانیه‌های عمرتان استفاده کنید و با برنامه‌ریزی عمرتان را تنظیم کنید. دعای پدر و مادر برای او بسیار مهم بود اعتقاد داشت اگر دعای پدرو مادر بدرقه راه جوان باشد به بالاترین مقام می‌رسد.

یادم است دیداری که با مادر داشت، مادر ناراحت از اینکه برادر قصد رفتن دارد برادر او را در آغوش گرفت و گفت مادر جون می‌دانی که رضایت تو چقدر برای من مهم است من می‌خواهم شما با رضایت کامل و صمیم قلب برای من دعا کنید.

فکر می‌کنید دلیل اینکه ما از اندیشه‌های شهید بهشتی دور شدیم چیست؟


به خاطر این است که خداوند می‌خواسته مظلومیت برادرم همچنان بعد از شهادتش هم باشد، می‌دانید باید برای جوان‌ها سرمایه‌گذاری کنند و اهداف و آرمان‌های بهشتی را به جوان‌ها آشنایی بدهند؛ چیزی که برای او بسیار مهم بوده میدان دادن به جوان‌ها بود.

متأسفانه به جوان‌ها میدان داده نمی‌شود و این مسئله من را خیلی ناراحت می‌کند جوان‌ها سرمایه ما هستند آن‌ها می‌توانند آرمان‌های شهید بهشتی را به نسل‌های بعد انتقال دهند؛ چرا جوان‌های ما در کلاس‌هایی که از نظر فرهنگی بر روی آن‌ها هیچ‌گونه اثری ندارد آن کلاس‌ها باید شلوغ باشد؛ اما جوان‌هایی که در این زمینه باید روی آن‌ها کار شود هیچ برنامه‌ریزی نمی‌شود؟ مسئولیتش با مسئولان مربوطه در هر قسمتی است که باید بیدار شوند.

صادق خرازی چند وقت پیش در یک گفت‌وگو ادعا کرده که شهید بهشتی با زنان اهل کتاب در خارج از کشور دست می‌داده که البته دختر شهید بهشتی نیز در این مورد واکنش نشان دادند. به نظرتان چرا این مسائل درباره شهید عنوان می‌شود.

متأسفانه از کم فکری آن‌ها است که مظلومیت شهید بهشتی هنوز هم ادامه دارد.

دلیلش چیست؟ در نگاه شما چرا برخی نسبت به این مسائل دامن می‌زنند؟

شاید خودشان اینگونه هستند و یا شاید نقشه‌هایی پشت‌صحنه هست؛ آن هم ما هنوز اطلاعی نداریم.

قبول دارید که مظلومیت ایشان هنوز هم تداوم دارد؟!

بله. دلیل این موضوع هم آن است که درک این افراد خیلی ضعیف است. اما من از شما می‌خواهم که خیلی باز فکر کنید، فکر شهید بهشتی خیلی باز بود و او یک انسان کوته‌بین نبود. همین مسئله سبب شده بود نسبت به این برنامه‌ها واکنشی نشان ندهد وقتی بعضی‌ها صحبت‌هایی می‌کردند داداش در دلش می‌خندید که اینا چه می‌گویند من به فکر می‌کنم؟

خب آن موقع منافقین بودند که این کار را می‌کردند و اکنون که دیگر شرایط قبل بر کشور حاکم نیست. به نظرتان حالا چرا اینگونه رفتار می‌شود؟!

همین الان هم افرادی هستند که نفاق دارند.
 
کلمات کلیدی : شهید بهشتی، امام خمینی، صادق خرازی
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.