دلایل حمله‌ی زمینی نتانیاهو به غزه

کورش علیانی، 31 تیر 93

31 تير 1393 ساعت 10:24


در شب میان ۲۶ و ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ارتش رژیم صیونیستی، پس از ده روز موشک‌باران و بمباران نوار غزه و کشتن بیش از ۲۰۰ نفر از مردم بی‌دفاع فلسطینی، به فرمان بنیامین نتانیاهو حمله‌ی زمینی خود را به غزه آغاز کرد.

تاکنون بیش از 500 کشته و حدود 5000 زخمی از این حمله وحشیانه بر جای مانده است، اما به نظر می‌رسد ارتش رژیم صهونیستی ابایی از کشتار مردم بی‌دفاع در غزه و نیز از به کار بردن سلاح‌های غیر مجاز ندارد. گزارش‌ها از شجاعیه از کشتار بی‌رحمانه‌ی انسان‌های بی دفاع حکایت می‌کند و خبرهای منابعی مانند گاردین و ایندیپندنت از به کار بردن سلاح‌های غیر مجاز. سلاح‌هایی که در چند ثانیه صدها میخ را در حجمی انبوه به سمت انسان‌ها شلیک می‌کنند.

فلسطینی‌ها همچنان توان مقابله با ماشین جنگی رژیم صهونیستی را ندارند و تنها قربانیان این نسل‌کشی هستند که رسانه‌ها به دروغ نام «جنگ» یا «درگیری» بر آن گذاشته‌اند.

اما داستان چیست؟ چرا بنیامین نتانیاهو ترجیح داده به جای نشستن در مناطق تحت اشغال و کوبیدن غزه با موشک‌ها و بمب‌های وحشتناکی که در اختیار دارد – از جمله بمب‌های دایم که خسارت‌هایی غیر قابل جبران بر بدن قربانی وارد می‌کنند و برای نجات جان قربانیان اغلب باید دست یا پای آنان را قطع کرد – به غزه تهاجم زمینی کند و افراد ارتش خود را در معرض نبردی رویاروی قرار دهد. این نوشته بر آن است که پاره‌ای انگیزه‌های احتمالی این تهاجم زمینی را کشف و آشکار کند.

رفتار خلاف عادت مألوف رژیم صهونیستی
رژیم صهونیستی همیشه در صنایع نظامی دست بالا را گرفته است. هزینه‌های بسیاری برای گسترش سلاح‌هایش کرده و اعتنایی به مجاز یا غیر مجاز بودن سلاح‌هایش نمی‌کند. یکی از اهداف جدی این گسترش صنایع نظامی، «حفظ نفر» بوده و هست. گسترش سلاح‌هایی که بتوانند از دور و بدون حضور فرد در محل، عمل کنند تضمین حفظ جان استفاده‌کننده از سلاح است. در واقع هدف این بوده که تا جایی که ممکن است کار خود را با اِعمال برهنه و یک‌طرفه‌ی قدرت نابودگر پیش ببرند.

این پرهیز از درگیری مستقیم، ریشه‌های قابل بررسی‌ای دارد. از کم بودن نیروهای جنگ‌آور گرفته تا روان‌شناسی توده‌ای متکی بر ترس از دشمن که عامل وحدت‌بخش صیونیست‌ها به شمار می‌رود. حال نتانیاهو این پرهیز را شکسته است و سربازانش را به نبرد رودرروی زمینی کشانده است. کوبیدن غزه به وضوح بدون درگیر کردن سربازان IDF (ارتش صهونیستی) در نبرد زمینی هم کاملا ممکن بود. پس چرا نتانیاهو چنین کرده است؟

همیشه پای یک نهنگ در میان است
در سال ۲۰۱۰ خبری در دنیای انرژی و حوزه‌ی نفت و گاز منتشر شد که از تحولاتی اساسی در آینده‌ی حوزه‌ی سوخت‌های فسیلی خبر می‌داد؛ کشف بزرگ‌ترین میدان گازی در دهه‌ی گذشته در مدیترانه‌ی شرقی، میدانی گازی به نام نهنگ (Leviathan). ارزش روز این میدان گازی را بین ۲٬۹ تا ۴٬۴ میلیارد دلار تخمین می‌زنند. این میدان در کشورهای سوریه، لبنان و فلسطین (مناطق تحت اشغال و مناطق خودگردان) و آب‌های مجاور در دریای مدیترانه قابل برداشت است. هر چند کشورهای این میدان گازی برای ثبت و برداشت این میدان تلاش‌هایی کرده‌اند، اما عملا تنها رژیم صهونیستی است که توانسته با مستقر کردن سکوهای دریایی برداشت خود از این میدان را آغاز کند.

البته سکوهای دریایی هم هزینه‌بر هستند و هم از نظر امنیت ریسک بالایی دارند. رژیم صیونیستی در پی این است که از مکانی در داخل سرزمین فلسطین به برداشت از این میدان گازی ادامه بدهد و حتی اگر بتواند قبل از این که عملا دیگر کشورها وارد میدان شوند، کل میدان را به یغما ببرد.
در این زمینه دو نکته را به طور خاص باید در نظر داشت:
۱. یکی از رقیبان محتمل رژیم صیونیستی می‌تواند حماس و غزه باشد.
۲. مهم‌ترین بخش ذخایر میدان نهنگ از ذخیره‌ی چاه نوآ در مجاورت غزه قابل برداشت است، به بیان دیگر غزه مکان خوبی برای حفر چاه‌های زمینی و دست یافتن به ذخیره‌ی نوآ است.

رژیم صهونیستی می‌داند که هر کدام از دو طرف (رژیم صیونیستی و حکومت حماس در غزه) که بتواند به برداشت از عظیم‌ترین منابع گازی دهه‌ی اخیر دست یابد، بی‌تردید با اختلافی چشم گیر «برنده» خواهد بود و طرف دیگر مزیت رقابتی خود را در برابر او از دست خواهد داد. به همین دلیل نتانیاهو بنا دارد به هر قیمت که شده غزه را تحت کنترل خود دربیاورد. غزه‌ای که زمانی بیابان لم‌یزرعی به شمار می‌آمد، امروز تحولات چشم‌گیری کرده است و تبدیل به صندوقی از جواهر شده است.

سوراخ‌های یک گنبد آهنین
روزنامه‌ی ه‍َ ‍اَرِص ۲۸ تیر ۱۳۹۳ مطلبی منتشر کرد با عنوان «اگر گنبد آهنین سیاه کاری باشد چه؟» و در این مطلب نظر یک مهندس هوا فضا و برنده‌ی جایزه‌ی دفاعی رژیم صیونیستی را منتشر کرد که می‌گفت گنبد آهنین چیزی بیش از یک سیاه‌کاری نیست. در نظر داشته باشید تنها ایالات متحده‌ی آمریکا ۹۰۰ میلیون دلار به این پروژه کمک کرده است و مجلس نمایندگان تصویب کرده است ۶۸۰ میلیون دلار دیگر به این مبلغ افزوده شود. هزینه‌ی هر موشک رهگیر تامیر که در این پروژه برای منهدم کردن راکت‌های فلسطینی به کار می‌رود ۶۰ هزار دلار و هزینه‌ی هر راکت فلسطینی قسام ۸۰۰ دلار است. بوی فساد مالی شدید از این پروژه بلند است و نتانیاهو چاره‌ای نداشت جز این که با حمله‌ی زمینی به غزه، داستان گنبد آهنین را درز بگیرد.

افتخار به کشتار انسان‌ها
اغلب اتباع رژیم صهونیستی را چنان بارآورده‌اند که کشتار انسان‌ها را افتخار و قهرمانی در جنگ ببینند. این سنت پلید افتخار میان تقریبا تمام نخست‌وزیران رژیم صیونیستی وجود داشته است و همه به قصابی در میدان جنگ افتخار می‌کنند. چند مورد را بررسی کنیم:
- یصحق رابین سپهبد ارتش رژیم صهونیستی، در نوزده سالگی عضو شاخه‌ی نظامی گروه تروریستی هاگانا شد، شش سال بعد فرمانده کل عملیات‌های هاگانا بود. در ۳۲ سالگی درجه‌ی سرلشگری و در ۴۰ سالگی درجه‌ی سپهبدی را در ارتش رژیم صهونیستی به دست آورد و فرماندهی ستاد کل این ارتش را به عهده گرفت. او در کنار موشه دایان فرماندهی جنگ ۶ روزه را به عهده داشت.
- شمعون پرز در ۳۳ سالگی یکی از طراحان جنگ سال ۱۳۳۵ کانال سوئز بوده است و بااین حال جزو نخست‌وزیران بی افتخار محسوب می‌شود.
- اهود باراک (بَرَق) در هفده سالگی به IDF (ارتش رژیم صیونیستی) پیوست و در طی ۳۵ سال اشتغال به نظامی‌گری تا درجه‌ی سپهبدی بالا رفت و رئیس ستاد کل ارتش رژیم صهونیستی نیز شد. در طی این مدت او فرماندهی واحدهای رزمی (مانند تانک) کماندویی و اطلاعاتی گوناگونی را به عهده داشته است.
- اهود اولمرط عضو تیپ جولانی بوده است، یکی از خشن‌ترین واحدهای ارتش رژیم صهونیستی و مدتی نیز مجروح جنگی بوده است. با این حال او نیز جزو نخست‌وزیران کم‌افتخار به شمار می‌رود.
- یصحق شمیر کارهای تروریستیش را با عضویت در ایرگون آغاز کرد اما در ۲۵ سالگی پس از انشعاب در ایرگون به گروه وحشی‌تر لحی پیوست. او طی سه سال یکی از سه رهبر این گروه شد. پس از تشکیل موساد او به موساد پیوست و رهبری عملیات‌هایی مانند عملیات داموکلس (ترور دانشمندان موشکی آلمان پس از جنگ دوم جهانی) را به عهده داشت.
- مناحم بگین مدتی قابل توجه رهبر گروه تروریستی ایرگون بوده و کشتارهای خونینی راه انداخته است. یکی از این کشتارها کشتن ۹۱ نفر در بمب‌گذاری در هتل کینگ دیوید بوده است. او در زمان نخست‌وزیریش ریاکارانه خود را یک تروریست سابق می‌خواند.
- داوید بن گوریون تروریست ناراضی‌ای بود که هر چند با لحی و ایرگون و هاگانا همکاری می‌کرد اما به عضویت این گروه‌ها درنیامد، او خشونت مورد نظرش را در این گروه ها نمی‌یافت. رهبری اقدامات سیاسی نظامی صهونیست‌ها در فلسطین تحت قیمومت با او بود.
- گلدا مئیر با این که یک زن بود، چند جنگ خشن مانند جنگ ۱۹۷۳ را رهبری کرده است.
- اریال شارون در ۱۴ سالگی عضو هاگانا شد. کار هاگانا در آن زمان کشتن فلسطینی‌هایی بود که حاضر نبودند خانه و زمین خود را رها کنند و بگریزند.در ۲۰ سالگی فرمانده پیاده نظام اسکندریه بود و در جنگ از ناحیه‌ی شکم زخمی شد. در ۲۳ سالگی فرمانده گردان اطلاعاتی شد و در ۲۴ سالگی با عده‌ای از محکومان به مرگ گردان ۱۰۱ را تشکیل داد، به روستای قبیه حمله کرد و ۶۹ فلسطینی بی‌دفاع را سلاخی کرد و کشت و ۴۱ خانه را ویران کرد. از بی‌شمار اقدامات وحشیانه‌ی او کشتار صبرا و شتیلا را می‌توان نام برد.
در عوض نتانیاهو یک پا در آمریکا و یک پا در فلسطین داشته و بیزنسش برایش از جنگ مهم‌تر بوده. او برادری به نام یوناتان داشت که فرمانده عملیاتی یگان ویژه بود و در حال اجرای یک عملیات در اوگاندا کشته شد. نتانیاهو در واقع نان کشته شدن او را می‌خورد. به بیان دقیق‌تر نتانیاهو بحران افتخار خونین دارد و در پی حل این بحران است.
این بحران افتخار البته درد شخصی نتانیاهو است، اما مابازایی عمومی هم دارد. ناکامی در جنگ ۳۳ روزه و دو نبرد پیشین غزه بسیاری از صیونیست‌ها را سخت خراشیده است. آن‌ها عادت داشته‌اند خود را شکست‌ناپذیر و پیروز همه‌ی میدان ها ببینند و این اسطوره‌ی پیروزی در هم شکسته است. این‌ها هم بحران افتخار خود را دارند و با حمایت از تهاجم زمینی به غزه منتظر اند تا این بحران کنار برود و اسطوره‌ی پیروزی همیشگی به جای خودش بازگردد. اینان تحت فشار ترس نهادینه‌شده از سوی حکومت و تحقیر خودپنداشته‌ی ناشی از پیروز نشدن، دیوانه‌وار خواهان تک‌گل پیروزی نتانیاهو در غزه هستند.

جامعه‌ی نمونه‌ی غزه تحت رهبری حماس - ۱
در سال ۲۰۰۵ دو اسرائیلی به نام‌های نِوِه گوردون (دکترای سیاست و حکومت در دانشگاه بن گوریون) و دَنی فیلک (مدرس دانشکده‌ی سیاست و حکومت دانشگاه بن گوریون) مقاله‌ای نوشتند با عنوان «حماس و تخریب جامعه‌ی خطرپذیر» (۱) که در آن توان حماس برای بنا کردن یک جامعه‌ی در خطر را بررسی کرده بودند و نهایتا حماس را در بنا کردن جامعه‌ی در خطر موفق دانسته بودند. معنای این حرف این است که حماس توانسته است یک الگوی عملی از جامعه‌ای که می‌تواند در خطر «زنده بماند» و مقاومت کند به هر کس که رژیم صیونیستی دشمنش است معرفی کند. به نظر می‌رسد یکی از دلایل نتانیاهو برای حمله‌ی با تمام قوا به غزه شکستن این الگو است.

جامعه‌ی نمونه‌ی غزه تحت رهبری حماس - ۲
دکتر سارا روی، محقق آمریکایی غزه و حماس در مرکز مطالعات خاورمیانه‌ای هاروارد، پژوهش‌هایش درباره‌ی غزه را در چند کتاب منتشر کرده است. یکی از این کتاب‌ها «حماس و جامعه‌ی مدنی در غزه» (۲) است. روی در این کتاب که در سال ۲۰۱۳ منتشر کرده است، نشان می‌دهد که حماس موفق شده با خوانشی بومی و نه لزوما مذهبی از یک جامعه‌ی مدنی نمونه‌ای از این جامعه‌ی مدنی را در غزه بنا کند. جامعه‌ای که در آن نهادهای اجتماعی مانند جامعه‌های مدنی غربی فعالیت می‌کنند و اداره‌ی بسیاری از امور اجتماعی را بر اساس مشارکت‌های مردمی ممکن می‌کنند. این نیز از دید نتانیاهو الگوی خطرناکی است که باید نابود شود.

جامعه‌ی نمونه‌ی غزه تحت رهبری حماس - ۳
روی در ۱۹۹۵ نیز کتابی منتشر کرده با نام «نوار غزه: اقتصاد سیاسی ضد-توسعه» (۳)، در این کتاب روی برای اولین بار مفهوم نوین ضد-توسعه (de-development) را معرفی کرد. او نشان داده سیاست رژیم صیونیستی در برابر فلسطینی‌ها در ظاهر تشویق‌گرانه است اما از ارتباط اقتصادی فلسطینی‌ها با آنان برای فلسطینی ها آب توسعه گرم نمی‌شود، چرا که سیاست دقیق این رژیم در مواجهه با اقتصاد فلسطین بر «ضد-توسعه» مبتنی است. سیاستی که در سکوت تمام امکان‌های واقعی توسعه را از دسترس فلسطین دور نگاه می‌دارد تا هیچ شکلی از توسعه در مناطق فلسطینی محقق نشود.
در سال ۲۰۱۲ پژوهشگری به نام گای برتن در مرکز مطالعات توسعه‌ی دانشگاه بئرزیت فلسطین، مقاله‌ای نوشت با عنوان «حماس و دیدگاهش درباره‌ی توسعه» (۴) که در آن نشان داد حماس به آنچه روی آن را «ضد-توسعه»ی اسرائیلی نامیده فائق شده و توانسته الگوی توسعه‌ی تحت اقدامات بازدارنده‌ی اسرائیل را در غزه طراحی و اجرا کند. این نیز برای نتانیاهو خطری جدی است. اگر «ضد-توسعه» در سکوت کاری نکرد، باید در هیاهوی اسلحه‌ها اجرایش کرد. توسعه‌ی اقتصادی در غزه موقوف. این انگیزه‌ی بعدی نتانیاهو در حمله به غزه است.

نتانیاهو و نیاز به دو دشمن
در عین حال این نیز حقیقتی است که نتانیاهو برای حفظ سلطه‌ی داخلی خود، ناچار است صیونیست‌ها را به طور مداوم از دو دشمن بترساند، دشمنی با قابلیت هسته‌ای در دوردست (ایران) و دشمنی نه چندان قوی اما نزدیک، دشمنی که درست پشت در خانه ایستاده است، دشمنی در غزه به نام حماس.
به همین دلیل نتانیاهو در برابر انتخابی سخت قرار گرفته است؛ حماس را و مردم غزه را ریشه‌کن کند و به کار استخراج گاز بپردازد، یا به حماس و غزه با خشونت بسیار ضربه بزند، اما کارشان را یکسره نکند و برای ترساندن اسرائیلی‌ها نگاهشان دارد.
به نظر می‌رسد نتانیاهو به دنبال راه حلی دوگانه است. نه از منافع ورود زمینی به غزه می‌گذرد و نه غزه و حماس را نابود خواهد کرد. غزه و حماس روزهای سخت و خونینی را در مواجهه با رژیمی پیش رو دارند که از هیچ خشونت و رفتار وحشیانه و غیرانسانی‌ای ابا ندارد.

غزه بهشت نیست، زیستگاه انسان‌ها است
معنای آنچه درباره‌ی موفقیت‌های حماس در ساختن جامعه‌ی غزه خواندید، این نیست که غزه بهشت است. برعکس، معنایش این است که غزه جهنمی نیست که رژیم صیونیستی طراحی کرده بود تا با آن به کسانی که به دشمنی برگزیده بود پیام تهدیدش را برساند. حالا حماس با واقع‌بینی و نیفتادن در دام مطلق‌انگاری ظاهرا دینی‌ای که استعدادش را داشت، غزه را بازتعریف و بازسازی کرده و امروز غزه زیستگاهی انسانی است که نشان داده حتی با امکانات حداقلی می‌توان انسانی و زمینی زیست و این نتانیاهو و رژیم صیونیستی را خشم‌گین می‌کند.

۱. Hamas and the Destruction of Risk Society, Neve Gordon, Dani Filc,Constellations Volume ۱۲, No ۴, ۲۰۰۵.
۲. Hamas and Civil Society in Gaza: Engaging the Islamist Social Sector, Sara Roy, ۲۰۱۳, Princeton Studies in Muslim Politics.
۳. The Gaza Strip: The Political Economy of De-Development, Sara Roy, ۱۹۹۵, Institute for Palestine Studies.
۴. Hamas and its Vision of Development, Guy Burton, Third World Quarterly, Volume ۳۳, Issue ۳, ۲۰۱۲.


کد مطلب: 235257

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcbssb5zrhbf5p.uiur.html?235257

الف
  http://alef.ir