آیا آموزش و پرورش به أمان خدا رها شُده!؟

بخش تعاملی الف؛ سیدمحمد امین سیادت

18 آبان 1393 ساعت 12:55


خوانندگان گرامی ، مسئولینِ محترم ، دانستنِ این نکته به قضاوتِ بهتر کمک میکند؛
نگارنده درخردادماه ۹۲ به رئيس دولت يازدهم رأي داده، و این دردنامه ازسرِ مُطالبه حقوق اوليۀ شهروندی که ابتدائي ترينِ آنها حق برخورداري از آموزش و پرورِشِ رايگان است نگاشته شده،ونه ازسرِمخالفتهای مرسوم جناحی، که متأسفانه بجای نقدِسازنده اکثراً به تخریب می انجامد. امیدکه مسئولین عزیزچاره ای بیاندیشیند، و صرفاً به پاسُخهای مرسوم بسنده نفرمایند.

همه با این معضل برخورد کرده اند که ؛
سالهاست مدارس هنگام ثبت نام، تحتِ عناوينِ متنوع، و به مقادير مختلف (هر مدرسه به ميلِ مديرَش!) از مردم "پول نقد" دريافت ميکنند، در اين مورد هم همانندِ زيرِميزيِ پزشکان، معمولاً وزيرِ مربوطه يا معاونين و مَشاورين رنگارنگ وی، جلويِ دوربين آمده، تأکید میکنند که اينکار غير قانوني و ممنوع است! اما دریغ از جلوگیری از دریافت این مبلغ! باز میفرمایند؛ اگر شکايتي برسدحتماً رسيدگي ميشود...! اما لابد دريغ از یک شکایت! (بخوانيد دريغ ازرسيدگي به یک شکایت واعلام نتیجه آن به مردم )
امسال اما، گويا خرجِ دولت حِسابي بالا رفته! و وضع حتّي از زمانِ به تاریخ پیوستن دولت دهم و آغاز تاریخی دِگَر که دولت تدبیر و امید نام گرفت، با آن بدهي های کلان و خزانۀ خالي و... نیز بدتر است، و جهت سرشِکَن هزينه های «بعضاًغيرضرور» چه ديواري کوتاهتر از آموزش و پرورش...!
اگر اينگونه نیست، و مجموعۀ دولت محترم چنين تصميم اشتباهی نگرفته باشد، جناب وزیر لطف فرموده نگاهی ژرف به زير مجموعۀ اصليِ خود، يعني مدارِس انداخته وپاسخي درخور به سؤالاتِ قشرِعظيمي از مردمِ بي بضاعت که «نجابت» آنها ظاهراً تنها چيزيست که مسئولين از وجود بی پایانَش همواره خرسندند! ارائه فرمايند.

درشهرستانی کوچک ، اما پردرآمد و درعین حال محروم! روزگار ميگذرانم، براي ثبت نام فرزندم در پايۀ دومِ ابتدائي در مدرسه ای دولتي که نسبت به سال گذشته صرفاً نام خودرابه «هيأتِ أمنائي» تغيير داده، مبلغ ۱۵۰هزارتومان درخواست شد که چانه زنيِ فراوانم تأثيري نداشت و بالإجبار در مدرسۀ دولتيِ ديگري که تقریباً نصف هزينۀ فوق (۷۰ ه ت) را کافي ميدانست ثبت نامش کردم...!
پس از پرداخت مبلغ فوق کاشف بعمل آمد که بفرمودۀ مدیر، ميان ماه هاي آبان و دي نيز میبایست ۳۰ هزارتومانِ ديگر پيشکش نموده و گرنه...! جُز گفتنِ "بروي چشم، تقديم ميکنم"راهي نبود، بگفتم و برفتم!

تا بدین جای کار ظاهراً عشق آسان نمود اوّل ، ولی افتاد مشکلها...!
مهراز رَه برسيد و تحصیل آغاز شد، جناب وزیر زنگِ مدارس را به صدا درآورد، اما زنگ خطری را که پیشتر بارها به صدا درآمده بود را، نشنید یا نشنیده گرفت و برفت...!
مدیر مدرسه از هفتۀ اول طي مرقومه اي که بدست تلاميذ بداد، به اهالي حالی نمود چه در پیش است! بفرمود؛ مقداری زرو سيم که نه، پولِ ناقابل از والدِ نگون بخت أخذ نموده تا آب شیرین کنی برایتان إبتیاع نمائیم...!
۵ هزارتومان ناقابل تهيّه نموده داديم طفل معصوم بِبُرد،دیگران نیز چنین بکردند که مدیر هُشیار بفهمید اوضاع اهالي بس رو به راهَست! پس درجهتِ پیشگیری از چاقیِ مُفرط دانش آموزان وخانوادۀ آنان هم که شده باید دست بکار شُد!
به سرعت با الهام از شرکت کنندگان در بازی های آسیایی که آن موقع درجریان بود، هوس مدال گرفتن نمود وطيِ۳ فقره فتيله پيچِ مالی! جیب اهالي را تُهی نمود تا نشان طلای سریعترین مدیر در تخلیۀ جیب اهالی را از آنِ خودسازد! اما مدالِ وی بجای بالا بردن پرچمِ کشور، پرچمِ خانواده ها را تامدت ها بحالت نیمه افراشته درآورد!

پس از آب شیرین کنی که تاکنون رؤیت نشُده، نيم برگ کاغذِ A۴ بدست دانش آموزان بدادند که در ذيلِ آن دستور ؛ والدينِ گرامي حتماً اين برگه را پِرِس نمائيد، نوازشگر چشمانمان شد و به جیبمان سیگنال منفی فرستاد! اینبار سر و کلّۀ جدولِ نظام دار پیداشُد! که روی برگه اعداد ۱ تا ۱۰۰ و درپشت برگه ۱۰۰تا۱۰۰۰ را یدک میکشید، که ۳۰۰۰تومان ارزش داشتند و ما نمیداستیم! بله، پرس يک نيم برگ A۴ سه هزار تومان!
دوروز بعد برِ تازه اي از اين باغ رسيد، پوشه اي که خريده بودم و دقیقاً عین همان پوشه ای بود که سالِ قبل مدرسۀ قبلي پذيرفته بود، در پیشگاه مدرسۀ فعلی یا معلم فعلی مقبول نیُفتاد!
فرمودند،حتماً بايد فلان نمونه باشد! اين را هم بندۀ کرايه نشينِ وام گرفتۀ قسط بده، خريده و به مراه فرزند به مدرسه گسیل داشتم بلکه مقبول افتد...!

فردايِ آنروز مشخص شُد، بچه ها بدونِ فِلَش کارت باسواد نخواهند شُد! بنده نيز با خود گفتم که حتماً چون زمان تحصيلم جدولِ نظام داری پرس ننموده و فلش کارتي هم وجودنداشت، پوشه ها هم کاغذی بودند، به اين روز افتاده ام که اکنون بيسواد و بي پولم! جهت مبتلا نشُدنِ فرزندم به اين دو درد، علی الأخص دومي که دردِ بي درمان است و أم المصائب! شال و کلاه کرده راه فروشگاه لوازم التحرير در پیش گرفتم، خوشحال از اینکه چيزي جز این نمانده نخريده باشم! و اين يکي آخريشه! غافل از اينکه ۳هزارتومان پرس، و۳هزارتومان فلش کارت و۵ هزارتومان دیگر که با آن پوشۀ مورد نظر را مهمان خانه کردم، تا از فردا به کمک آيد و به فرزندم چيزها ياد دهد! مدرسه تشخيص داده حال وقت "فیلم" دیدن است که بسی کارساز است وجهت رونقِ گیشه هاهم که شده، بايد بچه ها را به سينمابُرد! پول آن را هم قطعاً باید از حلقوم خانواده ها برون کشید، برای اینکه طفل معصوم بغض خود از سینما نرفتن را فرو نخورد، پول درخواستیِ مدرسه را از گلوی فرزند برون کشيده به جيبَش فرو کردم...!

جناب وزير! واقعاً مدرسه اي که پول ندارد، و طبيعتا از وضع مالي خانوادۀ تک تکِ دانش آموزان نیز باخبر نیست، چه الزامي به سينما بردنِ دانش آموز دارد...!؟ اينکار جُز اينکه برخي دانش آموزان را پیشِ چشم برخي ديگر در معرضِ تحقير قرار داده ،و شخصيت آنان را از دورانِ کودکي لِه ميکُند چه سود و عايدي براي دانش آموزان دارد؟
آیا میدانید سال گذشته مدرسۀ قبلی نیز درخواست ۵ هزارتومان برای سینما بردن بچه ها کرد، اما پس از بازگشتِ فرزندم به منزل ازوی دربارۀ سینما پرسیدیم که مشخص شد ؛ بچه ها را به طبقۀ بالای مدرسه برده اند و با استفاده ازیک تلویزیون و یک دستگاه ویدئوCD برای آنان کارتون بِن تِن پخش نموده اند...!!! آیا این از نظرِ شُما یک فعلِ حرام و مصداق کلاهبراداری نیست، یادآور شوم اعتراض خانواده ها به هیچ جا نرسید...!
به خدا از ياد نخواهم بُرد وقتي از روي نداري و أهم و مهم کردن فراوان علیرغم میل باطنی ام، بالإجبار به فرزندم گُفتم؛ "به معلمت بگو اسمت رو جزء سينمابروها ننويسه" که "طفل معصوم" چگونه داد گريه سر داد و فغان برآورد و شروع به کوبیدنِ پا به زمین نمود و...

آقاي وزير؛
این پایان ماجرا نیست ، ادامه رابخوانید تا بدانید!
هفتۀ گذشته ۵ هزارتومن ديگراينبار براي دفترِ املادرخواست کردند! وقتي به فرزندم گفتم بگوخانواده چندين دفتر براي من پيش خريدکرده اند، ظهرکه برگشت با دفتري مُواجه شُدم که دردست داشت و ميگُفت فردا بايد پولش رابدهد! گفتم مگرآنچه سپردم را به معلم نگُفتي؟ گفت؛ خانُم معلم صبح گفت بیادرهمين دفتر مشق بنويس، زنگِ آخرهم سُراغ پول راگرفت وگفت، چون صبح در اين دفتر چیز نوشته اي و نمیشود برگه را پاره کرد چون دفتر خراب ميشود،پس فقط بايد پولش را بياوری!

جنابِ وزیر؛ آيا با اين همه تبليغ براي نوشت افزارم ُنَقَّش به طرح و نقشِ ايراني اسلامي، بايد دفتر املائي مُزيَّن به نقش و نگارِ "جنابِ بابِ اسفنجي" آن هم بالإجبار توسط "معلم" به دانش آموزان "فروخته" شود؟ ولو اینکه بنده معتقدم بزرگنمائيِ قضيۀ نقوشِ ايراني اسلامي به "دعواي خانوادگي" واردکنندگان وتوليدکنندگان لوازم تحرير چندان بی ربط نيست! اما؛ آيا فروشِ لوازم التحرير توسط معلمان در مدارس صحيح و اخلاقيست؟ اگر هست، چرا هنگام ثبت نام به خانواده ها نمی گویند تا متحمل هزینۀ اضافه نشوند و دفتر و مداد و... را از بیرون پیش خريد نکنند؟ آیا خرید لوازم التحریر از معلم مربوطه، توسط دانش آموز إجباريست، مطمئنا نیست، اما دستِ والدین به کُجا بند است؟ یکی از فروشندگان لوازم التحریر محل با صداقتِ کامل میگفت؛ رابطۀ ما با "برخی" و نه همۀ معلمان مانند رابطۀ عمده فروش و خرده فروش شده...!!!؟ آیا این فاجعه نیست...؟ با احترام به تماميِ معلمان شريف و زحمتکِش و مظلوم، آيا اين يک کلاهبرداريِ آشکار توسط برخی «معلم نماها» نيست؟ يا چون ارزشش۵ هزارتومانست چيز بي ارزشيست و نباید پیگیرَش بود؟ چند مدرسه درکشور با چند میلیون دانش آموز داریم؟ اگر نیمی از آنان چنین کنند باز هم رقم ناچیز است؟ آیا این مسأله به آن تخمِ مُرغ معروف نميماند که اگر همين الأن فکری برایش نکُنيد، به شُتُری دوکوهانه مبدل خواهد شُد!؟

آيا در قانون آموزش و پرورش يا آئين نامه هايِ داخلي آموزش و پرورش، ادارۀ مدارِسِ تحتِ نامِ هيأتِ أمنائي تعريف شده است و قانون و آئين نامۀ شفافي تدوين شُده و برآن حاکم است؟ اگر چنين است چرا در پايۀ تحصيلي همسان، هر کُدام به شکلي مجزا و متفاوت از ديگری عمل ميکُنند...؟
بُعد نظارتيِ وزارتِ آموزش و پرورش براي کشف و برخورد با چنين تخلفات آشکاري کجاي کار است؟ اگر مسألۀ نظارت در وزارتِ تحتِ أمرِ شُما وجودِخارجي دارد، چرا خروجيِ آن اينقدر ضعيف و ناملموس است؟ آيا نظارت بر عملکرد مدارس فقط در تهران عملياتيست و درب قيۀ کشور به أمان خدا رها شده!؟

آقاي وزير! شايد در برابرِ حقوق و مزاياي ماهيانۀ شما، و مدارسي که فرزندانِ مهترانِ قوم در آنها مشغول به تحصيل اند، شِکوِه ازدريافت چنين مبالغي خنده دار آيد، اما موارد مطروحه فقط مربوط به ماه اول سالِ تحصيلي است! پس لطفاً نفرمائيد چيزي نيست.
آيا باور داريد معناي فقر و تنگدستي صرفاً اين نيست که شخص از گرسنِگي در گوشه اي بميرد؟ بلکه فقر آنست که کسي صرفاً از عهدۀ مخارجِ مسکن و خوراک و پوشاک، آن هم بشکلی کژدار و مریض برآید، آيا اينگونه زندگي را از نزديک حس کرده و طعمِ آن را چشيده ايد!؟ درعينِ قناعت به رضاي خدا راضي هستيم و در وقت مصائب صبر پيشه ميکنيم، اما...! هنگامي که احساس ظلم به انسان دست ميدهد، خشمِ خُدا را نيز در پي ميآرود.

اگر زندگي با درآمد بخور و نمير را تجربه کرده باشيد،حرفم بنده و بسیاری از هموطنان را که ازلحاظِ مادي چنين وضعي دارند، درک خواهيد کرد، در غير اين صورت باز هم اميدي هست که نبضتان برای رسيدگي به اين موارد بطپد، بشرطِ اينکه رضاي خدا که قطعاً از رضايت خلق ميگُذرد، واقعاً براي شما أصل باشد، و در عينِ توانگري، همچنان طبقۀ فرودستِ جامعه دغدغه و دلمشغولي شما باشد. اگر جُز اين باشد که إنشاء ا... نیست اين وجيزه اگرعريضه هم شود، ره به جائي نخواهد بُرد...! إنشاء ا... که موارد

فوق هم در ميان مسئولين،هم در ميانِ ملت نمُرده باشد. معتقدم براي تثبيتِ مشی اعتدال درکشور، ۴ سال واقعاً فرصت اندکي ست، مراقب باشيد وزازتخانه تحت امرِ شُما که در ارتباطِ مُستقيم با قاطبۀ مردم کشور است را به پاشنۀ آشيلِ دولتِ مبدل نکنید، و باعث نشوید رئيسِ جمهورِ روحانی اولین رئیس جمهوری باشد که فقط يک دوره رئيس دولت بوده، ديگران بيکار ننشسته اند...
خدمت صادقانه همراهیِ ملت را بهراه خواهد آورد و نشستن پُشتِ میز و رها کردنِ زیردستان به أمان خدا رویگردانیِ ملت را در پِی دارد... خدا آنروز را نیاورد.


کد مطلب: 248312

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdchz6nii23nkxd.tft2.html?248312

الف
  http://alef.ir