هزینه ای که یک مناظره کذایی باعث آن شد؛

حاشیه ای بر اُفولِ ادب در جامعه و رواج گستاخی

محمد مهدی شیرازی، 20 دی 90

20 دی 1390 ساعت 10:26


نکاتی چند از باب مقدمه:
صاحب این قلم مدّتی پیش با انتشار مقاله ای با عنوان «تأملّی بر کرامت انسانی در جامعۀ ما» به نقد برخی از سیاستهای فرهنگی سی سالۀ اخیر پرداخت، سپس در ادامه به نگارش مقاله ای در باب «کرامت انسانی، مدیریت و انتخابات» پیش از انتخابات ۸۸ پرداخته که به دلایلی منتشر نگشت.

در آن مقالۀ بنده با صراحت به برخی از رفتارهای تحقیر آمیز برخی مقامات ارشد اجرایی با اطرافیان و وزراء انتقاد نموده و تمرد مکرّر ایشان از قوانین را خطرناک و حرکت به سوی استبداد و تحقیر جمهوریّت توصیف نموده بودم و این در حالی بود که هنوز وزیر خارجه در حال مأموریت و در کشور بیگانه عزل نشده و کشف فساد بانکی اخیر و خط قرمز کشیدن دور متهمان نزدیک رئیس جمهور... پیش نیامده بود!

در آن نوشتار، دو اثر مهم را برای عادی شدن رفتار استخفاف گونه و تحقیر آمیز با اعضاء هیئت دولت و دیگر مدیران بر شمرده بودم. یکی ادبارِ نخبگان که طبعاً برای حفظ عزت و کرامت خویش عطای خدمت را به لقای آن می بخشیدند، و دیگری رواج سیرۀ طاغوتی «استخفاف» که تا پایین ترین سطوح مدیریتی ادامه یافته و در نهایت به بافت جامعه سرایت می نمود!

به یاد دارم، پس از جریان «مناظرۀ کذایی انتخاباتی» به یکی از شخصیّت های کشوری که اتفاقاً از اساتید اخلاق حوزه هم هستند، گفتم ـ به نظر من «کشور، لااقل تا چندین سال هزینۀ این مناظره را پرداخت خواهد کرد»

اکنون هم ما در حال پرداختِ این هزینه ایم!

آنگاه که فردی در آنِ واحد بخواهد هم نقش قوۀ مجریه، قضائیه و مقنّنه را با هم ایفاء کند و گاه و بیگاه نیز از جایگاه بالاترین فرد اجرایی مملکت که بایستی مجری و حافظ قانون باشد، قوانین موضوعه مورد بی توجّهی واقع شود، چه توقّعی می توان از سایر زیر مجموعه ها داشت؟!

در جامعه ای که قانون، ولو «قانونِ بد» محترم شمرده نشود، «قدرت» در چهره های مختلف خود، اعمّ از قدرت اقتصادی، فامیلی، سیاسی و ... میدان داری خواهد کرد و آنگاه است که سفرۀ چاپلوسان و کاسه لیسان و بی هنران تازه به دوران رسیده، رنگین خواهد گشت.

از سوی دیگر بایستی توجه داشت که تحقیر و هتکِ «قانون» به عنوان محصول «جمهوریّت و اسلامیت» نظام، در نگاهِ کلان به نوعی، تحقیر «مردم» و کلیّت نظام را نیز در بر داشته و جامعه را به سوی «استبداد» سوق خواهد داد.

(در این جا لازم می دانم، تذکّر دهم که پرداختن به نقاط ضعف بر خی مقامات اجرایی به معنای سیاه نمایی یا خراب کردن همۀ کاسه کوزه ها بر سر ایشان نیست، بلکه هدف نقد و تحلیل اوضاع بحرانی «اخلاق در جامعه» است، و الاّ نقاط قوّت این دولت مثل «پر کاری» و توّجه به اقشار نیازمند و .... در جای خود محترم و مشخص می باشد.)

پس از این جملۀ معترضه، اکنون باید گفت، متأسفانه در ورای این تحقیر ها و باب شدن «شکستن حرمت ها» گاهی بجایی می رسیم که گویی از باب «در کارِ خراب هر چه خراب اولی تر» افراد در پرده دری و گستاخی با هم به رقابت می پردازند!

اکنون، جهت اثبات انواع خشونت های رفتاری و گفتاری در اجتماع، نیازی به آمار قوۀ قضائیه و نیروی انتظامی نیست، کافی است به تیتر اخبار رسانه ها در یکی، دو سال اخیر دقّت کنید، از موارد بهت آور تجاوزهای دسته جمعی تا قتل های خانوادگی، از کودک آزاری تا شکنجۀ حیوانات (جریان بچه خرس و شکارچی ها در چند ماه پیش)، از ادبیّات نامناسب برخی روحانیون در نقد مخالفین شان که بایستی خود استاد اخلاق باشند تا ضرب و شتم و درگیری در مجلس (سیلی زدن، پرتاب اشیاء خطرناک و حرف های آنچنانی)، از ادبیّات بی ادبانۀ برخی مربیّان و مسئولین ورزشی در قبال یکدیگر، تا رفتار بی هنرانۀ برخی هنرمندان و ... همه و همه به یک معنا، آئینۀ بروز یک حقیقت و واقعیّت است، چرا که همانطور که گفته شده، «جامعه همچون موجود زنده است و درد از عضوی به عضو دیگر سرایت می کند.»

آری، آن حقیقت چیزی نیست، جز اینکه در سالیان اخیر در یک کلام آستانۀ تحمّل در جامعه پایین آمده و در مقابل ضریب خشونت کلامی و رفتاری بالا آمده است، گویی در این جامعه هیچ گاه سعدی، حافظ و مولانایی نیامده است!

ارتباط بین «تحقیر کرامت انسان» و «رشد خشونت و بی پروایی»

عنِ الأمام الهادی(( من هانت علیه نَفسَهُ فلاتَأمَن شَرَّه»[۱]- آن کس که خود را حقیر یافت، از شرّ او ایمن مباش - قال علی (ع) «وَ مَن کَرُمَت عَلَیه نَفسَهُ فَلَم یهِنَهُ بالمعصیَه»[۲] - آن کس که خود را گرامی و بزرگوار می یابد خود را با گناه آلوده و پست نمی نماید-.

این دو روایت کوتاه و بلند از لحاظ معنا و محتوا، به زیبایی، مسائل مهمّ تربیتی در اسلام و ظرافت آن را بیان می دارند، که اشاره به همۀ آنها در حدّ این نویسنده و در خور این نوشتار نیست، امّا آنچه که اکنون بدان نیازمندیم، توجّه و تأمّل بیشتر در واژۀ «کرامت»و جایگاه آن در سطح جامعه است.

به یاد می آورم، یکی از نخبگان جامعه در خصوص «رواج خشونت اجتماعی» در برهۀ زمانی اخیر چنین گفته بود، که «ما بایستی در آن زمان که به فکر «خود گردان کردن بیمارستان ها و مدارس» افتادیم، این آثار را در نظر گرفته و فکر این روزها را هم می کردیم!)) این اشارۀ دقیق، نگارنده را به فکر فرو برده و به یکی از عوامل نوشتن این مقاله بدل گشت.»

بله، در جامعه ای که زیاد از خدا و پیغمبر و اخلاق سخن گفته شود، امّا در مقام عمل در خیلی بزنگاه ها، مثل بیمارستان، مدرسه، سربازی و ... پول و روابط و ... برسمیّت شناخته شود، انسان ها در مقابل پول و مقام و ... احساس سرشکستگی کرده و به یک معنا «کم می آورند».

آنگاه پس از این «کم آوردن» و عقدۀ حقارت و پایمال شدن کرامت انسان ها در برخی ادارات و سازمان ها ـکه بعضاً متأسفانه خود، مسئول احقاق حقوق ایشان می باشندـ

ما می خواهیم با قوۀ «قاهره» این انسانهای تحقیر شده را دعوت به «آرامش»، «تعادل» و بعضاً روی آوردن به «ارزشها» بنماییم، غافل از آنکه، بستر و پایۀ تربیتی اجتماع در جای دیگر آسیب دیده و از همان جا هم بایستی اصلاح شود.

در مقابل در برخی از کشورهای اروپایی که اتفاقاً ادعایی هم در دفاع از ارزشها ندارند، بخاطررعایت برخی اصول اساسیِ فطری و انسانی در مقام عمل، مثل حسن ظنّ حکومت به مردمان، احترام به وقت و حقوق مردم در ادارات و مراکز رسمی و ... می بینیم که بسیاری از مردم به نوعی «احساس کرامت» و «شخصیّت» نموده و خودبخود آمار برخی از جرایم و رذایل اخلاقی مثل دروغ، غیبت و رشوه خواری و ... پایین می آید، اگر چه این مسایل، موارد تک عاملی نیستند و طبعاً نکات دیگری مثل رفاه اقتصادی، نظارت جدی وعادات فرهنگی و ... نیز در این روند مؤثر می باشند.

پیام روشن این نوشتار به مسئولین و هدایت گران جامعه آن است که «رابطۀ» بین «کرامت انسان» و «امنیّت اجتماعی» بایستی جدّی گرفته شود و در برخی سیاستهای کلان فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و رسانه ای بازبینی صورت پذیرد، به عبارت دیگر به همان مقدار که مسئولین در «گفتار» و «کردار» خود به «کرامت انسانی» مردم ارج نهاده و آنها را انسانِ عاقل و فهیم و مختار فرض می نمایند، می توانند از ایشان توقّع داشته باشند تا آنها هم «انسانی تر» رفتار نموده و خود، بدون نظارتِ قانون «کرامت انسانی» خود را پاس دارند.

۱- تحت العقول، ص ۴۸۳

۲- عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۳۹


کد مطلب: 138910

آدرس مطلب: http://alef.ir/vdcjvoevyuqethz.fsfu.html?138910

الف
  http://alef.ir