دکتر مهراب صادقنیا
بیتردید شهید مطهری را باید چیزی فراتر از یک متفکر، یک دانشگاهی و یک حوزوی دانست. در ایران معاصر او یک «پارادایم» است. نوعی بینش و جهانبینی معطوف به دین، عقلانیت، اجتماع و سیاست.
شهید مطهری در ایران معاصر بسان یک اندیشه و کانون معنابخش، در شکلگیری ذهنیت ایران معاصر نقشی شایان توجه و منحصر به فرد داشته است. مطهری در دستگاه فکری اندیشمند دیگری نمیگنجد؛ او اندیشمندی است که ماهیت و هویت فکری مستقلی دارد
شهید مطهری بیش و پیش از آنکه یک مجتهد و یا یک فیلسوف و یا جامعهشناس و حکیم باشد، یک «مصلح» است. جوهره کار شهید مطهری «نقد» و «اصلاح» است. او با تکیه بر عقلانیت به پیرایش دین و حذف خرافات و افزودههای تاریخی بر آن همت کرده است.
و در میان همه بازیگرانی که در سامانیافتن ذهنیت فرهنگی، دینی، و اجتماعی روزگار معاصر ما نقش داشتهاند، بازیگری پرطرفدار و کلیدی است.
بر خلاف شمار زیادی از شخصیتهای روزگار معاصر ما که به سادگی میتوان اندیشهها و دامنه تأثیرشان را محدود کرد، مطهری را باید صاحب اندیشهای متضلّع و دامنگستر دانست. او به کسوت روحانیت تعلق دارد و ادبیات این قلمرو را خوب میداند، با این حال آنچه از وی به ذهنیت جامعه متبادر است، «روحانی بودن» او نیست؛ چنانکه «آکادمیک بودنِ»ش نیز وجهه مسلط در معرفی او نیست. او از «سیاست» میگوید بهگونهای که گویا یک نظریهپرداز سیاسی است، نظریههای جامعهشناسان را به چالش میکشد، بهگونهای که برخی را قانع میکند که او را «جامعهشناس» بدانند؛ با این حال، آنچه از مطهری به ذهن ما متبادر است، این دو نیز نیستند. شاید جوهره اصلی اندیشههای او در همه این حوزهها «نقد» باشد.
اندیشههای شهید مطهری ماهیّت «درگیری» و «نقد» دارد؛ دانستههای مطهری اندیشههای خنثی و بیطرفی نیستند؛ اندیشههای شهید مطهری در همه این حوزهها انسان را با فهم رایج درگیر میکند. او اندیشههای مسلط و انگاره حاکم در همه این حوزهها را به چالش میکشید. شاید به همین دلیل است که کسانی که با اندیشههای او آشنا میشوند نمیتوانند بیطرف بمانند. از «داستان راستان»ش بگیرید تا «فلسفه و روش
کارهای فکری شهید مطهری، که بیشتر در ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام است، بر عمق بخشیدن به «معرفت دینی» متمرکز است. این کار دو کارکرد عمده داشت: نخست اینکه زمینه را برای انحرافاتی نظیر مارکسیسم و التقاط که بیشترین نفوذ را در محافل روشنفکری دههها 40 و 50 داشتند، محدود میکرد. و دوم اینکه اسلام را از گوشه انزوا درمیآورد و آن را به مثابه یک برنامه معرفتی و زیستی فعال معرفی میکرد.
رئالیسم»ش، از «حماسه حسینی»ش بگیرید تا «انسان در قرآن»ش همه و همه انسان را از موضع بیطرفی خارج میکند و او را به یک «کنشگر منتقد» بدل میکند.
احتمالاً همین خصلت شهید مطهری سبب شده بود که فهم رایج و سنتی در این حوزهها آزردهخاطر شود و شهادت ایشان نیز نشانه بیمنطقی و کوتهفکری جریاناتی بود که شهید مطهری بر طبل بیاعتباریشان کوفت و آنها را نقد کرد.
*از اسلام حجره تا اسلام میانه میدان
در روزگاری که خیلی از آموزگاران سنت اسلامی از ابعاد اجتماعی آن غافل بودند، شهید مطهری بر ابعاد اجتماعی دین تأکید داشت؛ از دین تعریفی ارائه کرد که بر اساس آن دین و عالم دینی میتوانست میانه میدان اجتماع بایستد و چونان یک کنشگر کلیدی و فعّال عمل کند.
کارهای فکری شهید مطهری، که بیشتر در ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام است، بر عمق بخشیدن به «معرفت دینی» متمرکز است. این کار دو کارکرد عمده داشت: نخست اینکه زمینه را برای انحرافاتی نظیر مارکسیسم و التقاط که بیشترین نفوذ را در محافل روشنفکری دههها 40 و 50 داشتند، محدود میکرد. و دوم اینکه اسلام را از گوشه انزوا درمیآورد و آن را به مثابه یک برنامه معرفتی و زیستی فعال معرفی میکرد.
او توانست با ارائه اندیشه اصیل اسلامی در زمینههای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فکری و فقهی از طریق نوشتهها و سخنرانیهای خود، مانعی بزرگ را در برابر هجوم سیل اسلامزدایی به وجود آورد. تلاش او سبب شد که ناچیزی امکانات او و فشارهای زیادی که بر وی وارد بود، به چشم نیامده و جریان فکر اسلام پرصداتر از جریانهای پر رنگ و لعاب کمونیسمی در میدان تحولات جامعه ایران فعال باشد.
برای دستیابی به یک اندیشه اسلامی فعال اجتماعی، شهید مطهّری امور را در نوشتهها و سخنرانیهای خود دنبال میکرد:
1. او تلاش زیادی داشت برای پیراستن انحرافات و تحریفاتی که به اسلام ضمیمه شده بود. او با تأکید بر دستاوردهای علمی اندیشمندان مسلمان و فقهای بزرگ و تکیه بر روشهای اجتهادی در فقه شیعی تلاش داشت تا حوزههای علمیه را با مسایل جدید روبرو کند و باورهایی را که به غلط به عنوان دیدگاه اسلام وجود داشت را به چالش بکشد.
اوج کار شهید در این زمینه را باید در سخنرانیهای
جوهره اصلی اندیشههای شهید مطهری ماهیت «نقد» دارد؛ دانستههای مطهری اندیشههای خنثی و بیطرفی نیستند، اندیشههای او انسان را با فهم رایج درگیر میکند. او اندیشههای مسلط و انگاره حاکم را به چالش میکشید. شاید به همین دلیل است که کسانی که با اندیشههای او آشنا میشوند نمیتوانند بیطرف بمانند.
بعد کتابشده حماسه حسینی جست. او با نقد تحریفات عاشورا از این رخداد شکوهمند تاریخی روایتی دینی برای لزوم رویارویی با بدعت و تحریف و جانفشانی برای اصلاح جامعه به دست میدهد. شهید مطهری قرائتی عقلپذیر از اسلام ارائه میداد. خوانشی که مانعی بزرگ بر سر راه نقد اسلام توسط مارکسیستها و دینستیزان بود. او با پاسخگویی و ردّ شبهات جریانهای التقاطی نشان میداد که اسلام تا چه اندازه از اصالت و همسازی با عقل برخوردار است.
2. در گام بعدی، شهید مطهری بر ابعاد فراموش شده اسلام تکیه داشت. در روزگاری که اسلام عمیقاً غیراجتماعی شده بود، ایشان متفکران اسلامی را وا داشت تا درباره مسایلی چون آزادی، حقوق طبیعی، و اقتصاد اظهار نظر کنند.
وی ایستایی و سکوت فقه اسلامی، پیدایش روح گذشتهنگر، و پرهیز از مواجهه با زمان را از مظاهر رکود میداند. از نظر ایشان در روح اسلام این قابلیت وجود دارد که با شرایط مختلف زمانی تطبیقپذیر باشد و نیازمندیهای انسان را پاسخ دهد. به همین دلیل بر عناصری در اسلام تأکید دارد:
الف- اجتهاد؛ از نظر شهید مطهری «اجتهاد» یکی از مهمترین راههایی است که برای کشف قوانین سازگاریپذیر، در فقه اسلامی در نظر گرفته شده است.
ب- عقل؛ اسلامی که بخواهد در عرصه اجتماعی فعال باشد و در این حوزه نظریه صادر کند، لازم است از ابزار «عقل» بهره بیشتری ببرد. به همین دلیل شهید مطهری بر عقل به مثابه یکی از منابع اساسی اسلام شیعی تأکید بسیاری دارد. از این نظر او معتقد است بنای احکام بر مصالح و مفاسد واقعی است و این نشانه اهمیت عقل در معارف اسلامی است.
3. برای آنکه اسلام در میانه میدان اجتماع بماند و تحولآفرین باشد، لازم است از مواجهه با دیدگاههای رقیب بیمی نداشته باشد. طبیعی است در این عرصه بازیگرانی هستند که اسلام را اسباب تنگی جولانگاه خود میدانند. به همین دلیل با اسلام رویارویی
از «داستان راستان»ش بگیرید تا «فلسفه و روش رئالیسم»ش، از «حماسه حسینی»ش بگیرید تا «انسان در قرآن»ش همه و همه انسان را از موضع بیطرفی خارج میکند و او را به یک کنشگر منتقد تبدیل میکند. احتمالاً همین خصلت شهید مطهری سبب شده بود که فهم رایج و سنتی در این حوزهها آزردهخاطر شود و شهادت ایشان نیز نشانه بیمنطقی و کوتهفکری جریاناتی بود که شهید مطهری بر طبل بیاعتباریشان کوفت و آنها را نقد کرد.
خواهند داشت. شهید مطهری با مواجهه تمام عیّار و پاسخگویی به دیدگاههای رقیب، امکان بازیگری فعالانهتری برای اسلام در حوزه اجتماع پدید آورد.
*شهید مطهری با خصلتهای یک اصلاحگر
آنچه شهید مطهری انجام داد و نقشی که او در بازسازی ذهنیت دینی و اجتماعی ایران معاصر بازی کرد، از هر متفکری بر نمیآید. دانش و یا دغدغههای انقلابی به تنهایی برای حضور و نقشآفرینی کافی نیست. برای آنکه کسی به یک «مصلح دینی و اجتماعی» بدل شود خصلتهایی لازم است که شهید مطهری به خوبی آنها را دارا است.
یک مصلح دینی و اجتماعی لازم است سر پر سودایی داشته باشد و اندیشههایش را به تاراج مصالحه و سازش با این و آن نسپارد. و این خصلت را در شهید مطهری به خوبی میتوان یافت. او بر سر مواضعش با کسی رفاقت نمیکرد و هر چه را میاندیشید و درست میانگاشت میگفت و دنبال میکرد. حریّت شهید مطهری ستودنی بود.
دیگر اینکه یک مصلح اجتماعی باید خودش اصلاح شده باشد و اندیشه متمایز داشته باشد. کسی که میخواهد جامعهای را اصلاح کند، خودش نباید همرنگ همان مردم و اندیشههایشان باشد، از این نظر اصلاحطلبی تنها از «اصلاحشدهها» برمیآید.
شهید مطهری در اندیشههای خود تازه بود، بیمانند بود و خود بخشی از انحرافی که لازم میدید آن را اصلاح کند، نبود. یک مصلح دینی و اجتماعی نباید از اصلاحگری خود انتظاری جز اصلاحات داشته باشد. در روزگاری که شهید مطهری «حماسه حسینی» را میگفت، کمتر کسی برای او کف میزد و وقتی «روش رئالیسم» را نقد میکرد در انتظار دستیابی به یک موقعیت اجتماعی بالا نبود.
یک مصلح دینی و اجتماعی نباید از آموزهها و مبانی دینی فاصله بگیرد و آنها را انکار کند؛ شهید مطهری هیچوقت خود را از حوزه و اجتهاد جدا ندانست و همواره به عنوان یک روحانی که لباس روحانیت برای او افتخار است، در حوزه فعالیتهای اجتماعی حضور داشت و از روحانیت دفاع کرد.
به هر روی؛ شهید مطهری بیش و پیش از آنکه یک مجتهد و یا یک فیلسوف و یا جامعهشناس و حکیم باشد، یک مصلح است. جوهره کار شهید مطهری نقد و اصلاح است. او با تکیه بر عقلانیت به پیرایش دین و حذف خرافات و افزودههای تاریخی بر آن همت کرده است. از این نظر شهید مطهری با کمتر کسی قابل مقایسه است.
*عضو هیأت علمی دانشگاه ادیانومذاهب
منبع:ایران