توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 60169
متن كامل پاسخ سليمي نمين به دفتر هاشمي رفسنجاني (3)
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۲۶
اولاً‌ در جامعيت تحليل حضرت‌عالي همان بس كه مي‌فرماييد: "شخص آقاي بني‌صدر در يك طرف ". آيا جريانات مليون، مجاهدين خلق (كه به دليل روشن نشدن ماهيتشان، از نيرو و تشكيلات قابل توجهي برخوردار بودند) و به طور كلي همه جرياناتي كه با انقلاب زاويه داشتند، پشت سر آقاي بني‌صدر قرار نداشتند؟ ثانياً نامه شما در آن تاريخ خصوصي بود و چون تدبير رهبري برايتان قابل هضم نبود با تندي نظرات خود را مطرح كرديد؛ به همين دليل هم نامه را در ايام آن دعواي سياسي منتشر نساختيد و موجب تضعيف رهبري نشديد. ثالثاً‌ بعد از سال‌ها، پس از آشكار شدن ماهيت فتنه‌اي كه آقاي بني‌صدر صرفاً نماد آن بود، نامه خود را در سال 84 منتشر مي‌سازيد، اما هرگز به اين واقعيت معترف نيستيد كه موضع امام به‌حق بود و شما به دليل ناپختگي سياسي، بر رهبر خود اين‌گونه تاختيد. متأسفانه دليل ريشه‌دار بودن خودمحوري در حضرت‌عالي، خاطرات اين سال را (كه سال 84 تدوين نهايي شده است) به گونه‌اي مي‌خواهيد در تاريخ به ثبت برسانيد كه گويي امام در خطا بودند و شما با اين نامه، ايشان را از خطا بيرون آورديد.
جوابيه‌نويسان در عبارت بعدي بر سؤاستفاده نكردن اطرافيان از جايگاه رفيع حضرت‌عالي در كشور تأكيد دارند و مدعي‌اند:
"تأكيد بر عدم سؤاستفاده نزديكان از موقعيت آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني: در ادارات يا جاهاي ديگر بعضي از افراد مدعي مي‌شوند كه ارتباط خاصي با ما دارند، ملت ايران بداند كه در رابطه با مسؤوليت‌هاي مملكتي و كارهاي اجتماعي براي هيچ‌كس حتي بچه‌ها، برادرها، نزديكترين افراد خودمان هيچ‌ اختصاص و مزيتي وجود ندارد و حتي خود ما هم هيچ مزيتي نداريم ( خطبه‌هاي نماز جمعه، جلددوم، دفتر نشرمعارف انقلاب، چاپ اول، ص504) (جوابيه، ص13)
اجازه بفرماييد از برخي مسائل مگو! در مورد چگونگي دفاع از فرزندانتان صرفنظر كنيم؛ زيرا همان‌گونه كه به كرات صادقانه عرض كردم، شما سرمايه‌اي مؤثر براي انقلاب هستيد و تلاش براي حفظ حضرت‌عالي براي همگان ضروري است، اما قبول كنيد كه نپذيرفتن ضعف‌هاي آشكار، توهين به فهم و درك جامعه است. براي نمونه، آيت‌الله يزدي ـ رياست‌ اسبق قوه قضاييه ـ يكي از مصاديق دخالت نابجاي حضرت‌عالي در دفاع از فرزندانتان را اخيراً بيان داشتند. اين اعمال نفوذهاي تلخ زماني تأسف‌بارتر جلوه‌گر مي‌شود كه از موضع بسيار بالا نيز صورت گيرد: "او به بنده مي‌گفت پرونده را ببندم و من مي‌گفتم چگونه شما مي‌خواهيد پرونده را ببندم در حالي كه قوه قضاييه را قبول نداريد و دختر شما در دادگاه حاضر نمي‌شود. " (روزنامه جام‌جم، 24/9/88) )
حال ببينيم واكنش حضرت‌عالي به انتقاد آيت‌الله يزدي چيست؛ آيا با سعه‌صدر همراه با استدلال تلاش براي بسته شدن پرونده دختران را نفي مي‌كنيد يا خطاي صورت گرفته را مي‌پذيريد؟ متأسفانه جواب شخص شما به آيت‌الله يزدي با جوابيه ارسالي براي اينجانب با يك منطق نوشته شده و آن نگاه فرادستان به فرودستان است: "جواب من به آقاي يزدي درخواست شفا براي ايشان است و ارسال سلام. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام افزود؛ متأسفانه ايشان بر اثر مشكلات جسمي گاهي دچار عصبانيت مي‌شود و عجولانه اعلام نظر مي‌كند. آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني تصريح كرد، افرادي هم هستند كه شهرت خويش را از راه اهانت به ديگران مي‌خواهند كه جواب اين‌گونه افراد هم سكوت است و دعا براي هدايت‌شان " (روزنامه اعتماد، 26/9/88)
آيا انتظار داريد خواننده بعد از مطالعه اهانت‌هاي مستقيم حضرت‌عالي به هر كس كه انتقادي را حتي به اطرافيانتان مطرح مي‌كند، اين نوع برخورد شما را همچون گذشته از موضع قدرت ارزيابي نكند؟ ظاهراً مريض پنداشتن اينجانب، به هر كسي كه جرئت كند كمترين انتقادي را مطرح سازد، تسري مي‌يابد. پس چگونه است كه در مشهد در مقام دفاع از "گفت‌وگو " برمي‌آييد و از موضع آزاد انديشي سخن مي‌گوييد: "در مجموع بحث اين است كه بايد فضاي گفت‌وگو را جدي بگيريم تا مردم باور كنند كه مي‌توانند استدلال كنند. " (روزنامه جمهوري اسلامي، 25/9/88) قطعاً‌ اين فضاي باز را صرفاً براي كساني نمي‌خواهيد كه در كنار تعريف و تمجيد از حضرت‌عالي، به تخريب همه مباني انديشه امام و رهبري مي‌پردازند. اگر اين حق آزادانديشي مورد نظر حضرت‌عالي شامل ديگران هم مي‌شود چرا تحمل كمترين انتقادي را نداريد و از بدترين برچسب‌ها براي خاموش كردن منتقدي كه به صورت مستند بحثي ناخوشايند با مذاق شما را مطرح كرده است، استفاده مي‌كنيد؟ خوشتر اين‌كه در موضع مصلح نيز قرار مي‌گيريد و جامعه را دعوت به تحمل سخنان يكديگر مي‌نماييد؟! آيا براستي اين سؤال براي نكته‌سنجان مطرح نخواهد شد كه چرا در صورت عدم وقوع آنچه آيت‌الله يزدي بيان داشته است بصراحت به نفي آن مبادرت نمي‌شود؟ آيا دليلي جز اين مي‌توان اقامه كرد كه در صورت نفي صريح، جزييات بيشتري از سوي رئيس اسبق قوه قضاييه به افكار عمومي ارائه خواهد گرديد؟
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! در آخرين فراز از جوابيه آمده است:
"اما نامه‌اي كه ظاهراً در متن مطول خويش به نقد آن برخاستيد: اولاً؛ آن نامه در فضايي نوشته شده بود كه به خاطر اتهامات غيرمسؤولانه يك مقام مسؤول، مردم نسبت به كليت انقلاب دچار ترديد شده بودند " (جوابيه، ص14)
بايد عرض شود: اولاً اينجانب محكوم مي‌شوم كه چرا مي‌گويم برخي محققان اين‌گونه معتقدند، اما جوابيه نويسان در اين فراز خود از جانب كليت مردم ايران سخن مي‌رانند! ثانياً چرا بايد انتقاد - حتي به ناحق - از فرزندان حضرت‌عالي و فرزند آقاي ناطق‌نوري به مثابه زيرسؤال بردن كليت انقلاب تلقي شود؟ آيا اين جز اعتبار فوق‌العاده دادن به حريم‌هاي كاذب است؟! ثالثاً با اين جمله، جوابيه‌نويسان به گونه‌اي نامه حضرت‌عالي را در شرايط امروز قابل دفاع نمي‌دانند و آن را مربوط به فضايي خاص عنوان مي‌كنند و در ادامه مي‌افزايند:
"ثانياً‌ چه شده است كه شما در مخالفت با دانشگاه آزاد اسلامي، برهان قاطع خويش را براي تكفير همه مسؤولان اين دانشگاه قرار داديد و حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مي‌دانيد، اما كسي جلوي چشم حداقل 50 ميليون بيننده براي بقاي چهارساله خويش در صندلي قدرت، تمام فرزندان و خانواده آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و ديگر مسؤولان را متهم به فساد مي‌نمايد و براي پدر خانواده هيچ حقي قائل نمي‌شويد؟! نعوذبالله با اين تفكر، اگر علاوه بر تاريخ‌نويسي، قوانين قضائي را هم مي‌نوشتيد، معلوم نبود در ترازوي عدالت خويش چه شمشيرهايي براي قلع و قمع مظلومان تاريخ تيز مي‌كرديد!! " (جوابيه، ص14)
اين پاراگراف در واقع اوج هنرنمايي جوابيه‌نويسان را در معرض قضاوت قرار مي‌دهد. كساني كه مقالات و مصاحبه‌ها و سخنراني‌هاي اين منتقد را در مورد عملكرد مديريت دانشگاه آزاد مورد مطالعه و تأمل قرار داده‌اند به خوبي واقفند كه انتقاداتم صرفاً متوجه تخلفات آقاي جاسبي بوده است و هرگز در مقامي نبوده‌ام كه به تكفير همه مسئولان اين دانشگاه بپردازم. همچنين اگر كلامي در مورد ادعاي خلاف واقع دوم يعني "حتي تفكر امام براي تأسيس آن را نتيجه فشارهاي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني مي‌دانيد " از اينجانب به ثبت رسيده باشد حاضرم همه سخنانم را در مورد مفسده‌هاي مديريتي آقاي جاسبي پس بگيرم. امام در سال 61 از طرح تأسيس اين دانشگاه دفاع كردند، زيرا گامي در مسير ضديت با مدرك‌گرايي بود، اما اين دانشگاه به سرعت از اهداف اوليه دور شد و ديگر امام از آن دفاع نكردند. حمايت امام از اين ايده مربوط به زماني بود كه سخن از مطالبه و ارائه مدرك از سوي دانشگاه در ميان نبود و صرفاً ارتقاي سطح دانش اقشار مختلف جامعه مدنظر قرار داشت، اما در سال 64 اساسنامه دانشگاه به طور كلي تغيير كرد و بنا بر آن گذاشته شد كه در زمره مؤسسات آموزش عالي قرار گيرد و مدرك تحصيلي در سطوح مختلف ارائه دهد. اين تصميم، به تغيير ماهيت دانشگاه آزادـ كه قرار بود با مدرك‌گرايي در كشور مقابله كندـ منجر شد. جناب‌عالي در سال 65 بعد از تصويب اساس‌نامه جديد در شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي، براي كسب حمايت مجدد امام خدمت ايشان مي‌رسيد: "از امام خواستم دانشگاه آزاد اسلامي را در مقابل مخالفان تندرو تقويت كنند فرمودند موارد مورد اختلاف و نقاط نظر طرفين را بنويسم تا تصميم بگيريم؛ نوشتم و فرستادم ". (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 88، ص113)
علي‌رغم پي‌گيري‌هاي حضرت‌عالي، امام به اين نامه پاسخي نمي‌دهند (همان، ص120) و ديگر هرگز از مشي جديد دانشگاه آزاد كه جو ناسالم مدرك‌گرايي گذشته را به صورت افراطي‌تري دامن مي‌زد به هيچ وجه حمايت نمي‌كنند، اما اين كه اينجانب حق دفاع از فرزندانتان براي حضرت‌عالي قائل نباشم هرگز منطبق بر واقعيت نيست و در آن نامه انتقادي عرض كردم قراين حكايت از آن دارند كه دفاع از فرزندان بهانه‌اي براي نامه تند به رهبري نوشتن و ايشان را تهديد كردن بوده است؛ زيرا همان‌طور كه ذكر شد، اولاً ‌اگر كس ديگري اتهام بدون استنادي را به فرزندان شما وارد ساخته است چرا بايد مخاطب شما رهبري باشد؟ مخاطب مي‌توانست به‌حق قوه قضائيه يا خود فرد طرح كننده اتهام باشد. حتي اگر صلاح ديديد نامه‌تان را به رهبري بنويسيد چرا ايشان را تهديد به حركت‌هاي خياباني كرديد و ... بنابراين افكار عمومي امروز دستكم به اين واقعيت دست يافته است كه دفاع از فرزندان مي‌توانست هم از طريق تلويزيون و هم از طريق مجاري قانوني و قضايي سه روز بعد از نگارش نامه صورت گيرد و قوانين و آيين‌نامه‌ها به شما مجوز استفاده از اين حق را مي‌داد. درست است كه صداوسيما در دوران رقابت‌هاي انتخاباتي طبق قانون نمي‌توانست اين امكان را به كساني كه در مناظرات زيرسؤال رفته‌اند بدهد، اما بعد از روز جمعه (22 خرداد) اين اقدام به سهولت امكان‌پذير بود. آيا اين ادعا قابل توجيه است كه فرزندان، مهمتر از مصالح كشور و انقلاب‌اند و به بهانه دفاع از آنان نامه‌اي تند به رهبري بنويسيم و منتشر سازيم تا بدخواهان كشور كاملاً مطلع شوند كه شكافي ايجاد شده و مي‌توانند از آن سوءاستفاده كنند؟ چرا اجازه نمي‌دهيد اين فرزندان از خودشان دفاع كنند؟ اگر خطايي مرتكب شده‌اند خودشان بايد پاسخ‌گو باشند. اگر حضرت‌عالي مدافع اين فرهنگ نيستيد كه شخصيت‌ها بايد از حريم كاذب خانوادگي‌ و منسوبان خود دفاع كنند و خود آن‌ها را پاسخ‌گوي اعمال و رفتارشان مي‌دانيد، چرا خود را هزينه فرزندانتان مي‌كنيد؟ دفاع قاطعانه شما از منسوبان، بزرگترين لغزشگاه را براي آنان فراهم مي‌آورد.
جناب‌‌عالي اخيراً گفته‌ايد اگر فرزندان من تخلفي دارند، مورد پيگرد قضايي قرار گيرند، اما همزمان به صورت مطلق از آنها دفاع مي‌كنيد و مي‌فرماييد آن‌ها هيچ‌گونه خطايي مرتكب نشده‌اند. نفس اين كه شما خود را سپر آن‌ها مي‌سازيد از دو جنبه قابل ايراد است؛ اول آن كه مجاري قانوني در صورت خطاكار بودن آن‌ها جرئت بررسي تخلفات را نخواهند داشت (كما اين كه در گذشته همين امر موجب شكل‌گيري محيط‌هاي امن براي گريز از قانون شد) دوم اين كه حضرت‌عالي به عنوان يك شخصيت برجسته و با سابقه درخشان نبايد خود را هزينه برخي خطاهاي احتمالي نماييد. فرزندان مسئولان عالي‌رتبه و شخصيت‌ها مصون از خطا نيستند و كارنامه سي‌ساله اخير نيز اين واقعيت تلخ را پيش‌روي ما قرار داده است؛ بنابراين چرا مي‌بايست حضرت‌عالي در 30 سال گذشته با اين قاطعيت از آنان پشتيباني كنيد؟ به ويژه اين‌كه بعضاً خلاف واقع‌گويي‌هاي آن‌ها به شما (از جمله مصداقي كه خدمتتان اشاره شد) بايد اثبات شده باشد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! بنده هرگز در مورد مرزشكني در عرصه بيگانه و خودي كه متأسفانه برخي اطرافيان حضرت‌عالي خطاهاي بسياري را در كارنامه خود به ثبت رسانده‌اند سخني به ميان نياورده‌ام و حتي در مورد گزارش لوموند نيز اين‌گونه اظهار نظر نمودم: "در مورد مسئله ابراز تمايلات نزد شيوخ عرب بدون اين كه خواسته باشم پيرامون صحت و سقم آن نظري ابراز دارم صرفاً يادآور مي‌شوم كه منابع ديگري هم در اين زمينه اطلاع‌رساني كرده‌اند؛ لذا مناسب بود حضرت‌عالي در مقام تكذيب مطالب رسانه‌هايي همچون لوموند نيز برمي‌آمديد: "وقتي رفسنجاني به صورت پنهان از موسوي، اين نخست‌وزير سابق كه كانديداي اصلاح‌طلبان شد، حمايت كرد، آرزو مي‌كرد كه موسوي، احمدي‌نژاد را كنار بزند، او به نمايندگان كشورهاي خليج‌(فارس) قبل از انتخابات گفته بود: "به زودي ديگر حرفي از او نخواهيد شنيد. " (روزنامه لوموند، به قلم موري كلوردو كامپ مورخه 25/6/2009م) البته صرف‌نظر از ميزان وثوق چنين مطلبي همه ناظران سياسي خارجي، شما را در امر انتخابات بسيار فعال ارزيابي مي‌نمودند. " (وراي نمودها و نمادها، ص37)
بنابراين برخلاف ادعاي جوابيه‌نويسان، اينجانب هرگز در مقام تأييد خبر لوموند برنيامده‌ام، بلكه اظهار داشته‌ام: "جناب‌عالي كه ادعاي آقاي احمدي‌نژاد را در اين زمينه خلاف واقع مي‌خوانيد چرا در مقام تكذيب ساير خبرهاي مشابه برنيامده‌ايد. "
در پايان بايد معروض دارم كه مسائل زيادي در اين جوابيه مطرح شد كه به دليل اجتناب از مطول شدن توضيحات از آن‌ها درمي‌گذرم زيرا اعتقاد راسخ دارم كه خوانندگان مجدداً بحث‌ها را مرور خواهند كرد و خود به قضاوت دقيق خواهند پرداخت. اما جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا به ثبت رسيدن جوابيه‌اي به نام جناب‌عالي در تاريخ با ادبيات سراسر توهين (68 مورد) شايسته‌ شأن شماست؟! اگر پاسختان منفي است، چه كساني شأن حضرت عالي را تنزل مي‌دهند؛ منتقدان دلسوز يا بهره‌جويندگان از چتر حمايتي "تاريخ‌سازان "؟! در يك مقايسه ساده هر صاحب‌نظري به اين جمع‌بندي خواهد رسيد كه نقد تبارشناسانه تاريخي براي كمك به شكل‌گيري استنتاج‌هاي دقيق است، اما اطرافيانتان از اين شيوه به شدت برافروخته شده‌اند؛ زيرا آنان وقايع تاريخ را پاره‌پاره مي‌طلبند تا بصيرت لازم در آحاد جامعه شكل نگيرد. جامعه‌اي كه بتواند سرمايه‌هاي خود را به‌خوبي بشناسد قادر خواهد بود از آنان در چارچوب قانون بهره‌گيرد؛ در غيراين صورت، زياده‌خواهان با امكاناتي كه در حياط خلوت‌ها متجمع مي‌سازند در پناه شخصيت‌هاي موجه، موج‌آفريني خواهند كرد و خود را بر قانون مسلط خواهند ساخت.

باتشكر
مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران
عباس سليمي نمين
28آذر1388
مرتبط: پاسخ دفتر هاشمي رفسنجاني به نامه سليمي نمين


 
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.