اشاره: بخش اول و دوم این نقد، قبلا در الف منتشر شده است.
***
چند نكته:
1. آنچه كه از مطالعه تاريخ تحولات و حوادث پس از قراردادهاي منتهي به گلستان و تركمنچاي تا مشروطه و از آن زمان تا كودتاي رضاخان و از آن دوره تا پيروزي انقلاب اسلامي در ايران دستگير ميشود، مرور يك دوره دويستساله سراسر حادثه و نيرنگ در عرصه سياسي ايران است. ظهور و بروز چهرههاي مختلف در سياستها و عقايد گوناگون بر پيچيدگي تحولات ايران افزوده است. اگر به اين فرآيند پيچيدگي و رمزآلودگي حيات سياسي ايرانيان در طول قرنهاي متمادي را بيافزاييم در خواهيم يافت كه نگاه سطحي، شعاري، خالي از حقيقت، آميخته با تخيل و برخاسته از احساسات فردي هرگز نميتواند بجاي تاريخ ايران بنشيند و نسلهاي حاضر كشور را درباره آنچه كه بر سر اين سرزمين رفته است اقناع سازد.
2. تجربه حوادث مشروطه امروز آشكار ساخته كه نزاع ميان نوگرايان و اصلاحطلبان با مدافعان سنتهاي پايدار تاريخي فرهنگي و اجتماعي ايران، نزاع محدود در سالهاي مشروطه نيست. حوادث دهههاي سوم و سالهاي آغازين دهه چهارم انقلاب نشانداد كه هنوز جريانات ماسوني و وابسته در هر لباس و جايگاه و فرصتي بهدنبال شكستن بنيانهاي سنتي با روشهايي هستند كه دهها سال است در اين سرزمين تكرار شده و پس از ناكامي به خواب هوشيارانه رفته و سپس در فرصتي مناسب مجدداً سر برآوردهاند.
بنابراين نگاه به تاريخ اگر نتواند اين تكرارهاي هميشگي را آشكار سازد و حقايق آن را با بياني روشن به مخاطبان منتقل كند، چندي ديگر اين جريان كه دهها سال است در درون ساختارها و بنيانهاي اين كشور رسوخ كرده است بهشكل و لباس ديگر ظهور خواهد يافت. بايد درنظر داشت كه اين يك جنگ دائمي است. و اين جمله امام علي (ع) را بايد همواره در درون زنده نگاه داشت كه: اگر خواهان صلح هستيد، آماده جنگ باشيد.
3. در تاريخ روشن است كه ميان برخي علما اختلافات آشكاري درباره ماهيت مشروطه و نحوه تحقق و تعريف هدفهاي آن وجود داشته است. در منابع بسياري نوشتهاند كه آقاي بهبهاني ارتباطي قديمي با سفارت انگليس داشته است. بست نشيني طلاب در باغ سفارت انگليس توسط او سازماندهي شد. بهطوري كه گفته ميشود ابتدا با 50 تن از تجار بازار و چند طلبه در خردادماه آغاز و در مردادماه به چهارده هزار نفر رسيد. همچنين از گرايشات بابي او هم نوشتهاند. شيخ فضلا... نوري هم براي دفاع از پايههاي اعتقادي ـ فكري، حامل يك نگاه مستحكم براي بقاي جايگاه دين در جامعه ايراني است. مخالفت او با جريان مشروطهخواهان ماسون و ليبرال اقتضائاتي را بهوجود آورد كه لاجرم در صفبندي دو جناح، شيخ را در اردوگاه محمدعلي شاه جاي دادند. اگر شيخ با شاه همسو بود و با او در يك جبهه قرار داشت بايد دعوت براي پناهندهشدن به سفارت روس را ميپذيرفت و جان خود را نجات ميداد اما نپذيرفت و اعدام شد.
بنابراين شيخ فضلا... حامل يك فكر مستقل و اجتهاد مبتنيبر برداشتهاي خود از تحولات آن دوره است.
او بناي اصلي تفكر خود را بر پايه صيانت از منافع ملت و دفاع از اصول و احكام ديني كه به شديدترين وجه ممكن مورد هجوم تجددخواهان قرار گرفته بود گذاشت و امروز پس از روشن شدن ابعاد مختلف حوادث مشروطه آشكار شده است كه يكي از بزرگترين دروغهاي تاريخنويسان لائيك قراردادن شيخ فضلا... در اردوگاه استبدادي محمدعلي ميرزاست. چون اين شاه بود كه براي بقاي خود و سلطنتش خود را حامي شيخ قرار داد.
دسته ديگر از روحانيون نيز راه خلاصي از مظالم و استبداد قاجار را در مسير همراهي با نيروها و جرياناتي ميديدند كه آثار پيروزي آنها بر شاه مشهود بود. رهبري اين دسته را بهبهاني بهعهده داشت حال بيان اين حقايق كه آشكاركننده عظمت فتنهها و غبارآلودگي فضاي سياسي و اجتماعي ايران دوره مشروطه است چه زياني را براي افكار عمومي و مردم و جواناني كه بايد تاريخ را آنگونه كه هست ياد بگيرند دارد؟ چگونه بايد از عبرتهاي مشروطه درس گرفت؟ چه كسي نميتواند تشخيص بدهد كه حوادث امروز ادامه رويارويي تاريخي ميان دو جريان اصلي يعني بنيادهاي سنتي و ديني و نهادهاي تاريخي ايرانيان با ماسونهاي جديدي است كه فقط فراموشخانههاي آنها تبديل به دفاتر و مراكزي با نامهاي جديد شده است؟ بنابراين در شرايط كنوني و براي درك درست از تحولات تاريخي، ايجاد جريان بازگشت به تاريخ و برپايي نوعي نهضت مطالعه تاريخ در ايران امري كاملاً ضروري بهنظر ميرسد انعكاس اين مباحث در رسانههاي جمعي، مطبوعات، توليد كتب جديد تاريخي، نرمافزارهاي تاريخي و از همه مهمتر ساخت فيلمهاي تاريخي مبتنيبر حقايق تاريخي و به دور از شعار و سلايق و قرائتهاي شخصي كارگشاست.
4. بهكارگيري عنصر مذهب عليه مذهب و روحانيت در مقابل روحانيت در جريان مشروطه يكي از شاخصترين حوادث است و به استناد تاريخ و مدارك موجود و سير تفكرات تقيزاده ميدانيم كه او مهمترين هدف خود را بر ايجاد تفرقه و اختلاف در ميان نمايندگان مجلس كه اكثراً از سران مشروطه بودند گذارده بود. خصوصاً مجلس دوم كه همه تلاش تقيزاده در بر هم زدن انسجام و جهتگيريهاي مجلس صرف شد. جمله معروف تقيزاده درباره عبدا... بهبهاني خود گوياي تلاش او براي ايجاد اختلاف و نزاع ميان روحانيت است. تقيزاده بهبهاني را بزرگترين مؤسس مشروطه و سكاندار كشتي نهضت ملي معرفي ميكند و چنين القا ميكند كه: «اگر بهبهاني نميبود جريان تاريخ به آن نوع عاقلانه رو به كاميابي سير نميكرد». همين تقيزاده عضو اصلي شورايي است كه حكم اعدام شيخ فضلا... را امضا ميكنند و پس از اينكه بزرگترين مدافع مشروعيت مشروطه بر دار شد نوبت به بهبهاني ميرسد و بهگواه تاريخ تقيزاده در ترور و قتل بهبهاني نقش مستقيم ايفا ميكند. او با تغيير عقيده، بهبهاني را «مداخلهجويي» كه بهدست هوادارانش به فساد كشيده شد معرفي ميكند. به اين ترتيب بهبهاني كه بهقول تقيزاده «فرشتهاي است كه خداوند براي پيشرفت كار مشروطيت مأمور كرده» بهدست يا فكر و يا آمريت تقيزاده احتمالاً توسط حيدر عمواوغلي ترور ميشود و به اين شكل سناريوي حذف روحانيت از عرصههاي سياسي كه با فتواي ميرزاي شيرازي در واقعه رژي و حضور آنان در تشجيع مردم براي دفاع از كشور در مقابل روسها در جريان جنگ دوم ميان ايران و روس آغاز شده بود، با دسيسههاي روشنفكران سكولار، ماسونها، بابيها و كمونيستها از درون مشروطه حذف و شرايط براي سر بر آوردن رضاخان فراهم ميشود.
5. داستان ارائه شده در سريال سالهاي مشروطه، از ارائه حقايق جاري در جامعه ايراني عاجز است. فضا و جو غالب و حاكم بر افت و خيزهاي سياسي ميان مشروعهخواهان و مشروطهچيها مبهم است. براساس اسناد موجود فضاي سياسي آنچنان غبارآلود و رقابت جريانات آنچنان نزديك و پر از درگيري و تنش است كه جامعه لحظهاي آرامش ندارد. پخش شبنامهها، اعلاميهها، زدوبندهاي سياسي، درگيريهاي آشكار و پنهان بر همه شئونات اجتماعي و سياسي غلبه دارد و التهاب كامل بر جامعه حاكم است.
در اين سريال از قتلهاي سياسي مثل قتل فريدون فارسي زرتشتي از تهديدات فرقه دمكرات يعني اجتماعيون اعتداليون (سوسياليستهاي قفقاز) عليه مراجع و روحانيت در تهران و نجف خبري نيست. از ارائه تصوير مناسبي از آثار اشاعه و غلبه افكار چپ رشد يافته در قفقاز و باكو در مشروطه و همراهي محمدامين رسولزاده تئوريسين اين جريان در كنار تقيزاده و انتشار روزنامه ارگان حزب به سردبيري رسولزاده خبري نيست.
از اولتيماتوم انجمنها و تشكلهاي تروريستي نظير حزب دمكرات كه تحت تأثير و هدايت جريانات مشكوك بهظاهر مشروطهچي شكل گرفته به روحانيت براي كنارهگيري از فعاليتهاي سياسي خبري نيست.
6. چهره مشروطهخواهان در داستان فيلم مفقود است. آنها چه ميخواستند؟ كه بودند؟ جريان فكري آنها چيست؟ رهبرانشان چه كساني بودند؟ فضاي حاكم بر مطبوعات چگونه بود؟ نقش مطبوعات در تهييج احساسات عمومي در اين ايام بارز است. در مقابل اگر انتقادي از آنهاست ميشد بلافاصله انگ طرفداري از شاه به منتقدان زده شده و متهم به كفر و تهديد به قتل ميشدند. هر حركتي ضديت با مجلس تلقي و منتقدان تخطئه ميشدند.
در هيچ كجاي سريال موصوف وجود و غلبه چنين فضايي بر جامعه و شرايط سياسي كشور احساس نميشود براي اينكه مخاطب غيرآشنا با زواياي تاريخ مشروطه توجيه شود، دلايل اعدام شيخ فضلا... و ترسيم چهره سياسي حاكم بر جامعه آن روز ضروري است. اتفاقي كه در اين سريال نيافتاد و بر ابهامات مشروطه افزود. بنابراين آنچه كه در قالب ارائه تصويري از مشروطه عرضه شد كاملاً دستساز و تحريف شده و سليقهاي است.
سخن آخر
داستان بايد چنان تلفيقي با حقايق تاريخي پيدا كند كه وقتي به زبان گفتگوهاي تصويري تبديل ميشود انتقالدهنده هر آن چيزي باشد كه رخ داده است. تغيير و تبديل تاريخ يكي از خطرناكترين روشها در بيان تاريخ است. خصوصاً اگر تخيل يا تعمد بجاي تاريخ بنشيند و جايگاه چهرههاي موجه تاريخي را تغيير دهد و تطهير بخشهاي تاريك برخي چهرهها را هدف بگيرد. كاري كه در سه اثر كارگردان سالهاي مشروطه مشهود بود. نخست تطهير چهره پيچيده، مؤثر و تأثيرگذار جريان فرماسونري در ايران يعني محمدعلي فروغي كه سالها در جهت تحكيم سلطه انگلستان در ايران كوشيد و در فيلم مورد بحث در مقابل رضاخان تطهير و تبديل به فردي مظلوم شد كه دست تقدير خدا انتقام او را از رضاخان گرفت و در فيلم اخير اميركبير كه بهواسطه عشق نافرجام ملكه مادر به او و دسيسههاي ناشي از ناكامي مادر شاه در رسيدن به امير مقدمات مرگ او را فراهم كرد. درحالي كه تاريخ ميداند كه امير چرا و بر سر چه چيز از ميان برداشته شد. بنابراين مشروطه ارائه شده در سريال سالهاي مشروطه، مشروطه تاريخي نيست، تحليلي هم نيست، مجموعهاي است از برداشتهاي سطحي از حوادث مشروطه و آميزهاي است از برداشتهاي غلط و تخيلات فردي. اين مشروطه مخصوص آقاي وزري و بهطريق اولي مشروطه تلويزيون و آقاي مهندس ضرغامي است. اوست كه بايد پاسخگوي هدردادن بيتالمال و اشاعه جعليات بهنام تاريخ در تلويزيون ملي باشد. بايد از اين حادثه و فرصت سوخته افسوس خورد و در انتظار بروز فكرهايي كه غير از آوازه و جيب به مصالح كشور هم ميانديشند نشست.