نظر منتشر شده
۳
توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 296821
پیشنهاد کتاب/ «امید آفتابی من»؛ احمد شاملو؛ چشمه
تصویر شاملوی پدر
حمیدرضا امیدی سرور، ۳۱ شهریور ۱۳۹۴
تاریخ انتشار : سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۰۵
امید آفتابی من
(نامه های احمد شاملو به پسرش سامان)
نویسنده: احمد شاملو
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۴
۹۶صفحه، ۸۰۰۰ تومان

این کتاب را فروشگاه اینترنتی شهر کتاب  تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه می‌کند، در صورت تمایل  اینجا  کلیک کنید.

****

«امید آفتابی من» از زمان انتشار تاکنون، همواره یکی از پرفروش‌ترین کتابهای مهمترین کتاب‌فروشی های تهران بوده؛ این توفیق گویای این واقعیت است علاوه بر اقبال همیشگی و متداوم آثار احمد شاملو، زندگی خصوصی او هم یکی از جنبه های کنجکاوی برانگیز حیات هنری و شخصی او محسوب می‌شود.

اما فارغ از این مسئله کتاب حاضر از پاره‌ای جنبه‌ها اثری جذاب و در خور اعتنا نیز هست. خاصه اینکه تصویر تازه ای از شاملو ارائه می کند که تاکنون در کتاب دیگری با آن روبه رو نشده ایم. درباره اشعار شاملو آثار بسیاری نوشته شده و وجوه مختلف شعری او به لحاظ محتوایی و ادبی مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند. درباره زندگی شاملو نیز کم و بیش در اغلب این آثار نکاتی مطرح شده؛ به ویژه از منظر آشنایی و ازدواجش با آیدا که فصل مهمی را در زندگی او رقم زده است. در همین کتاب شاملو در نامه ای به پسرش اعتراف می کند که زندگی با آیدا او را از ورطه ناامیدی و اندوهی که می‌توانسته به مرگ خودخواسته بینجامد (نقل به مضمون) رهایی داده است.

نوع رابطه او با همسرش آیدا چه از منظر عاطفی و چه از منظر حرفه‌ای، از کیفیت منحصر به فردی برخوردار بوده و چنان تاثیر سازنده ای داشته  که حتی وارد دنیای شعری او نیز شده و در بررسی زندگی و شعر او فصل مهمی را به خود اختصاص می دهد.

خلاصه اینکه ما پیش از این در باره شاملوی شاعر بسیار خوانده ایم و همینطور درباره شاملوی عاشق؛ اما به ندرت در اثری به رابطه این شاعر و پسرانش پرداخته شده است. شاملو سه پسر از همسر دیگری داشته که تاکنون کمتر به چگونگی رابطه آنها و پدرشان توجه شده و اغلب تنها از نام آنها (سیاوش، سیروس و سامان) یاد شده و همین. اما شاملوی پدر واجد چه ویژگی هایی بوده است؟

این همان سوالی ست که کتاب حاضر تا حد زیادی پاسخش را در اختیار ما قرار می دهد. امید آفتابی من کتابی ست شامل نامه های احمد شاملو و کوچکترین پسرش سامان به یکدیگر؛ نامه هایی که برای نخستین بار تصویر شاملوی پدر را پیش روی مخاطبانش قرار می دهد. پدری که در پاره ای زمینه ها فی نفسه تفاوت محسوسی با دیگر پدرها ندارد و به شکلی غریزی سرشار از عطوفت و مهر پدری ست.

«جز اين آرزو ندارم كه حالت خوب و فكرت راحت و اعصابت آرام باشد. در كارت توفيق حاصل كني و پشتيبان روحي پدرت باشي كه اميدش هستي و مي داني كه درباره ات چه عقيده و چه قضاوتي دارد در عين حال دلم مي خواهد واقعا دنيا را بشناسي و با چشم باز و عقل سليم در مسائل نگاه كني و در حالي كه جسما و روحا جواني خود را حفظ مي كني و از زندگي كوتاهي كه آدمي زاد در اين چهار صباح عمر خود دارد لذت مي بري و هر ساعت زندگيت را غنيمتي بازيافته تلقي مي كني. از لحاظ فكر و معرفت هر ساعت پيرتر و جهانديده تر بشوي. دلم مي تپد و آرزو دارم كه به اين خواست من لبيك بگويي و بكوشي كه اين جور باشد.»

حسن این نامه ها این است که خواننده نه تنها چند و چون رابطه شاملو با فرزندانش آگاهی پیدا می کند بلکه از چگونگی نقش و حضور آیدا نیز در این بین آگاهی می‌یابد. سیاوش، سیروس و سامان، هیچیک مشخصا راه پدر را ادامه نداند و این تنها سیروس بود که دستی در تئاتر داشت و البته قد و قواره و سنگینی نام و شهرت پدر چنان سایه ای بر او افتاده بود که (به اعتبار اشاره ای در همین کتاب) از اینکه تحت الشعاع نام احمد شاملو قرار داشته از او دلگیر بوده است!

سیاوش اهل معامله و کاسب مسلک بوده و به لحاظ منش و روش با مرام پدر چندان یگانگی نداشته است. با این حال مهر پدری مانع از آن می شد که شاملو دست چنین پسری را که در مواقع گرفتاری یاد پدر می کرد نگیرد.

اما به نظر با وجود اختلاف عقیده هایی که سامان نیز همانند دو پسر دیگر احمد شاملو با او داشته، محبوب ترین فرزند او محسوب می شده است. سامان اهل درس و مدرسه بوده و علاقمند به تحصیل و شاملو به موفقیت شغلی او امید بسیاری داشته است و از سوی دیگر رابطه توام با ابراز مهر بیشتر با پدرش و آیدا داشته است. در اغلب نامه شاملو با کمال میل از او خواسته که برای اعلام و درخواست هزینه های تحصیلش در انگلستان تردیدی به خود راه ندهد و مانند هر پدری نگران اوست.

کتاب امید آفتابی من با مقدمه کوتاهی از آیدا، این چنین آغاز شده: «در مرداد ماه سال ۱۳۷۹ بعد از سال ها برادران گرد هم آمدند، سياوش، سيروس و سامان، در خانه يي که ديگر پدر در آن خانه نبود، تنها صداي پدر بود و دوستان و هواداران شاملو در خيابان هاي دهکده و حياط خانه يي که صداي قدم هاشان هرم گرما را به زمزمه ي جويبار بهاري در سايه ي درختان بدل کرده بود. سامان سال ها شاگرد ممتاز بود، ديپلمه که شد، سال ۱۳۵۳ براي ادامه‌ي تحصيل به انگليس رفت. نامه ها و کارت ها و عکس هايي را که مي فرستاد، نگه مي داشتم. در تابستان ۱۳۸۸ بار ديگر سامان به ايران آمد، اين بار برادرش سياوش ديگر نبود، چند روزي بود... با يادها. با هم عکس ها و کارت هايي را که فرستاده بود، گذشته را مرور مي کرديم. سامان قبل از رفتن بسته‌ي نامه هاي پدرش را به من سپرد. گفت هر طور خواستيد...حدود يک سال پيش برايش نوشتيم که نامه هاي تو و پدر را به ناشر سپرده ايم. عنوان مجموعه را پسنديد...»

کتاب غیر از این مقدمه کوتاه توضیح دیگری ندارد، جز خود نامه ها که با وجود کوتاه بودن اغلب آنها به اندازه کافی گویا هستند. به خصوص اگر خواننده پیش زمینه ذهنی هم داشته باشد.

داشتن پدری نامدار نیز مسائل خاص خود را دارد و اگر بچه توان درک موقعیت پدر و همچنین قدرت ورود به دنیای فکری او را نداشته باشند، دور از انتظار نیست اگر به رابطه ای پر از سوءتفاهم بدل شود؛ چرا که دیگران از بیرون به او می نگرند و فرزندان از درون. چنانکه در مورد رابطه شاملو و فرزندانش نیز گاه چنین سوءتفاهم هایی به وجود می آمده است. اما به هرحال او نیز همانند هر انسانی آنگاه که رابطه پسر و پدر به میان آمده براساس غریزه، پدری از بذل مهر محبت از نوع مادی و یا روحی و معنوی آن دریغ نداشته است؛ حتی زمانی که این مهر با کم لطفی از سوی فرزندان روبه رو می شده است.
 
۱۳۹۴-۰۶-۳۱ ۲۱:۳۲:۲۵
شاملو سه بارازدواج کردکه ازهمسراولش که دختریک روحانی بودسه پسرداشت ازهمسر دومش که درکارپزشکی بودنیز فرزندی نداشت وجداشدندوبعد آیداکه ازآیدانیزفرزندی ندارد. (3206489) (alef-11)
 
هنگامه
۱۳۹۴-۰۷-۰۱ ۰۰:۴۰:۲۰
دستتان درد نکند. مطلب خوبی بودو (3206764) (alef-3)
 
۱۳۹۴-۰۷-۱۶ ۰۸:۲۱:۳۰
تشكر (3246050) (alef-11)
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.
تصویر شاملوی پدر