اینجا مثل هر پاتوق دیگری نیست؛ اینجا گردنه تنباکویی است. راننده پیکان میگوید: «کسی اصلا جرأت ندارد از این سمت خیابان رد شود، آنقدر وحشتناک است که نمیشود به گردنه نزدیک شد.»
روزنامه «شهروند» نوشته است: منتظرند؛ با کلاهی حصیری و دوربینهای دو چشمی. آنها از بالای تپه، تپهِ بلندِ چند صدمتری دیدهبانی میکنند. از آن بالا همه چیز را در چشم دارند، آنها منتظر مشتریانشان هستند؛ یکی ضلع شمالی و آن یکی ضلع جنوبی تپه را میپاید که نکند جز آنها که انتظارشان را میکشند، غریبهای نزدیک شود، آدم تازهواردی بیاید یا پلیس و مأموری از راه برسد.
آنها کارشان همین است از صبح تا شب، از شب تا صبح، محوطه گردنه تنباکویی را دیدهبانی کردن؛ گردنهای که چند سالی است، خلوتی تنگ و تاریک برای معتادان شده. معتادان اینجا، آنها که برای خرید و فروش مواد مخدر از تریاک گرفته تا شیشه و کرک میآیند، میکِشند، نشئه میشوند و میروند، با هر پاتوق دیگری فرق دارد.
اینجا، گردنه تنباکویی، شرایط خودش را دارد. اهالی مشیریه میدانند اگر محلهشان را به سمت شرق بروند و برسند به نزدیکیهای جاده امام رضا(ع)، درست کنار گاراژ خودروهای سنگین، گردنه تنباکویی را میبینند. جایی شبیه یک منطقه کوهستانی که ارتفاعش به چند صد متر میرسد. ورودی گردنه، چسبیده به دیوار یکی از همان گاراژهاست، شبیه دهانه غار است که از چند متر جلوترش، مسیر باریکی از محوطه در میان انبوه آدمهایی که آنجا، آن پشت گردنه در رفتوآمدند، پیداست. جایی، میان خاک و خل. انگار ساختمان نیمهکارهای را رها کرده باشند و آدمها، همان معتادان، کارگران خسته و فرتوتی هستند که به این زودیها خیال سنگ روی سنگ گذاشتن را ندارند.
از همان فاصله دور هم میشد ترس را در چشمانشان دید. صورتهایشان حیرت دارد، چشمهای گشاد از حدقه بیرون آمده، کنجکاوند، از فاصله دو متری تازهواردی را دیدهاند، احساس خطر کردهاند. جُل و پلاسشان را جمع میکنند و میروند، داخلتر میشوند، به سمت محوطه گردنه فرار میکنند. آنها از چشمان غریبهها میترسند.
ورود به گردنه اما، به این راحتیها نیست. آن دو نفری که از بالا دیدهبانی میکنند، همهچیز را در چشم دارند، آنها حرکت هر جنبندهای را گزارش میدهند، گزارش آنها با اشاره دست است به کسانی که آن پایین نشستهاند. پایینیها شاید سرکردهها هستند، سرشاخها، همانها که اینجا را، گردنه را از آنِ خود میدانند.
نگهبانها، از آن بالا زُل میزنند به هر جنبندهای، ماموران شهرداری هم از دستشان در امان نیستند، کارگرانی که با خودروهایشان درست کنار گردنه، به سمت بالا، جاده خاکی باز کردهاند. آنجا پروژه ساخت فضای سبز شهرداری منطقه ١٥ در دست است، بیخ گوش همین معتادان. شهرداری منطقه میخواهد گردنه را، پارکی کند برای اهالی مشیریه. همانجا که معتادان در آمد و رفتند، جایی که مشتریانش، خیلی از رانندههای خودروهای سنگیناند، آنهایی که اگر پاتوق خراب شود، باید فکر دیگری به حال خود کنند.
آن بالا، در فاصله چند متر با دیدهبانان، فضا رعبآور است. از آنجا میشود همه چیز را دید، رفتوآمد و تجمع معتادان را، پاتوق خاکیشان را که میزبان هر معتادی هم نیست. نزدیکتر، وضع خطرناکتر میشود. دیدهبانها که از دقایقی قبل، متوجه ورود تازهواردها شدهاند، با داد و فریاد و حرکت دستها، به «پایینی»ها، علامت میدهند که غریبههایی آمدهاند. فریاد میزنند: «عکس نگیر، عکس نگیر». ترسشان از دوربینی است که حرکتشان را، زندگیشان را از آن بالا رصد کرده. از آن دور، برق یک چیز فلزی در دست یکی از نگهبانان گردنه چشم را میزند، او، همان که از آن دور تقلا میکند، مسلح است. آنها ممکن است وحشیانه پاسخ غریبهها را بدهند. ولولهای در میانشان افتاده، انتظار ورود ناشناسها را به حریمشان نداشتند، نمیخواستند آرامش ظهرشان به هم بریزد، خلوتشان را با غریبهها قسمت نمیکنند، آنها تازهواردها را فراری میدهند.
اینجا، مثل هر پاتوق دیگری نیست، اینجا گردنه تنباکویی است: «کسی اصلا جرأت ندارد از این سمت خیابان رد شود، آنقدر وحشتناک است که نمیشود به گردنه نزدیک شد. ما اگر این سمت کاری داشته باشیم، اصلا از اینجا رد نمیشویم.» این مکالمه کوتاه راننده پیکان است با خبرنگار «شهروند». او از وحشت اهالی، از این معتادان میگوید: «نمیدانم چرا اسمش گردنه تنباکویی است. از وقتی ما مشیریه زندگی میکنیم، اینجا را به اسم گردنه تنباکویی میشناسند، حالا ٣٠ سال بیشتر است.»
این اطراف، آدم پیاده کم پیدا میشود. هر کس هر چه بخواهد و هر کاری داشته باشد، با خودرو میآید. چه بخواهد فرمان را به سمت جاده امام رضا (ع) بگیرد، چه مسیرش را به سمت گاراژها کج کند یا آشنایی در گردنه داشته باشد و جویای مواد است، پیاده نمیآید. اینجا پیاده رفتن و آمدن خطرناک است. اهالی محل میگویند، در همین گردنه، نزدیک به ٣٠٠، ٤٠٠ معتاد هر روز رفتوآمد دارند. میگویند ٢٠، ٣٠ نفرشان هم زن هستند، زنان جوان. اهالی اطلاعات زیادی از آنچه داخل گردنه میگذرد، ندارند، هر چه میدانند را یا خودشان دیدهاند یا از یکی از گردنهنشینها شنیدهاند؛ مثلا «مرتضی» نامی که تازگیها برای ترک اعتیاد به یکی از کمپها رفته.
او این را هم گفته که در همین گردنه، روزی ١٠ تا ١٥کیلو مواد مخدر فروخته میشود: «ما همیشه میبینیم آدمهایی را که با یک کیسه به سمت گردنه میروند. از ظاهرشان پیداست که مواد میکشند. گردنه محل خلافسنگینهاست.» این را جوان دیگری که کنار خیابان منتظر تاکسی است، میگوید و با دست، بالای گردنه را نشان میدهد: «شبها وضع خطرناکتر است. تجمع این معتادان هم بیشتر میشود. هر کس هر چه بخواهد، سر از این گردنه درمیآورد. ما شنیدیم اینجا، محل خلافهای سنگین هم هست، منظورم را که میدانی؟» این را طوری میپرسد انگار همه میدانند خلاف سنگین آن هم در گردنهای که پاتوق معتادان است، چه معنی دارد: «یعنی آدمکشی، آدمدزدی، از همین چیزها.» اینها را خیلی مطمئن نمیگوید.
مسئولان شهرداری منطقه ١٥، تمایلی به صحبت درباره گردنه تنباکویی ندارند. آنها تنها کاری که توانستند بکنند این بود که خودروهای سنگین را روانه این منطقه کنند و از آن بالا خاکها را سُر دهند به داخل گودال تا پُر شود و گردنه بشود فضای سبز، پارک، جایی که خانوادهها بیایند و بچههایشان را از روی تاب هل دهند و از سرسره پایین ببرند. آنها فقط میخواهند گردنه تنباکویی دیگر پاتوق نباشد: «بررسیهای ما نشان داده که خیلی از این معتادان، جمعیت ثابت گردنه نیستند. آنها کسانی هستند که صبحها را در زبالهها میگردند، ضایعات جمع میکنند، میفروشند و با پولش میآیند اینجا مواد مخدر میخرند، البته در میان مشتریان آنها، راننده خودروهای سنگین هم زیاد است، راننده اتوبوس و کامیون. کمی کنار خیابان بایستید، میبینید چه کسانی مقابل ورودی گردنه ترمز میگیرند و مواد میخرند.» این را یکی از مسئولان شهری همان منطقه به «شهروند» میگوید. کسی که نمیخواهد نامش در گزارش آورده شود.
او درباره اهالی این گردنه، بررسی زیاد کرده: «اینجا درست مانند یک گروه مافیا اداره میشود. همه چیز اینجا برنامهریزیشده است، ورود و خروج افراد کنترل میشود، چه کسانی اینجا میخوابند، مواد میخرند؛ همه چیز در دست کسانی است که سرکرده این مافیا هستند. اینجا محل خرید و فروش و تزریق مواد مخدر است. برخی هم در داخل گردنه، چادر زده و زندگی میکنند.» او حرفهای دیگری هم میزند: «در میان این افراد، کسانی هستند که مسلحاند، آنها هیچکس را در میان خودشان راه نمیدهند. هیچ سازمان مردمی یا موسسه حامی آسیبدیدگان نمیتواند به اینجا ورود پیدا کند. نگهبانان گردنه، همه چیز را از بالا کنترل میکنند.» او میگوید که تاکنون پلیس چندبار به پاتوق این معتادان وارد شده، اما آنها مقاومت کردهاند. آنها، این معتادان، حتی کار کارگران شهرداری را مختل کردهاند: «خیلی از معتادانی که به اینجا رفتوآمد میکنند، ساکن مشیریه نیستند. آنها از ورامین و پاکدشت و قیامدشت آمدهاند. هستند بینشان کسانی که خانه دارند و شب را به خانههایشان میروند.»
محمد صالحی، دبیر شورایاری محله مشیریه است، او از ماجرای این گردنه و معتادانش خبر دارد: «گردنه آنقدر وضع بدی دارد که حتی قبلا با مأموران پلیس درگیر شده و یکی از آنها را با چاقو زده بودند، ٦-٥سالی میشود که گردنه تنباکویی، پاتوق معتادان و موادفروشان شده است، اما در دو- سهسال اخیر، وضع شدت گرفته.»
او به «شهروند» میگوید که دلیل تجمع معتادان در این منطقه که بیشباهت به کوه نیست، وجود گرمخانهای درهمان نزدیکی است: «درست چند خیابان آنطرفتر از گردنه، گرمخانهای وجود دارد که هر روز صبح تعداد زیادی معتاد از آن بیرون میآیند، این معتادان روزشان را در این گردنه میگذرانند، شبها هم برمیگردند به همان گردنه. همین هم شده تا در دو - سه سال اخیر، جمعیت گردنه زیاد شود.»
او حرفهای دیگری هم میزند: «گرمخانه مشکلات زیادی را برای محله مشیریه ایجاد کرده، معتادان پس از بیرون آمدن از گرمخانه، در محلهها پخش میشوند و در نهایت هم سر از گردنه درمیآورند، اینجا قبلا یک کوه بود، اما حالا همینجا، محل تجمعشان شده.»
گردنه تنباکویی، شرایط خوبی ندارد، آنجا نه آبی پیدا میشود نه غذایی. اما معتادان، آنجا، با سایههایشان، بیشترین امنیت را احساس میکنند: «ما متوجه شدهایم که موادفروشان گردنه، جز اسلحه، نارنجک هم دارند.» اینها را صالحی میگوید و ادامه میدهد: «ما گزارشهایی را داریم که نشان میدهد این معتادان از گاراژهای اطراف گردنه دزدی میکنند، به هرحال باید بهگونهای پول موادشان را تأمین کنند.» گردنه، سرپناهی خوبی برای معتادان است، برای آنها که دنبال گوشهای دور از هیاهو هستند، برای نئشگی. آنجا، آن گوشه دیوار کوهی شکل، بهترین جای دنیاست برایشان.
حکایت اهالی گردنه، حکایت عجیبی است. جهان آنها، دنیایشان گویی دو قسمت میشود وقتی از دهانه گردنه گذر میکنند. دنیایی که پشت سرشان است و آنچه روبهرو میبینند، زندگیشان را دو نیمه میکند. گردنه برایشان دخمه است، دخمهای از دود و خاک و نشئگی؛ استراحتگاه است برای آنها که مثل سایه میآیند و در فضای غریب گردنه، در میان گرد و غباری که از هر قدم برداشتنشان بلند میشود، گم میشوند.