توصيه به ديگران
 
کد مطلب: 60167
متن كامل پاسخ سليمي نمين به دفتر هاشمي رفسنجاني (2)
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۰۵
پاسخ شفاهي يا كتبي به اين نامه از سوي معظم‌له داده نشده است. " (پنج‌شنبه 21 خرداد 88)
هرچند اين سناريو با تكذيب به هنگام دفتر رهبري ناكارآمد شد، اما اهداف اوليه را از انتشار نامه كاملاً روشن ساخت؛ زيرا زماني كه با تهديد نتيجه مورد نظر حاصل نگشت "فريب " با استفاده از قدرت شبكه سازماني و رسانه‌اي در دستور كار قرار گرفت تا محكوميت آقاي احمدي‌نژاد به نوع ديگري رقم بخورد. قطعاً اصرار اطرافيان حضرت‌عالي بر كسب چنين دستاوردي به هر طريق با علم به جايگاه ولايت در ميان مردم صورت مي‌گرفت و اگر نبود چنين ارزيابي‌اي از جامعه، نه شما چنين خطايي مرتكب مي‌شديد كه نامه تهديدآميزي به رهبري بنگاريد و نه اطرافيانتان با استفاده از شبكه قدرتمند تدارك ديده شده به پخش چنين شايعه‌اي مبادرت مي‌كردند.
اما در مورد جمله استفهامي اين فراز بايد عرض شود به هيچ‌وجه مراد آن نيست كه نامه جناب‌عالي ارتباطي با مردم نداشته است، بلكه همان‌گونه كه از محتواي ساير سؤالات به وضوح آشكار مي‌شود مراد آن است كه با انتشار علني نامه به رهبري چه هدفي را در رابطه با مردم دنبال كرده‌ايد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! بخش دوم جوابيه بدين موضوع اختصاص دارد كه بنده زبان به توهين گشوده‌ام. جوابيه‌نويسان براي اثبات چنين ادعايي ابتدا تلاش كرده‌اند با ضمير خواني، انتقادات مرا كه با حفظ حرمت جناب‌عالي صورت گرفته بود زيرسؤال ببرند، سپس مطالب ناگفته‌اي را به اينجانب نسبت ‌دهند:
"شايد با علم به غلبه ضمير ناخودآگاه بر سخن گفتن با مبادي آداب در خويش، اين‌گونه پوزش‌طلبي‌هاي مكرر را معبري براي گذشتن از مين‌هاي نيش زبان‌ها در ميدان آلوده‌اي بدانيد، كه در قالب نامه‌نگاري فراهم ساخته‌ايد، اما مطمئناً واژگان و عباراتي چون "شلخته "، "عدول از اصول " و "فردمحوري " در فرهنگ شما در زمره تعريف و تمجيد نمي‌گنجد و بالاتر از آن آيا "لجام گسيختگي " در فرهنگ شما صفتي مؤدبانه است؟ حاشالله كه موصوف كردن اطرافيان آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به اين صفت و در مقابل، خود را مؤدب دانستن با هم سازگاري ندارد. " (جوابيه، ص4)
قطعاً اذعان داريد كه "فردمحوري " صفت نامقبولي است، اما به كاربردن آن حتي در مورد شخصيت‌ها اگر همراه با ادله باشد صرفاً انتقادي سازنده است و هرگز توهين به حساب نمي‌آيد.
همچنين تذكر در مورد عدول از اصول هرگز تاكنون در عرف سياسي توهين محسوب نشده است. اما در مورد واژه‌هاي "شلخته " و "لجام گسيختگي " اجازه مي‌خواهم براي مشخص شدن ميزان صداقت اطرافيانتان، جايگاه اين عبارات را در جملات اينجانب مرور كنيم: "قبل از ورود به مباحث مطرح شده در نامه حضرت‌عالي، ابتدا لازم مي‌دانم بر اين نكته تاكيد ورزم كه قاطبه دلسوزان اين مرز و بوم، شما را فردي توانمند و با سوابق درخشان در مسير مبارزات ملت ايران براي نيل به استقلال مي‌دانند، اما در كنار اين قوت‌ها، به ويژه در دوران تصدي پست‌هاي اجرايي، ضعف‌هايي نيز عملاً در معرض ديد مردم قرار گرفته است كه البته منحصر به حضرت‌عالي نبوده است. ملت در سه دهه پشت سر گذاشته شده، برخي سياسيون را در عرصه حكومت‌داري و اداره جامعه مبتلا به نوعي كم توجهي رو به رشد به مباني اعتقادي و اصول و ارزش‌ها يافت، يا متقابلاً برخي متدينين و پاي‌بندان به مباني را در درك پيچيدگي‌هاي سياسي ضرورت‌هاي حكومتي داراي ضعف ارزيابي كرد، همچنين برخي روحانيون و متصديان امور اجرايي را در زمينه حراست از اموال عمومي، غيرمنضبط و شلخته شناخت. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور 88، ص17) همان‌گونه كه ملاحظه مي‌فرماييد، از عبارت "شلخته " صرفاً يك بار در نامه انتقادي اينجانب استفاده شده، آن هم بدون اشاره به فرد خاصي، و اين نيز واقعيتي است كه برخي متصديان امور و روحانيون در مراقبت از سرمايه‌هاي عمومي، غيرمنضبط و شلخته ارزيابي مي‌شوند. همچنين در مورد عبارت "لجام گسيختگي " براي پي بردن به هنر اطرافيانتان مناسب است جمله مربوطه را مرور كنيم: "جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! متاسفانه سكوت حضرت‌عالي در برابر گرايش اطرافيانتان به سرمايه‌داري لجام گسيخته، كه جهان سرمايه‌داري سرعقل آمده سال‌هاست دست‌كم به ظاهر از آن دوري جسته است، شاخص نگران كننده‌اي به حساب مي‌آيد. " (همان، ص44) قضاوت خواهيد فرمود كه چرا "سرمايه‌داري لجام گسيخته " به "لجام گسيختگي " تبديل شده است؛ در نامه اينجانب اين صفت از آن سرمايه‌داري قرون هجده و نوزده ميلادي عنوان شده است و گرايش اطرافيانتان را به اين‌گونه سرمايه‌داري نگران كننده دانسته‌ام، اما ياران صديق حضرت‌عالي براي اين كه نامه انتقادآميز مرا غيرمؤدبانه وانمود سازند، "سرمايه‌داري لجام گسيخته " را به "لجام گسيختگي " تبديل و سپس مرا متهم كرده‌اند كه: "حاشالله كه موصوف كردن اطرافيان آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به اين صفت و در مقابل، خود را مؤدب دانستن با هم سازگاري ندارد ". اگر اين‌گونه عملكردهاي اطرافيانتان را مورد مطالعه دقيق قرار مي‌داديد آنان اجازه نمي‌يافتند رابطه شما را با نيروهاي دلسوزتان با توسل به ترفندهاي مختلف تيره سازند. اگر اين حجاب‌ها وجود نمي‌داشتند قطعاً حضرت‌عالي انتقاد تلخ دلسوزان را بر تملق‌هاي شيرين ترجيح مي‌داديد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! تهيه‌كنندگان جوابيه در بخش ديگري براي بي‌ارتباط جلوه‌گر ساختن اجزاي محتواي نامه انتقادي اينجانب مي‌نويسند:
"اولاً از كل افاضات در نامه 27 صفحه‌اي شما در مقياس كتابي كه منتشر كرده‌ايد، فقط چند صفحه مربوط به نامه مورد اشاره بوده است، ثانياً به عنوان پژوهشگر مسايل سياسي، روشن نفرموده‌ايد كجاي موضوعات حج نمايندگان، قائم‌مقامي آيت‌الله منتظري، دانشگاه آزاد اسلامي، اصلاح قانون اساسي، مصوبات مجلس شوراي اسلامي، حسن روحاني، آيت‌الله طاهري و ده‌ها موضوع ديگر به نامه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به مقام معظم ‌رهبري مربوط است!؟ " (جوابيه، ص5)
اجازه مي‌خواهم در اين بخش، بعد از روشن شدن اين واقعيت تلخ كه همه آن چه به عنوان تناقض و توهين به اينجانب نسبت داده شده بود كاري هنرمندانه از سوي اطرافيان حضرت‌عالي بود، در پاسخ به سؤال طرح شده، وارد بحث مبنايي‌تري ‌شوم. اذعان خواهيد كرد ملتي داراي بصيرت سياسي خواهد شد كه از رخدادهاي تاريخي تجربه لازم را كسب كند، همچنين تحليل دقيق شخصيت‌هاي سياسي و احزاب و گروه‌هاي تأثير‌گذار بر روند جامعه بدون شناخت ويژگي‌ها و خصوصيات آن‌ها ممكن نخواهد بود؛ لذا براي شناخت اين نيروهاي مؤثر در تعيين سرنوشت كشور مي‌بايست عملكردهاي آنان در مقاطع مهم مورد بررسي دقيق قرار گيرد. بدون چنين شناختي قادر نخواهيم بود دلايل و چرايي موضع‌گيري‌هاي جديد آن‌ها را به خوبي درك كنيم. اگر به لحاظ تبار شناسي تاريخي كميت‌گرا باشيم نقد كيفي را برنمي‌تابيم. متأسفانه همان‌گونه كه از خاطره‌نگاري حضرت‌عالي برمي‌آيد همواره مسائل را به گونه‌اي مبهم مي‌گوييد تا بتوانيد برحسب ضرورت زماني، عمق را خودتان تعريف كنيد، اما برخلاف اين رويه، يعني رويه در سطح نگه داشتن جامعه براي مصادره نتايج مطلوب به نفع خويش، با كسب اجازه از محضرتان در آن نامه انتقادآميز به ريشه‌يابي خود محوري در مرقومه شما به رهبري پرداختم؛ زيرا برخلاف آن‌چه ادعا شد، هرگز آن مرقومه شديداللحن در آستانه انتخابات ربطي به زيرسؤال رفتن اعضاي خانواده حضرت‌عالي در مناظره نداشت؛ زيرا در اين صورت به كسي كه خطايي مرتكب شده بود بايد تندي مي‌شد، نه به شخصيتي كه حتي قبل از برگزاري مناظره از آقاي احمدي‌نژاد خواسته بود نامي از افراد نبرد. بسياري از صاحب‌نظران با توجه به شناخت تاريخي از شما معتقدند هدف از اقدام غيرمنطقي و تهديد آشكار رهبري مطالبه‌اي بود تا سرمايه‌گذاري حضرت‌عالي در انتخابات دهم را به نتيجه مورد نظر برساند. اين خواسته براساس خصلت فردمحورانه، قابل توجيه خواهد بود كه مسبوق به سابقه نيز است. در جريان مخالفت حضرت امام با تعطيلي مجلس براي رفتن نمايندگان به حج از آن‌جا كه تصميم حضرت‌عالي زير سؤال رفته بود نه تنها در سال 61 (كه سفر 80 نفر از نمايندگان براي حج واجب بهانه قرار گرفت) بلكه در سال 62 نيز كه ديگر هيچ بهانه‌اي وجود نداشت مجلس براي رفتن اكثريت نمايندگان به حج تعطيل شد. همچنين يك روز قبل از تشكيل مجلس خبرگان، امام براي حضرت‌عالي پيام فرستاد كه با انتخاب آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده مخالف است، اما شما بدون در جريان قرار دادن ساير سران قوا و اعضاي هيئت رئيسه مجلس خبرگان نزد امام رفتيد تا نظر ايشان را تغيير دهيد، حتي بعد از اين‌كه موفق به اين كار نشديد باز هم ديگر عزيزان و ياران نزديك امام و به طور كلي طيف ارادتمندان انقلاب را در جريان نظر امام قرار نداديد و در نتيجه خسارت سنگيني به كشور وارد آمد. آيا دليل امر جز اين بود كه جناب‌عالي، هم با طيف ارادتمندان انقلاب بوديد و هم با طيفي كه گرداگرد آقاي منتظري جمع شده بودند و بنا داشتند از ايشان براي ضربه زدن به امام بهره گيرند، مراوده داشتيد؟ متأسفانه صرفاً براي حفظ اين رابطه، هم به درايت پدري دلسوز بي‌توجهي شد و هم حاصلي تأسف‌بار علاوه بر انقلاب حتي براي خودتان رقم خورد، در حالي كه از نگاه شما صرفاً تأكيد بر اين گزينه، نقش محوري‌تان را در ارتباط با دو طيف حفظ مي‌كرد.
دانشگاه آزاد از جمله مصاديق بارز ديگري است كه حاكميت نگاه فردمحورانه در مديريت آن به خوبي متجلي است. اين‌كه برخي معتقدند حضرت‌عالي به هيچ‌وجه به چرخش قدرت معتقد نبوده‌ايد در حفظ آقاي جاسبي نزديك به سه دهه، نمود عيني يافته است. حتي اگر چنين مديري دچار لغزش‌هاي عديده نشده بود مصالح جامعه حكم مي‌كرد تا افراد بيشتري توانمندي‌هاي خود را نشان دهند. الگوي مديريت مادام‌العمري علاوه بر ايجاد بستر براي مفسده‌هاي گوناگون، امكان رشد را از ديگران مي‌گيرد. آن‌چه در اين ميان براي نيروهاي دلسوز جامعه قابل پذيرش نبود اين‌كه حضرت‌عالي حتي بعد از اطلاع از تخلفات مديري كه منصوب نموده بوديد بر حفظ او پافشاري كرديد و آقاي جاسبي با جسارت تمام و با اتكا به حمايت‌هاي ويژه در برابر نظارت مجلس و هيئت تحقيق و تفحص ايستاد، اما هرگز به وي يادآور نشديد كه قانون را بايد پاس داشت و مجلس فوق همه امور است. خود بهتر مي‌دانيد در ميان افرادي كه در مقام انتقاد از تخلفات آقاي جاسبي برآمده بودند و عاقبت بسيار ناگواري براي آنان رقم خورده بود برخي افراد مورد اعتماد حضرت‌عالي وجود داشتند، اما با وجود درخواست‌هاي مكرر براي اطلاع از آن‌چه بر سر امثال آقاي خواجه‌پيري (استاندار شما در دوران رياست‌جمهوري و معاون مالي - اداري اسبق آقاي جاسبي) آمد، از اين كار پرهيز نموديد. براي نمونه، در ارديبهشت سال 87 طي نامه محرمانه‌اي به خدمتتان ضمن اشاره به ملاقاتتان با اعضاي برجسته اتحاديه انجمن‌هاي دانشجويان اروپا ـ واحد انگليس ـ و بيان سوابق غيرقابل دفاع آقاي جاسبي در اين كشور قبل از انقلاب مرقوم داشتم: "اكنون ربع قرن از مديريت آقاي جاسبي بر دانشگاه آزاد مي‌گذرد و حضرت‌عالي تنها عضو هيئت مؤسس اين دانشگاه در آن سال (انتصاب) هستيد كه بر صحت برداشت اوليه خود از اين فرد پاي مي‌فشاريد؛ لذا بر خود وظيفه مي‌دانم شمه‌اي از مديريت ايشان را به اطلاع برسانم؛ به ويژه درباره شيوه‌هاي... كه براي ساكت ساختن مديران منتقد به عملكردهاي خلاف آقاي جاسبي به كار گرفته مي‌شود. رايج بودن روشهاي ... آنچنان رعب و وحشتي ‌بر اين محيط علمي حاكم ساخته كه احدي را جرئت مطلع ساختن تصميم‌سازان عاليرتبه كشور از واقعيت‌ها نيست. در صورت تمايل حضرت‌عالي آمادگي دارم تا به صورت مكتوب برخي جزئيات مسائل دانشگاه را در اين زمينه خدمتتان ارائه دهم. البته ترجيح مي‌دهم حضرت‌عالي خود برخي از كساني را كه حيثيت و آبروي آنان با ... مورد تهديد و هتك قرار گرفته تا براي هميشه ساكت شوند به حضور بپذيريد و حديث دردناك رمز بقاء آقاي جاسبي در مديريت را دريابيد. از جمله كساني را كه براي اين امر خدمتتان توصيه مي‌كنم آقاي خواجه‌پيري معاون سابق ايشان است. اين منتقد عملكرد رياست دانشگاه- كه قطعاً به خوبي او را مي‌شناسيد- بعد از مواجه شدن با پرونده‌سازي...، براي حفظ آبروي خويش خاموش گشته و ... اميد آنكه تحقيق غيرآشكار حضرت‌عالي موجب شود تا دستكم بعد از نزديك به سه دهه، برخيرخواهي بهترين برادران عضو اتحاديه انجمنهاي اسلامي (اروپا واحد) انگليس واقف گرديد. " (نامه شماره 01/1463 مورخ 7/2/87) )
همچنين از اقدامات غيرانساني عليه فرزندم براي آن كه تحت فشار قرار گيرم و از پيگيري تخلفات اين مدير حضرت‌عالي دست بردارم، مطلعيد. يكي از معاونان معزز مجمع تشخيص مصلحت نظام كه شناختي از فرزندم ـ كه بدون هيچ گناهي تحت فشار قرار گرفته بودـ داشت، آقاي طاهري، رئيس دانشكده ايشان را در علوم تحقيقات نزد خود فراخواند و از وي خواست تا علت ايجاد مزاحمت‌هاي مكرر را باز گويد كه از پاسخ‌گويي اجتناب شد. وقتي از او پرسيده شد كه آيا اين دانشجو از نظر درسي يا انضباطي مشكلي دارد، آقاي طاهري گفته بود: نه، از اين جهات بسيار از او راضي هستيم؛ بعد از اصرارهاي فراوان در نهايت، ايشان به صراحت اذعان مي‌كند آقاي جاسبي از من خواسته است تا زمينه اخراج وي را فراهم آورم. بعد از اطلاع از اين امر، اينجانب تلفني به فرزند شما (آقا محسن) اطلاع دادم و درخواست نمودم از معاون محترم مجمع تشخيص مصلحت تحقيق كنيد. اضافه نمودم توسل به اين شيوه‌هاي غيرانساني براي ساكت نمودن يك منتقد، زيبنده نظام‌ اسلامي نيست؛ ايشان نيز اين مطلب را ظاهراً تأييد كردند و قول دادند به حضرت‌عالي منعكس سازند، اما گويا بعدها اطرافيان شما، تماس و تذكر مرا ناشي از ضعف تلقي كردند و با مخدوش نمودن ليسانس (كه آن هم در دانشگاه آزاد سپري شده بود) جواني را به كينه از پدر، از سال دوم كارشناسي ارشد اخراج نمودند. آيا انتظار داريد مردم با مشاهده اين واقعيت‌هاي تلخ، الگوي حضرت‌عالي را در مديريت كشور پذيرا باشند؟ اطرافيان شما چون نمي‌توانند به تكذيب تذكر به حق رهبري در مورد عدم حمايت از كسي كه دستكم برخي از اموال عمومي را از آن خود ساخته، بپردازند متوسل به شيوه‌ مطايبه و تحقير مي‌شوند:
"مطمئناً اگر چنين تذكري واقعيت داشته باشد، در محضر جنابعالي نبوده است. اين‌گونه كه جناب عالي سخن مي‌گوئيد گويي رهبري، بسياري از نگفته‌ها را به شما مي‌گويند و در واقع شما يارغار ايشان هستيد. " (جوابيه، ص8(
يا قبل از آن به صورت تحقيرآميزي افاضه مي‌فرمايند:
"اگر كسي از جايگاه شما در اين كشور آگاهي نداشته باشد با خواندن نامه شما به اين نتيجه مي‌رسد كه رهبري بسياري از مسائل سري و فوق سري را با شما در ميان مي‌گذارد. " (جوابيه، ص7(
آيا نازل يا رفيع بودن جايگاه اينجانب در كشور به صحت و سقم خبر مي‌تواند مرتبط باشد؟ البته اينجانب هيچ‌گاه براي خود شأني قائل نبوده‌ام، اما تصور مي‌كنيد هنوز هم مي‌توان با توسل به ادبياتي با نگاه فرادستي و فرودستي افكار عمومي را از درك واقعيت‌ها دور كرد؟ آيا مردم نخواهند گفت نويسنده و ناقد، هر شأني كه داشته باشد مهم نيست، در مورد صحت و سقم خبر نظر دهيد. اگر درست مي‌گويم بفرماييد چرا همچنان از مديري متخلف دفاع مي‌كنيد و اگر سخنم منطبق بر واقعيت نيست به صراحت آن‌ ر‌ا تكذيب ‌كنيد.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! ديگران نيز مي‌توانند به همين شيوه متوسل شوند، اما آيا رشدي از ناحيه آن متوجه جامعه خواهد شد؟ حضرت‌عالي در سخنراني اخيرتان در مشهد فرموديد: "پيامبر (ص) خصوصي به حضرت علي (ع) مطالبي را فرمودند و صدور روايتي را كه آن روز در خطبه خواندم خيلي اهميت دارد كه مي‌گويم چگونه صادر شد. پيامبر(ص) به حضرت علي (ع) گفتند: از طرف خداوند حق ولايت داري ولي اگر مردم قبول كردند اداره كن و اگر قبول نكردند خود را تحميل نكن و بگذار هرگونه كه مي‌خواهند جامعه خود را اداره كنند " (روزنامه جمهوري اسلامي،ص13، 25/9/88) به اين فرمايش شما دو نوع پاسخ مي‌توان داد؛ يكي از موضع تحقير - كه ادبيات فرازطلبان است - و بگوييم: "جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! شما به گونه‌اي سخن مي‌گوييد كه گويا يارغار پيامبر اكرم بوده‌ايد و از گفتگوي خصوصي آن حضرت با امام علي(ع) اطلاع داشته‌ايد ". به طور قطع اين روش ناپسند نه به يافته‌هاي جامعه كمكي خواهد كرد و نه بر بصيرت آن خواهد افزود. روش ديگر آن است كه بگوييم اين فرمايش پيامبر بزرگوار اسلام مربوط به قبل از بيعت مردم با علي(ع) است. عقلاً و شرعاً تا مردم به كسي رأي نداده‌اند نمي‌تواند حكومت كند، اما زماني كه اكثريت مردم قدرت خود را از طريق بيعت يا رأي تفويض كردند، با كارشكني اقليت قطعاً نبايد ميدان را خالي كرد، كما اين كه مولاي متقيان بعد از بيعت مردم در برابر زياده‌طلبي برخي ياران نزديك پيامبر ايستادند و با آنان جنگيدند. مولا هيچ ترديد به خود راه ندادند كه به مقابله با سپاه همسر پيامبر بپردازند، لشكر خوارج را كه در درك رهبري امام عاجز بودند، اما پيشاني‌هايي نقش بسته از جاي مهر داشتند، با قاطعيت سركوب كنند و ...
اين سخن بعد از برگزاري انتخاباتي كه 85 درصد مردم در آن مشاركت كرده‌اند و با رأي خود بيعت با نظام را به ثبت رسانده‌اند آيا جايي دارد؟ آيا منطقي است اگر جمعي از ياران ناكام انقلاب در انتخابات، با بخشي از 15 درصدي كه هرگز با نظام نبودند، پيوند خوردند و در خيابان‌ها به صورت غيراصولي و غيرقانوني قدرت‌نمايي كردند، صحنه براي آنان خالي شود؟ آيا اين معني احترام به رأي مردم و برداشت صحيح حضرت‌عالي از توصيه پيامبر(ص) به علي(ع) است؟ خوشبختانه امروز ماهيت پيوند نامقدس با آن درصدي كه نه اعتقادي به اسلام دارند و نه مصالح عمومي، استقلال و سرفرازي اين مرز و بوم برايشان اهميتي دارد، كاملاً مشخص شده است و حضرت‌عالي كه ماه‌ها حاضر نبوديد حساب خود را از آنان جدا سازيد بعد از اهانت صريح به تصوير امام، حركتشان را محكوم كرديد. مگر همين تركيب ناهمگون از ابتداي حركت‌هاي خياباني همه اصول انقلاب و ميراث امام را تخريب نمي‌كرد؟ چرا در آن ايام رأي و نظر آنان را تا آن حد قابل اعتنا مي‌دانستيد كه توصيه به تبعيت از رهنمود پيامبر(ص) به امام علي(ع) داشتيد، اما امروز كه كار به جسارت به تصوير انجاميده و درك واقعيت‌ها براي همگان آسان‌تر شده است، رأي آنان را نه تنها غيرقابل اعتنا مي‌دانيد، بلكه محكوم نيز مي‌كنيد؟
سؤال ديگر اين‌ كه اگر حضرت‌عالي واقعاً توصيه پيامبر(ص) به امام علي(ع) با شرايط كنوني منطبق مي‌بينيد، صرف‌نظر از خودتان، چرا وقتي عدم برخورداري برخي مديران منصوبتان از حمايت مردم به وضوح روشن شد آنان را كنار نگذاشتيد؟ به عنوان مثال، آقاي جاسبي در رقابت انتخاباتي حتي به تعداد كارمندان دانشگاه آزاد و خانواده‌هايشان رأي نياورد (نمي‌گويم به تعداد دانشجويان، اساتيد و خانواده‌هايشان) چرا نفرموديد حال كه اين مدير از هيچ‌گونه اعتماد عمومي برخوردار نيست بهتر است جاي خود را به فرد موجه‌تري بدهد؟ اما بعد از اين كه ملت در يك انتخابات قابل مباهات، بازگشت اطرافيانيان را به قدرت اجرايي به صلاح نديد با اتكا به حركت‌هايي غيرقانوني و آرايي غيرهمگون انتظار داشتيد قانون ناديده گرفته شود و زياده‌خواهي‌ها بر كشور تحميل گردد؟
همچنين پرسيده شده است كه طرح بحث تلاش براي تغيير قانون اساسي چه ارتباطي با نامه حضرت‌عالي به رهبري داشته است؟ مگر اين تلاش، نمونه تاريخي نگاه فردمحورانه اطرافيان حضرت‌عالي را به وضوح در معرض قضاوت همگان قرار نمي‌دهد؟ يك سال مانده به پايان دو دوره رياست‌جمهوري شما، نغمه شومي ابتدا از سوي معاون حقوقي و پارلماني -آقاي عطاءالله مهاجراني- سرداده شد مبني بر اين كه مناسب است براي بهره‌مندي از توانمندي‌هاي غيرقابل انكار آقاي هاشمي‌رفسنجاني قانون اساسي تغيير كند و محدوديت بيش از دو دوره برداشته شود. به فاصله كوتاهي همه طرفداران شما همچون آقاي عبدالله نوري، آقاي حسن روحاني، آقاي طاهري اصفهاني و ... اين موضوع را پي گرفتند و آن را تبديل به يك "مطالبه‌ جرياني " نمودند. قطعاً اين زياده‌خواهي غيرقانوني اگر جنبه عملي پيدا مي‌كرد همچون مديريت دانشگاه آزاد، يك رياست‌جمهوري مادام‌العمري نيز مي‌داشتيم، اما رهبري بعد از سه بار مخالفت صريح توانستند اين زياده‌خواهي را مهار نمايند. آن‌چه گرايش فرد محوري را بيش از پيش روشن مي‌ساخت اين‌كه حتي بعد از مخالفت رهبري، دوستانتان در مصاحبه‌ها و مقالاتشان اصرار ورزيدند كه در آينده حتي در خارج از جايگاه رياست‌جمهوري، حضرت‌عالي فرد دوم كشور خواهيد بود. متأسفانه چه در مورد زياده‌خواهي اول كه جمهوريت را از ماهيت تهي مي‌كرد و چه در مورد زياد‌ه‌خواهي دوم كه در مغايرت كامل با قانون اساسي بود (زيرا بر اساس قانون اساسي، رئيس‌جمهوري فرد دوم كشور است) هيچ مخالفتي از شما به ثبت نرسيده است. مناسب بود در اين جوابيه دستكم بعد از سال‌ها، عدم رضايت حضرت‌عالي از چنين زياده‌خواهي‌هايي كه انحراف از قانون اساسي كشور را دنبال مي‌كرد، منعكس مي‌گشت. بنابراين آن‌چه مي‌تواند خودمحوري‌هاي امروز را كه موجب شد انتخاباتي با اين عظمت بر ملت ايران تلخ شود به خوبي ريشه‌يابي كند، بازگشت به گذشته و مورد مداقه قرار دادن ابعاد و تأثيرات نامطلوب اين ويژگي است. اين خودمحوري در جريان اعلام نظر صريح امام مبني بر مخالفت با تعطيلي مجلس، مانعي بر سر راه تدبير رهبري براي جلوگيري از رشد دنياگرايي در ميان مسئولان ايجاد كرد، همچنين توانست خطر حاكميت جرياني را كه نه به امام و نه حتي به آقاي منتظري اعتقادي داشت، با قائم‌مقامي ايشان جدي سازد و در نهايت امام با هزينه بسيار بالايي توانستند اين تهديد را دفع كنند. جالب اين‌كه امروز نيز به جاي پذيرش خطا در اين زمينه، منتقد از سوي جوابيه نويسان متهم به ناديده گرفتن عزم جمعي ياران انقلاب در زمينه انتخاب آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده مي‌شود و مي‌نويسند:
"7 اسفند 1360: آقايان نخست‌وزير و سران ديگر بودند، از بحث‌هايي كه داشتيم، رسيدگي به انتخابات مجلس خبرگان و انتخاب رهبري يا شوراي رهبري بود كه بيشتر توافق روي شخص آقاي منتظري بود و به تصميماتي رسيديم (ص495، عبور از بحران) " (جوابيه، ص9(
ظاهراً اين عزيزان تصور مي‌كنند با تكرار اين موضوع كه آيت‌الله خامنه‌اي، آيت‌الله موسوي‌اردبيلي و ديگران در جريان طرح كردن آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده بودند مي‌توانند دغدغه‌ رهبري انقلاب را كه صرفاً يك روز قبل از اجلاس در سال 64 به حضرت‌عالي ابلاغ شد ناديده بگيرند، حال آن كه با استناد به روايات شما و آقاي محمدي‌ري‌شهري (به نقل از آقاي گيلان) كاملاً مشخص است كه هيچ‌كس ديگري غير از مرحوم احمدآقا در جريان اين مخالفت نبوده است. جوابيه‌نويسان در اين زمينه دست به جوسازي ديگري نيز زده‌اند:
"اولاً‌ به حاج‌احمدآقا خميني(ره) تهمت زده‌ايد كه ايشان علي‌رغم ميل امام(ره) سعي مي‌كرد چنين وانمود كند كه امام خواهان قائم‌مقامي آيت‌الله منتظري هستند. البته چنين اتهاماتي به احمدآقا و بيت امام تازگي ندارد. نجاست ظرف غذاي حاج‌آقا مصطفي و گل‌انداختن صورت حاج حسن آقا در جكوزي از نمونه‌هاي قديم و اخير است. " (جوابيه، ص9)
خواننده‌اي كه مي‌تواند به سهولت در مقام مقايسه آن‌چه در آن نامه انتقادي در مورد مرحوم سيداحمدآقا مطرح شد و اين جملات برآيد، به خوبي درمي‌يابد كه براي فرار از پاسخ‌گويي به انتقادات، چه شيوه‌هايي به كار رفته است. براي درك اين مطلب تنها عبارتي را كه در آن نامي از احمدآقا برده شده است مرور مي‌كنيم: "امام از فراهم شدن و تقويت زمينه حاكميت اين جريان پرمسئله بر امورات كشور از طريق انتخاب آقاي منتظري به شدت نگران بودند. با وجود اين نگراني بحق امام، شما بعد از اطلاع از نهي ايشان حتي سران قوا را در جريان قرار نمي‌دهيد، بلكه صرفاً روز قبل از جلسه خبرگان در نشستي با احمدآقا (به اين دليل كه ايشان نيز با نظر شما كاملاً‌ همراه بود) در مورد نظر امام مذاكره مي‌كنيد كه اين بدين معناست كه امام همچنان بر مخالفتشان باقي بودند: "عصراحمدآقا آمد و راجع به برنامه مجلس خبرگان در خصوص رهبري آقاي منتظري و نظر امام مذاكره كرديم " (اميد ودلواپسي، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 64، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1387، ص316( "
اين عبارت نيز دقيقاً منطبق بر نظر شخص حضرت امام بيان شده بود: "امام، گله‌هاي سوزاني از آقاي منتظري را آغاز كرد كه كجا چه كرده و كجا چه...! و اضافه فرمود: "احمدهم از او دفاع مي‌كند! از منزل سيدمهدي هاشمي دست‌نويس‌هاي او را آورده‌اند. من ديدم نامه‌هاي آقاي منتظري از نوشته‌هاي مهدي هاشمي الهام گرفته! " (سنجه انصاف، محمدي‌ري‌شهري، به نقل از سخنراني محمدي‌گيلاني، سازمان چاپ و نشر دارالحديث قم، سال 1386، صص16 الي 18) بنابراين "احمد هم از او دفاع مي‌كند " عين جمله امام است و هيچ‌گونه مطلبي به آن اضافه نشده است؛ حال خواننده مي‌ماند كه تكرار اين نظر صريح امام چه ارتباطي به "نجاست ظرف غذاي حاج‌آقا مصطفي و گل انداختن صورت حاج‌حسن آقا " دارد؟ اين‌گونه تمسك جستن به مسائل انحرافي در كنار هتك شخصيت، صرفاً اوج استيصال در برابر نقد منتقد را به نمايش مي‌گذارد.
ادعاي خلاف واقع‌ ديگر جوابيه‌نويسان اين است كه در نامه انتقادي اينجانب، حضرت‌عالي عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آقاي منتظري مطرح شده‌ايد:
"براي تحريف بيشتر تاريخ نه تنها از نگراني آيت‌الله هاشمي رفسنجاني از بيت آيت‌الله منتظري سخن نمي‌گوييد بلكه اينگونه القاء مي‌نماييد كه ايشان عامل نفوذ بيشتر باند مهدي هاشمي در بيت آيت‌الله منتظري بودند، در حالي كه مستندات تاريخي موجود است: - شب آقاي منتظري تلفن كردند و راجع به مطالبي بحث كرديم و تذكراتي داشتند. قرار شد احمد منتظري در بيت ايشان باشند براي نظارت برحسن اجراي امور (عبور از بحران، خاطرات سال 60، ص491) " (جوابيه، ص9)
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا اطرافيانتان را در طرح اين ادعا صادق مي‌يابيد، در حالي كه انتقاد اينجانب، صرفاً از تلاش جناب‌عالي براي كند كردن قاطعيت امام در برخورد با افراد نزديك به آقاي منتظري بود: "به راستي براساس كدام الگو و مبتني بركدام اصول تلاش داشته‌ايد مشي و قاطعيت امام را در برخورد با ناراستي‌ها كند كنيد؟ " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص27) قضاوت بفرماييد با مستنداتي كه خدمتتان ارائه نمودم آيا اين انتقاد منصفانه نبود: "روزي آقاي هاشمي‌رفسنجاني از باب خيرخواهي به اين جانب گفت: چه بسا امشب، امام از دنيا برود و فردا آقاي منتظري رهبر باشد؛ در آن صورت، تو نمي‌تواني در داخل ايران زندگي كني. بنابراين، مصلحت نيست موضوع مهدي هاشمي را اين‌طور دنبال كني... " (سنجه انصاف، بررسي برهه‌اي حساس از تاريخ رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، محمدي‌ري‌شهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم، سال 1386، ص36) امام با قاطعيت به آقاي ري‌شهري دستور محاكمه مهدي‌هاشمي را مي‌دهند و جناب‌عالي، ايشان را از اين كار منع مي‌كنيد. آيا اين حركت، كند كردن مشي رهبري نيست؟ شما در فرازي از خاطراتتان اين عدم همراهي را به‌گونه ديگري بيان مي‌كنيد: "پنجشنبه 11 ارديبهشت... سيدمهدي هاشمي آمد. از خودش دفاع كرد و داشتن گروه مخفي و اسلحه و تندروي و پخش اعلاميه عليه بعضي از مسئولان را تكذيب كرد. گفتم به خاطر حفظ اعتبار آيت‌الله منتظري بايد جنبه اثباتي قضيه درست شود. من پيشنهاد كرده‌ام كه به عنوان سفير به خارج برود؛ او اين را تبعيد تلقي مي‌كند. " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 1365، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388 ص86)
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! آيا تلاش براي اعزام مهدي هاشمي به عنوان سفير به خارج كشور در حالي‌كه متهم به 27 فقره قتل و تخلفات عديده بود (سنجه انصاف، ص68) و امام بر محاكمه وي تأكيد داشت، كند كردن قاطعيت رهبري در برخورد با انحرافات و تخلفات در كشور نيست؟ پيشنهاد سفيري به متهم به 27 قتل را، آن هم در نظام اسلامي و در شرايطي كه رهبري اصرار بر مجازات وي داشته است، جز تلاش براي حفظ حريم‌هاي كاذب چه مي‌توان ناميد؟
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! معلوم نيست كه جوابيه‌نويسان محترم از چه رو مي‌خواهند بحث را، هم براي خود و هم براي خوانندگان غامض سازند؛ در حالي كه اينجانب در نقد خود توجه نمايندگان خبرگان به آقاي منتظري به عنوان رهبر آينده را مورد تأييد قرار داده بودم، از چه رو اين مسئله با منع امام، آن هم يك روز قبل از اجلاس خبرگان، درهم آميخته مي‌شود:
"از يك طرف از فردمحوري آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در مسائل گله مي‌كنيد و از طرف ديگر مصوبات نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان را به ايشان مرتبط مي‌كنيد. آيا اين تلاش در راستاي مستند كردن آن اتهام نيست؟ يا از واقعيت‌هاي تاريخي بي‌اطلاعيد؟! - طرح تعيين آقاي منتظري به عنوان جانشين امام با حدود 50 امضاء تقديم شد (اوج دفاع، ص171) حتماً خبر داريد كه در اين زمان تعداد نمايندگان خبرگان 84 نفر بوده است. - منتظري با راي بيش از دو سوم حضار تصويب شد (همان، ص282) - در جلسه خبرگان متن عبارت رهبري آيت‌الله منتظري مطرح بود. بعد از بحث زياد پيشنهاد آيت‌الله خامنه‌اي با اصلاحات جزئي به تصويب رسيد. ايشان به عنوان منتخب مردم براي جانشيني امام و مورد تأييد مجلس خبرگان معرفي شدند. (همان، ص284) ". (جوابيه، صص11-10)
تهيه‌كنندگان محترم تصور كرده‌اند كه با اشاره به تعداد نمايندگان امضا كننده طرح و رأي دادن بيش از دو سوم اعضاي مجلس خبرگان و تصويب شدن پيشنهاد آيت‌الله خامنه‌اي با اصلاحات جزئي، مي‌توانند خودمحوري جناب‌عالي را در اين فراز مهم تاريخي كم‌رنگ سازند. پاسخ به اين‌همه جمله‌پردازي يك جمله است و آن اين كه دستكم به استناد روايت شخص شما، آن‌ عزيزان از منع امام در اين زمينه هيچ‌گونه اطلاعي نداشتند و به طور طبيعي بر اساس استنباط خويش عمل مي‌كردند. همين عزيزان بعدها پس از اطلاع از عدم رضايت امام به صراحت اعلام داشتند كه در صورت آگاهي از اين مخالفت، قطعاً آقاي منتظري را به عنوان رهبر آينده انتخاب نمي‌كردند؛ بنابراين انتقاد به كسي وارد است كه با وجود آگاهي از موضع امام، نه تنها ديگران را مطلع نمي‌سازد، بلكه خود نيز در جهت رفع نگراني رهبري گام برنمي‌دارد. نكته ديگري كه براي بي‌ارتباط نشان دادن انتقاد طرح شده در لابلاي جملات گنجانيده شده است بحث مرتبط دانستن مصوبات مجلس شوراي اسلامي با جناب‌عالي است. بايد عرض كنم چنين مطلبي اصولاً در نامه اينجانب مطرح نشده است.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! دوستان شما به نحو تمسخرآميز و با كمك گرفتن از طنازي خود مي‌فرمايند:
"مطمئناً در اسناد تاريخي خويش داريد كه انتخابات دو مرحله‌اي دور نهم رياست‌جمهوري در خرداد و تير 1384 و انتخابات دوره چهارم مجلس خبرگان در اسفندماه 1385 برگزار شد و اگر نتايج انتخابات رياست‌جمهوري را آنگونه كه مي‌گوييد ادبار مردم به آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني بدانيم، رأي بسيار بالاي ايشان آن هم با تفاوتي بسيار معنادار با شخصيتي بسيار موجه چون آيت‌الله مشكيني، پشيماني مردم از آن انتخاب و اقبال آنان به آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني براي حضور در جايگاهي است كه به لحاظ سياسي و عقيدتي بسيار فراتر از رياست‌جمهوري است. اما جناب‌عالي مانند آن گزارشگر متعصب‌ جاي آن دو را عوض كرده‌ايد تا به خوانندگان اينگونه القا كنيد كه مردم بعد از انتخاب ايشان براي خبرگان، فوراً پشيمان شده‌اند و در انتخابات رياست‌جمهوري به قول شما "نه بزرگ " گفته‌اند!!! " (جوابيه، ص11)
اجازه مي‌خواهم قبل از پرداختن به ذوق خلاق اين عزيزان، اصل آنچه در نقد اينجانب درج شده بود - كه در آن ابتدا جمله حضرتعالي و سپس توضيحات بنده آمده است - را يك بار ديگر مرور كنيم:
"در نامه اخيرتان به رهبري مي‌نويسيد: "تاريخ گواه است كه اكثريت مردم متعهد و انقلابيمان كمتر تحت تاثير خلاف‌گوئيها قرار مي‌گيرند و دليل آن آراء افتخار‌آميز مردم به اينجانب در آخرين انتخابات مجلس خبرگان رهبري است ". (روزنامه جمهوري اسلامي، 20 خرداد 1388، ص3) اين درست است كه مردم به جناب‌عالي در انتخابات مجلس خبرگان رهبري رأي دادند، اما همين مردم در انتخابات رياست‌جمهوري نهم با رأيي چشمگير به رقيب نه چندان معروف‌تان، به شما پيامي دادند كه اي كاش در آن تأمل مي‌شد. درست يا غلط، اكثريت جامعه، حضرت‌عالي را در عرصه اجرايي مديري منضبط در مسائل اقتصادي نيافت؛ بر اساس همين نگاه تيزبين، عدم حساسيت درخور مديران عالي‌رتبه اجرايي در زمينه فعاليت‌هاي مالي اطرافيان و منسوبان، باب انحرافات و لغزش‌ها را در سطوحي مي‌گشايد كه امكان مقابله با آن بسيار دشوار خواهد بود. شايد به همين دليل امام راحل و مقام معظم رهبري اطرافيان خود را از ورود به عرصه فعاليت‌هاي اقتصادي به شدت نفي كردند. " (وراي نمودها و نمادها، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، چاپ سوم، شهريور88، ص18)
در اين زمينه بايد معروض دارم: اولاً در اين مقايسه، بحث تقدم و تأخر زماني مطرح نيست والا نه تنها جوابيه‌نويسان بلكه همه مي‌دانند كه انتخابات خبرگان بعد از رياست‌جمهوري برگزار شد؛ ثانياً آن چه در ادامه بحث آمده است به خوبي روشن مي‌سازد كه مراد چيست. اجمالاً اين كه مردم با شناخت از حضرت‌عالي وجودتان را در جايگاهي كه با مسائل اقتصادي عجين است غيرمفيد يافتند، اما براي جايگاهي كه با تصميم‌سازي‌هاي كلان مرتبط است مفيد تشخيص دادند، كما اين كه در انتخابات دهم رياست‌جمهوري نيز به درست يا غلط، به محض آگاهي ملت از صحنه‌گرداني حركت رقباي آقاي احمدي‌نژاد توسط حضرت‌عالي، آراي ايشان به شدت افزايش يافت (با وجود وارد بودن برخي انتقادات به وي) همچنين در اين زمينه چند سؤال به ذهن‌ها متبادر مي‌شود كه روشن شدن پاسخ آن‌ها، از ابهامات خواهد كاست: 1- چگونه است كه حضرت‌عالي، انتخابات نهم را كه مجري آن دولت آقاي خاتمي بود به دليل واگذاري رقابت زيرسؤال برديد، اما اقدامي از سوي اطرافيانتان براي درگير شدن و به خيابان ريختن صورت نگرفت؟ 2- چرا انتخابات بعدي را كه مجري آن دولت آقاي احمدي‌نژاد بود و جناب‌عالي در آن موفق به اخذ رأي شديد بسيار قابل تفاخر مي‌دانيد؟ 3- به چه دليل انتخابات دهم را كه براي آن تدارك بسياري ديده بوديد، هم با ترديد مواجه ساختيد، هم منصوبان و منسوبانتان در خيابان‌ها فعال شدند؟ (لابد براي اين‌كه پيش‌بيني حضرت‌عالي قبل از انتخابات، كه در نامه به رهبري آمد، درست از كار درآيد). به نظر تأمل در همين موارد كافي است و لذا صرفاً اشاراتي براي انتقال مطلب صورت گرفت.
جناب آقاي هاشمي‌رفسنجاني! با آن كه مايل نيستم وارد جزئيات بيشتري به لحاظ تاريخي شوم، اما اصرار اطرافيانتان برخلاف‌گويي مرا ناگزير مي‌سازد به مصاديق بيشتري بپردازم. جوابيه‌نويسان در فراز ديگري آورده‌اند:
"در ذيل به مستنداتي اشاره مي‌شود كه آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به فراخور دروغهايي كه در جامعه پخش مي‌شود جواب داده‌اند: مخفي كردن مسائل از امام و رهبري: "زدن تهمت آسان است. اولاً هيچ وقت به خودمان اجازه نداديم كه كوچكترين چيزي از امام مخفي باشد. از لحاظ سياسي هم مي‌گفتيم امام بهتر از ما مي‌فهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است. ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم. اين تفكر ما سياسي و سطحي نيست. عميق است الان هم اين‌گونه است. همين الان هم فكر مي‌كنم اگر چيزي از رهبري مخفي بماند، گناه است. ايشان بايد بدانند. شايد با تصميم رهبري يا امام در مسئله‌اي مخالف باشيم، اما بايد بدانند. اين جزو عقايد ماست " (... با هاشمي، قدرت‌الله رحماني، انتشارات كيهان، چاپ اول، ص126)(جوابيه، ص13) "
آيا اطرافيان انتظار دارند محققان و مردم به ادعا بسنده كنند و چشم بر واقعيت‌هاي پيش روي ببندند؟ البته قبل از ورود به اين بحث يادآوري اين نكته ضروري است كه اگر اعتماد فردي به اطرافيانش به حدي باشد كه حتي سخن خلاف واقع آنان را به عنوان موضع خود به ديگران منعكس سازد مانند آن است كه خود گويندة سخن ناصواب است و نتيجه امر در گمراه كردن ديگران يكي است. براي نمونه، در جريان رخداد تاريخي سفر مك‌فارلين به ايران بعد از سفر علي هاشمي به آمريكا، روايت اين‌گونه به حضرت‌عالي منتقل مي‌شود و شما آن را علاوه بر انتقال به احمدآقا ـ به عنوان رابط امام ـ در خاطرات خود مي‌آوريد: "عصر علي- اخوي‌زاده- آمد؛ از خوزستان احضارش كرده بودم. گزارش ديدار و مذاكره مجدد با آمريكايي‌ها را داد، قبل از اقدام او را نهي كرده بودم. به من گفته بودند كه به آمريكا رفته و با ريگان درباره سقوط صدام مذاكره كرده است، گفت به آمريكا نرفته، بلكه به نوعي ادامه همان رشته ارتباط‌هاي سابق بود... " (اوج دفاع، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 65، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، ص351) متأسفانه همين سخن خلاف واقع به ديگران منعكس مي‌شود، اما همين آقاي علي هاشمي بعدها به صراحت سفر به آمريكا را تأييد مي‌كند: "ه.ا: در چه كشوري اين ارتباط‌گيري را انجام داديد؟ ابتدا به تركيه رفتم و سپس به آمريكا. اين مذاكرات هم ادامه يافت " (شهروند امروز، شماره 50، سال سوم، 26 خرداد 1387)
البته در روايت ديگري از منسوبان حضرت‌عالي حتي به نوعي به روايت تاور نيز نزديك مي‌شويم: "علي هاشمي براي ملاقات بعدي عازم تركيه مي‌شود و از طريق تركيه پس از ساعتها پرواز با هواپيماي كوچك كه براي سوخت‌گيري توقفي هم داشته است به مكان ناشناخته مورد نظر مذاكره كننده مي‌رسد، او ابراز مي‌دارد كه در ابتدا نمي‌دانست واقعاً كجا بوده فقط به نظر مي‌رسيد كه بعد از چند ساعت پرواز به يكي از شهرهاي اروپايي مانند ژنو رسيده است و از آنجا با پروازي چند ساعته به محلي رسيدند و مجدداً بي‌آنكه اجازه پياده شدن به او داده شود، پرواز به مكان نهايي صورت مي‌گيرد. " (ماجراي مك‌فارلين، فروش سلاح، آزادي گروگانها، نوشته محسن هاشمي، حبيب‌الله حميدي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 1388، صص154-144) حتي اگر روايت گزارش تاور را در مورد مكان ناشناخته يعني اسرائيل نپذيريم دستكم سفر آقاي علي هاشمي به آمريكا براساس دو روايت كاملاً مسجل است، اما گزارش خلاف واقع اوليه به مرحوم سيداحمدآقا منعكس مي‌شود كه وي نيز قطعاً به امام منتقل مي‌سازد. آيا دفاع بي‌چون و چراي حضرت‌عالي از همه اعمال و رفتار اطرافيان، تفاوتي در نتيجه ايجاد مي‌كند كه مسئله‌اي خلاف واقع به واسطه يا بي‌واسطه به مردم و رهبري منعكس شود؟
جناب‌عالي در فراز فوق مدعي‌ شده‌ايد: "از لحاظ سياسي هم مي‌گفتيم امام بهتر از ما مي‌فهمند و مسووليت و ولايت با ايشان است ما براي خودمان در انقلاب اصالتي قائل نبوديم ". جسارتاً اجازه دهيد علاوه بر نكاتي كه حول اثبات خودمحوري بيان داشتم فراز ديگري از تاريخ را خدمتتان يادآور شوم. دستكم امروز بر همه صاحب‌نظران روشن شده است كه اگر تدبير امام در مورد بني‌صدر نبود، در دوران رياست‌جمهوري او صف‌بندي كاذب مليون و متدينين به صورت غيرقابل حلي در‌مي‌آمد و قطعاً اگر مي‌توانستند بر اين اساس جامعه را به گونه‌اي آشتي‌ناپذير دو قطبي كنند، شاهد تكرار تجربه نهضت ملي شدن نفت بوديم. خوشبختانه امام با منع اطرافيانشان از ورود به اين بازي، زمينه و فرصتي را فراهم آورد تا به تدريج جامعه از ماهيت اين جريان متمايل به غرب آگاه شود و اين فتنه - كه صحنه‌گردان اصلي آن مجاهدين خلق بودند - با كمترين هزينه خنثي گردد.
حضرت‌عالي در آن زمان با اين تدبير چندان همراه نبوديد و نامه خصوصي تندي خدمت امام نگاشتيد (البته ساير سران حزب جمهوري هم ابهاماتي در اين زمينه داشتند، اما هرگز به خود اجازه طرح چنين اظهاراتي را ندادند). برخي فرازهاي نامه جناب‌عالي را مرور مي‌كنيم تا ادعاي شما مبني بر تبعيت محض از امام محك بخورد: "آيا رواست كه به خاطر اجراي نظرات جناب‌عالي ما درگير باشيم و متهم و جناب‌عالي در مقابل اينها موضع بي‌طرف بگيريد؟ آيا بي‌خط بودن و آسايش‌طلبي را مي‌پسنديد؟... آيا رواست كه همه گروه دوستان ما به اضافه اكثريت مدرسين و فضلاي قم و ائمه جمعه و جماعات و ... در يك طرف اختلاف و شخص آقاي بني‌صدر در يك طرف و جناب‌عالي موضع ناصح داشته باشيد؟ مردم چه فكر خواهند كرد؟ و بعداً تاريخ چگونه قضاوت مي‌كند؟... تحمل ابهام در نظر رهبر برايمان مشكل است. مگر اينكه بفرماييد، همين ابهام صلاح است. احتمال اينكه اين ابهام در رابطه با خطوط سياسي و فكري جاري و خطي كه در ارتش تعقيب مي‌شود، آثار نامطلوبي در تاريخ انقلابمان بگذارد، وادارم كرد به عنوان وظيفه روي اين مطالب، صراحت و تأكيد داشته باشم و اميدوارم مثل هميشه اين جسارت را ببخشيد. " (انقلاب در بحران، كارنامه و خاطرات هاشمي‌رفسنجاني در سال 59، بكوشش عباس بشيري، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 84، صص4-363)

ادامه مطلب در اینجا
 
 


نظراتی كه به تعميق و گسترش بحث كمك كنند، پس از مدت كوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت ديگر بينندگان قرار مي گيرد. نظرات حاوی توهين، افترا، تهمت و نيش به ديگران منتشر نمی شود.