فیلم شگفت انگیز و فوق العاده گیرای «دیگه کجا رو بگیریم؟» ساخته مایکل مور، به احتمال زیاد منتقدانش را در شبکه خبری فاکس و جاهایی شبیه آن در بهت و حیرت فروخواهدبرد. احتمالا نفع آنها در این است که از مور یک چپ رادیکال بسازند که تنها کارش «تخریب آمریکا» است. اما اتفاقا فیلم جدید او به شیوه خاص خودش تصویر آمریکا را بازسازی می کند و ارتقا می دهد. به عقیده من این فیلم یکی از اصیل ترین و ارزشمندترین فیلم های میهن پرستانه ای است که یک آمریکایی تا به حال ساخته است.
این فیلم مستندی است که به شکل یک کمدی ارائه شده و اولین شوخی اش در اسم گمراه کننده و خنده دارش است. اولش فکر می کنید فیلم قرار است انتقادی سفت و سخت و چپ گرا از سیاست خارجی آمریکا باشد. اما مور به ما می گوید که از ستاد مشترک ارتش او را به واشنگتن دعوت و اعتراف کرده اند همه جنگ های آمریکا بعد از جنگ جهانی فاجعه محض بوده اند. او خودش را مثل ارتشی تک نفره در اختیار آنها می گذارد؛ ارتشی که «به کشورهایی با سکنه قفقازی که اسمشان را هم نمی توانم تلفظ کنم حمله می کند، چیزی را که لازم داریم ازشان می گیرد، و آن را به مام میهن باز می گرداند.»
به همین خاطر او در حرکتی که به معنای واقعیت کلمه میهن پرستانه است، کلاه بیسبالش را به سر می گذارد و عازم سفری به دور اقیانوس اطلس می شود، به جست و جوی مردمی که مالک چیزهایی هستند که آمریکا لازمشان دارد و سعی می کند آنها را تصاحب کند. بله! او می داند که تمام این کشورها مشکلات خاص خودشان را دارند. اما می گوید آمده است تا «گل ها را بچیند، نه علف های هرز». و چه دسته گلی هم می سازد.
اولین توقف در ایتالیاست، جایی که برایش سوال است چرا «ایتالیایی ها همیشه جوری هستند انگار همین الان از رختخواب درآمده اند». او در صحبت با یک زوج حدودا سی ساله- مرد پلیس است و زن برای یک شرکت و پوشاک کار می کند- دلایلی برای این چهره شادابت پیدا می کند. آنها مرخصی های با حقوقشان را برای سفر لیست می کنند. سهم پایه تعیین شده قانونی چهار هفته است، اما وقتی تعطیلات رسمی و این چیزها را اضافه کنید نزدیک به هشت هفته می شود.
آنها تمام این زمان را صرف تعطیلات در جاهایی مثل میامی و زنگبار می کنند. پس توضیحی بیشتر از رختخواب برای پوست آفتاب خورده درخشان و لبخند رضایت بخششان وجود دارد.
مور بعد از شنیدن درباره مرخصی زایمان پنج ماهه و با حقوق این شهروندان به دو شرکت ایتالیایی حمله می کند- که یکی از آنها موتورسیکلت دوکاتی معروف است- و مفیدبودن چنین سخاوتمندی هایی را برای تجارت مسخره می کند. اما مدیران ارشد اجرایی هر دو شرکت با خوشرویی می گویند که چنین چیزی مفید است. آنها می گویند ارائه چنین مزایایی به کارکنان- و امکان وقت دوساعته ناهار که در آن می توانند غذای خانگی بخورند- از آنها نیروهایی سالم تر، شادتر و پربارتر می سازد.
یک نمایند اتحادیه اشاره می کند که این دستاوردها به سختی شکل گرفته اند و هنوز در این راه باید تلاش زیادی کرد. تصویری از موقعیتی صنعتی با این تفاوت که طرفین موفقیت را در همکاری، سلامت، و «لا دولچه ویتا» (زندگی شیرین» می بینند. مور شروع می کند خط ها و ستاره های پرچم آمریکا را روی زمین یکی از این کارخانه ها نقاشی کردن؛ آمریکا باید اینجا را بگیرد.
پیش از اشاره به کشورهای دیگری که مور به آنجا رفته، باید یادآوری کرد تمام اینها نه تنها به خاطر ایده بلکه به خاطر مهارت بالای او در داستان سرایی، طنز و مجادله است که این قدر خوب جواب داده. این فیلم دیدگاهی بسیار مشخص دارد همین مسئله آن را از خنثی بودن ظاهری رسانه های خبری تجاری ما جدا می کند. اما مور آن قدر باهوش هست که برای مومنان موعظه نخواند و شک و تردیدهایی را که ممکن است آمریکایی ها با نظرات سیاسی متفاوت داشته باشند هم طرح می کند.
پس از ایتالیا، چندین اپیزود بر جنبه های مختلف آموزش تمرکز می کند. او در فرانسه به یک مدرسه ابتدایی ایالتی می رود که ساعات طولانی مدت ناهار، آن را بیشتر به یک رستوران علای پاریسی شبیه کرده. آشپز می گوید این کار هم از آشغالی که به خورد کودکان آمریکایی می دهند ارزان تر در می آید و هم این که به دلیل توجه به امر تغذیه سالم و غذا آموزنده است.
مور در یکی از تکان دهنده ترین بخش های فیلم آنجا را که در مورد فنلاند متوجه شده نشان می دهد: تا حدود دو دهه پیش عملکرد دانش آموزان آمریکایی ضعیف بود. اما بعد فنلاندی ها تصمیم گرفتند سیستم آموزشی خود را متحول کنند. این تحولات شامل حذف تکالیف خانه، آزمون های استاندارد و دادن خودمختاری و زمان آزاد بیشتر بهدانش آموزان بود. نتیجه این تحولات را در رتبه آموزشی بالای فنلاند در جهان می بینیم.
مور در اسلوونی نشان می دهد که آموزش عالی رایگان است، حتی برای آمریکایی هایی که به دلیل ناتوانی از پرداخت هزینه های بالا در کشور خودشان، به آنجا رفته اند.
نگاه فیلمساز به مزایا و مراقبت های پزشکی برای شهروندان طبقه متوسط در آلمان شاید زیر خشم آمریکایی های دست راستی گم شود. چون این مسئله را پیش می کشد که نه فقط آموزش، بلکه سیاست های عمومی طوری طراحی شده اند که به مردم برای هضم و کنار آمدن با خاطره هولوکاست کمک کنند.
مور می گوید از کشوری بزرگ می آید که «زاده نسل کشی است و با نیروی بردگان ساخته شده است» و فکر می کند آیا به رسمیت شناختن این گناهان تاریخی ممکن است به ایالات متحده هم کمک کند؟ دو کشور بعدی سوالاتی مربوط به جنایت و مکافات را پیش می آورند.
مور در نروژ سیستم یک زندان را بررسی می کند هدف آن بیشتر بازپروری است تا تنبیه؛ حتی امنیتی ترین بازداشتگاه ها هم همخوان با این هدف بهینه شده اند و طولانی ترین حبس 23 سال است (این کشور در حال حاضر یکی از کمترین میزان های قتل را دارد).
در پرتغال متوجه می شود کاهش جریمه ها برای مصرف مواد و درمان آن به عنوان یک بیماری، نه جرم، منجر به کاهش مصرف مواد شده. او همین طور پای صحبت تاثیرگذار سه پلیس پرتغالی می نشیند در مورد این که توجه به «شان انسانی» مهم ترین بخش آموزش آنهاست.
در موضوع زیربنایی فیلم- قدرت توده ها و توانمندسازی زنان- در دو بخش آخر فیلم نمایان می شود. مور در تونس (تنها کشور غیراروپایی و تنها کشور مسلمانی که سراغش رفته) متوجه می شود چگونه پس از انقلاب سال 2011 دولت جدید سعی کرد حقوق برابر برای زنان را خارج از قانون اساسی تضمین کند اما بعد از یک قیام عظیم مردمی جا زد.
در ایسلند مور کشف می کند که تنها شرکت مالی ای را که از بحران مالی عظیم جان سالم به در برده زنان تاسیس کرده اند خودشان هم اداره اش می کنند که این بحث مزیت های حضور زنان را در دولت و تجارت و تحولاتی که با خودش می آورد پیش می کشد. در ضمن، ایسلند در مجازات مجرمان اقتصادی هم از ایالات متحده کاملا متفاوت است و جالب اینجاست که طبق نظر یک دادستان ارشد، روش هایش را از نحوه پیگرد قانونی جرایم و رسوایی های مالی در آمریکا الهام گرفته است.
قسمت طنزآمیز ماجرا اینجاست. همان طور که مور ایده های بالقوه مفید را یکی پس از دیگری بررسی می کند، متوجه می شود خیلی از آنها از قوانین آمریکا ریشه گرفته اند. درواقع حرفش این است که او نمی خواهد این ایده ها را از غریبه ها بدزدد، فقط دارد سعی می کند راهکارهایی را که زمانی به ما تعلق داشت پس گیرد.
هر کس سفر کوتاهی به خارج از کشور کرده باشد دستش می آید آمریکایی ها چرا تک افتاده اند. آنها در مورد کشورهای دیگر خیلی کمتر از آنچه در مورد کشور خودشان می دانند اطلاعات دارند. تغییر شیوه های آموزشی و عملکرد رسانه ها شاید اوضاع را بهتر کند. اما تا آن زمان مایکل مور با باز کردن پنجره هایی متعدد و شگفت انگیز رو به دنیای بیرون خدمت بزرگی به متفکران آمریکای کرده است.
«دیگه کجا رو بگیریم؟» یکی از موفق ترین و سرگرم کننده ترین فیلم های اوست، غنی از ایده هایی که ارزشش را دارند که آزادی خواهان، محافظه کاران و هر آن کسی که نقشی در انتخابات سال جاری دارد گوشه چشمی به آن بیندازند. این فیلم به شکلی خوش بینانه و مثبت، دیدگاهی چالش برانگیز اما ارزشمند را پیش می کشد: ما می توانیم بهتر عمل کنیم.
منبع: همشهری ۲۴