با شروع ریاست دونالد ترامپ بر کاخ سفید، بسیاری از کسانی که از معادلات قدرت در آمریکا شناخت کافی نداشتند، اینگونه تحلیل میکردند که وی به رویارویی نظامی علیه ایران خواهد گروید. اما بعد از چند هفته از قرار گرفتن او بر اریکهی قدرت، این تحلیلها و ذهنیتها رو به سردی روانه شد.
رهبر انقلاب امسال نیز در دیدار مردم آذربایجان شرقی، به مسئلهی جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران اشاره کردند و ضمن اشاره به سیاست دولت جدید آمریکا، تمرکز سخنرانی خود را بر جنگ اقتصادیای قرار دادند که از سوی آمریکا علیه ایران شکل گرفته است. در این یادداشت تلاش خواهیم کرد تا ابتدا به تاریخچهی جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران اشاره کنیم و سپس به سیاست جدید دونالد ترامپ درخصوص ایران بپردازیم.
جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران بعد از انقلاب
یکی از اولین اقداماتی که دولت آمریکا بعد از انقلاب اسلامی ایران به آن روی آورد، مسئلهی تحریم و تضییق اقتصادی برای ایران بود. البته آمریکاییها راههای متعددی را آزمون کردند؛ از تلاش برای راهاندازی یک جنگ اقتصادی گرفته تا تلاش برای براندازی نظام سیاسی نوپایی که بعد از انقلاب و بعد از نوسانات منتهی به انقلاب به وجود آمده بود. این براندازی با تقویت جریانهای معاند سیاسی و نظامی و سیاستهای تجزیهطلبانه برنامهریزی شده بود. با شکست و ناکامی برای نیل به این اهداف، آمریکاییها که صحنهی سیاسی ایران را ازدستداده میدیدند، روی به سیاستهای سخت اقتصادی علیه ایران آوردند و شروع به تحریم ایران به بهانهی «گروگانگیری» کردند. بدینترتیب شالودهی تحریمها علیه ایران بنا نهاده شد و ایران در «شرایط اضطراری» آمریکاییها قرار گرفت. در طول دورهی جنگ نظامی عراق علیه ایران، ایران در این شرایط سخت اقتصادی بهوجودآمده توسط آمریکاییها، روزگار میگذراند. بعد از آن نیز آمریکاییها هر سال به بهانهای جدید علیه ایران تحریمهای بینالمللی و یکجانبه وضع میکردند و تلاش داشتند تا ایران را در انزوای سیاسی و بینالمللی قرار دهند.
در دوران سازندگی که کشور در حال ساخت شرایط پس از جنگ نظامی بود، آمریکاییها سیل تحریمهای خود علیه ایران را پیش بردند. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه مسئلهی هستهای ایران برای آمریکاییها تبدیل به یک نقطهی قابل استفاده برای اعمال تحریمهای جدید شد. آمریکاییها که این فرصت را مغتنم میشمردند، تلاش کردند تا کشورها و قدرتهای دیگر را نیز در این مسیر تنگنای اقتصادی ایران، شریک خود سازند و این فرایند را اصطلاحاً با اجماع بینالمللی علیه ایران همراه کنند. لذا تلاش کردند مسیری را برای ایران ترسیم کنند که بنا به تعبیر مقامات آمریکایی، منتهی به شرایط اقتصادی «فلجکننده» شود تا ایران هیچ راهی جز مذاکره با آمریکاییها و دادن امتیازات به آنها نداشته باشد. به همین ترتیب، تحریمهای یکجانبه و چندجانبهی غیرمشروع علیه ایران وضع کردند و کار را تا حدی پیش بردند که بسیاری از ناظران بینالمللی در حوزههای متفاوت از جمله اقتصادی، برآن شدند که بخشی از رکود اقتصادی دنیا بهخاطر تحریمها علیه ایران بوده است و آمریکاییها هرچه زودتر باید تحریمهای تحمیلی خود علیه ایران را از بین ببرند.
در سال 2010 تحریمهای بیسابقهای علیه صنعت نفت ایران ترتیب دادند و نهایتاً در سال 2013 در اقدامی بیسابقه شروع به تحریم بانک مرکزی و مؤسسات تبعی آن کردند تا سیستم مبادلات تجاری و اقتصادی ایران با کشورهای دیگر را مختل کنند و ایران را ناچار به روی آوردن به خواستههای نامشروع خود در مسئلهی هستهای کنند.
بهزعم آمریکاییها، شرایط سخت اقتصادی علیه ایران گزینهای بوده و هست که میتواند ایران را به میز مذاکره روانه کند و متعاقباً به تعبیر آمریکاییها، ایران را وادار به امتیاز دادن به آمریکا کند. لذا این سیاست بهطور جد توسط تیم مستقر بر کاخ سفید در دوران دموکراتها مورد پیگیری قرار گرفت و بهاینترتیب آمریکاییها فصل جدیدی برای جنگ علیه ایران را آغاز کردند که میتوان نقطهی عطف آن را سال 2009 میلادی عنوان کرد.
در وضع تحریمهای یکجانبه علیه ایران در سال 2009 و متعاقباً شدیدترین نوع تحریمهای تاریخی علیه ایران در سال 2010، برخی از دودستگیهای داخلی نیز نقش مهمی داشتند. برای مثال، فتنهی 88 سبب شد تا آمریکاییها برای اعمال تحریمهای خود توجیهاتی نیز برای افکار عمومی بینالمللی داشته باشند. البته در این یادداشت مجالی برای پرداختن به این مقال نیست که چه عواملی سبب تسهیل کار آمریکاییها در اعمال تحریمهای بینالمللی و یکجانبه شد. آنچه در اینجا مهم است، این است که جنگ اقتصادی علیه ایران مربوط به سالهای اخیر نیست. امری مربوط به تاریخ انقلاب و جمهوری اسلامی است که آمریکاییها بهعنوان یک ابزار جنگ از آن استفاده کرده و تلاش میکردهاند تا در پرتو آن، ایران را وادار به امتیاز دادن به آنها کنند.
جمهوریخواهان و سیاستهای نظامی علیه ایران
در طول تاریخ مشهور است که جمهوریخواهان سیاستهای سخت علیه ایران را پی گرفتهاند و دموکراتها سیاستهای نرم. برای مثال، همیشه جمهوریخواهان بهدنبال این بودهاند تا گزینهی نظامی خود را به رخ ایران بکشند و اظهار کنند که ایران در صورت تخطی از آنچه مورد پسند آمریکاییهاست، با گزینهی نظامی آمریکاییها روبهرو خواهد شد. سیاستی که همیشه و در طول تاریخ بیشتر به یک بلوف سیاسی و بینالمللی نزدیک بوده تا امری نزدیک به واقعیت. آمریکاییها اگر آمادگی حمله به ایران را داشتند، از جنگ نیابتی عراق علیه ایران خارج میشدند و شروع به مقابلهی مستقیم با ایران میکردند. آمریکاییها نهتنها ارادهی جنگ نظامی با ایران را نداشتهاند، بلکه توان آن را نیز نداشتهاند.
بنابراین جمهوریخواهان همیشه و در طول تاریخ به تمسک به گزینهی نظامی عادت داشته و تلاش میکردند با استفاده از آن، سیاستهای خود را پیش ببرند. برعکس دموکراتها سیاستهای نرم، مثل تحریمهای اقتصادی و مسائل فرهنگی را پیش کشیدهاند و با استمساک به آن تلاش داشتهاند ابتدا جامعهی ایران را بهسمت خود بکشند و سپس موجبات تزلزل نظام سیاسی را فراهم کنند. نمود بارز آن نیز در زمان رئیسجمهور سابق آمریکا مشهود بود. باراک اوباما در تمام سیاستهای خود تلاش میکرد پیوست فرهنگی نیز داشته باشد. اگر تحریمی علیه ایران وضع میکرد، ابتدا در یک سخنرانی تلویزیونی خطاب به آنچه خود مردم ایران میخواند، بیان میداشت که سیاستهای تحریمی آمریکا علیه ایران با منطق سیاستهای آمریکا نسبتبه جامعهی ایران متفاوت است و آمریکا بین جامعه و حکومت ایران تفاوت قائل میشود.
ترامپ و آزمون گزینهی اقتصادی
دونالد ترامپ که در ابتدای ورود جنجالی خود به کاخ سفید تلاش میکرد گزینهی معروف جمهوریخواهان علیه ایران را به رخ بکشد، در هفتههای اول و دوم موجی از سخنان تهدیدآمیز علیه ایران را روانهی تهران کرد. او در توئیتهای پیدرپی خود اظهار میداشت که او دیگر اوباما نیست و سیاستهای تنبیهی و سختی علیه ایران در پیش خواهد کشید و ایران مجبور به پذیرفتن آن چیزی است که او آن را استانداردهای بینالمللی مینامید. او مستقیماً و در سیاستی نامتعارف اظهار داشت ایران بزرگترین حامی تروریسم در دنیاست و به همین ترتیب از همان ابتدا علیه ایران شمشیر را از رو بست.
رئیس جدید کاخ سفید مثل اسلاف خود اصرار بر گزینهی نظامی داشت، اما درعینحال هرچه از در دست گرفتن قدرت در کاخ سفید بیشتر بگذرد، او بیشتر پی خواهد برد که توان آمریکا برای شروع یک حملهی جدید همچون آن چیزی نیست که او و برخی از نظامیان اطراف او به آن فکر میکنند. لذا او نیز به سیاستهای جنگ اقتصادی علیه ایران روی آورده و خواهد آورد. برای مثال، با گنجاندن نام 25 شخص و نهاد مرتبط با مسائل اقتصادی ایران، جنگ اقتصادی خود علیه ایران را شروع کرد و قطعاً این آخرین سیاست تحریمی او در برابر ایران نخواهد بود.
تیم جدید و کمتجربهای که در کاخ سفید مستقر است، بهخوبی از عواقب نقض برجام توسط آمریکا نیز مطلع است. لذا حداقل بهصورت نپخته این سیاست را به پیش نخواهد برد. آمریکای تحت اوامر دونالد ترامپ یقیناً با ایران که رهبری منطقه را خواسته یا نخواسته در دست دارد، بهصورت اجتنابناپذیری دچار اصطکاک در حوزههای متعدد خواهد شد. اما آیا این اصطکاک وارد فاز نظامی خواهد شد؟ به نظر چنین نمیرسد.
اما چرا برای آمریکاییها، سوای از منش سیاسی، سیاست تحریمی علیه ایران از جذابیت برخوردار است. شاید یکی از دلایل عمدهی آن به آسیبپذیری اقتصاد ایران و سیاست ایران از تحریمهای بینالمللی برگردد. اگرچه بخش عمدهای از ناتوانی در ادارهی امور کشور به دولتها برمیگردد و بیتدبیری دولتها در رفعورجوع مشکلات اقتصادی مردم سبب بسیاری از مشکلات کشور شده است، اما تحریمها علیه کشور نیز در رفعورجوع مشکلات بیتأثیر نیست. اگرچه تأثیر این تحریمها تا حدی نیست که آمریکاییها تصور میکنند و از آن بازنمایی میکنند و تا حدی از تأثیر آن یاد میکنند که گویی اقتصاد ایران کاملاً وابسته به تحریمهای بینالمللی شده است. دلیل اصلی این برداشت آمریکاییها به القای ایدهی اشتباه تأثیر تحریمها توسط برخی از نخبگان سیاسی ایران برمیگردد.
طبیعی است که هدف آمریکاییها از وضع تحریمهای بینالمللی یا یکجانبهی جدید و بهطور کلی سیاستهای تحریمی علیه ایران، وادار کردن ایران به انجام اموری است که توسط آمریکاییها تجویز میشود؛ چه در مسئلهی هستهای، چه در مسائل منطقهای و چه در سایر مسائلی که ایران در سطح منطقهای و بینالمللی برای آمریکا «دردسر» ایجاد کرده است. وقتی در عرصهی داخلی این پیام صادر میشود که سیاستهای ایران بهشدت تحتتأثیر این تحریمها قرار میگیرد، این پیام به آمریکاییها مخابره میشود که سیاست و اقتصاد و جامعهی ایران شدیداً متأثر از آن چیزی است که واشنگتن بهدنبال آن است. بهاینترتیب، سطح وابستگی که آمریکاییها آن را تصور میکنند، در بالاترین میزان به آنها مخابره میشود و در وضع تحریمهای جدید با توجیه عقلانی نیز مواجه میشوند و هیچ تردیدی برای اعمال تهدیدهای اقتصادی جدید به خود راه نخواهند داد.
فرجام سخن
رهبر انقلاب در دیدار با مردم آذربایجان شرقی بیان داشتند که آمریکاییها بهدنبال راهاندازی یک جنگ اقتصادی علیه ایران هستند. برای کسانی که تجربهی رابطه با آمریکا را در ذهن دارند و بهخصوص مسئلهی هستهای و مذاکرات با این کشور در قالب هستهای را در ذهن دارند، فهم این مهم که آمریکاییها ناتوان از شروع جنگ نظامی علیه ایران هستند، امر ناشناخته و غیرقابل فهمی نیست. سطح تنش بین ایران و آمریکا در برخی شرایط بهقدری بالا بوده است که طبق قاعده، بایستی به جنگ نظامی ختم میشده، اما بهدلیل ناتوانی آمریکا و علم به شرایط نظامی ایران، این اتفاق هرگز نیفتاده است.
اما در عوض آمریکاییها که بهخوبی از تأثیرگذاری ابزار اقتصادی خود بر بخشی از نخبگان کشور اطلاع دارند، همیشه و در طول تاریخ بعد از انقلاب از این ابزار علیه ایران استفاده کردهاند و بعد از این نیز استفاده خواهند کرد. با شروع ریاست دونالد ترامپ بر کاخ سفید، بسیاری از کسانی که از معادلات قدرت در آمریکا شناخت کافی نداشتند، اینگونه تحلیل میکردند که وی به رویارویی نظامی علیه ایران خواهد گروید. اما بعد از چند هفته از قرار گرفتن او بر اریکهی قدرت، این تحلیلها و ذهنیتها رو به سردی روانه شده است و آن نیز بهدلیل عدم تمایل کاخ سفید (سوای از حاکمیت اشخاص) به شروع جنگ نظامی است. در عوض، جنگ اقتصادی برای اهالی کاخ سفید همیشه گزینهای مطلوب بوده است.
ترامپ نیز به جنگ اقتصادی علیه ایران روی آورده و ضروری است نخبگان سیاسی برای مواجهه با شرایط جنگ اقتصادی او و آمریکایی که در مواجهه با ایران به یکدستی رسیده است، تدابیر درخوری اتخاذ کند. تکرار هر روزهی اینکه برجام و رفع «ساختگی» تحریمها معیشت مردم را بهبود داده است، چیزی از درد اقتصادی مردم نخواهد کاست.
پایگاه برهان