حسن شمشادي، خبرنگار صداوسيما در بغداد، دمشق، غوطه شرقي، قنيطره، زينبيه و هر جاي ديگري است که به وسعت خط مقاومت، اطلاعرساني لازم داشته باشد. نام او را هشت سال است با آتش و خون و حماسه پيونديافته ميبينيم. يعني به قدمت يک جنگ تحميلي عراق عليه ايران او صداي گوياي مقاومت بوده است. از روزي که با او گفتوگو کردم، شرمنده پيامک ياسين ۱۸ سالهاش براي او هستم: «برو! خدا پشت و پناهت، اما رفتنت هيچگاه براي من عادي نميشود». اساسا موضوع حضور ما در خط مقدم مقاومت و عنوان مدافع حرم و شهداي آن از کجا شروع شد و سير اطلاعرساني شهداي حرم را چگونه توصيف و بررسي ميکنيد؟در چهار سال گذشته از جنگ سوريه بهواسطه اعتقادات مشترک از نظام ارتش و سوريه در قبال حملات تروريستها دفاع کرديم. ماموريتي که براي دوستان در آن منطقه تعريف شده موقعيت مستشاري است؛ به اين معنا که پيمانهاي امنيتياي بين ايران و سوريه برقرار است که در آن چارچوب بحث مشاوره نظامي و آموزش وجود دارد که لازمه آن حضور در آن مناطق است. از ابتدا اعلام ميشد اگر ارتش و نظام سوريه باقي مانده است، به اين علت است که ارتش، سپاه و مستشاران ايران در آنجا حضور داشتند. از طرفي چنين چيزي نبود چراکه ارتش خود سوريه در حال جنگ و مبارزه بود. اين موضوعي بود که برخي شبکههاي غربي و عربي به آن اشاره ميکردند و اسمي از ارتش سوريه نميبردند. در اين هجمه تبليغاتي اينگونه عنوان شد که هر کسي از ايران در سوريه حضور دارد به قصد جنگيدن رفته است و مردم را ميکشد. طرف ديگر ماجرا به اين صورت بوده که در خصوص شهداي حرم انکار وجود داشت. طبيعتا وقتي جنگ در مناطق سوريه بالا ميگرفت مستشاران آسيب ميديدند و براي اينکه به هجمه تبليغاتي مذکور صحه گذاشته نشود سياست انکار پيش گرفته شد. بهنظر من اين سياست درستي نبود زيرا وقتي ماموريتمان مشخص بود چه لزومي به انکار اين مسئله بود. بعد از عبور از مرحله انکار براي کساني که در سوريه شهيد ميشدند عنواني قرار داده نميشد و اين يکي از مظلوميتهاي شهدا در سوريه است. اعتقاد آنها اين بود که براي دفاع از دو حرم به سوريه رفتهاند. سپس اين افراد در فضاي مجازي معرفي شدند و در معرفي آنها پيشقدم شدند و شهداي مدافع حرم را در سوريه و عراق معرفي کردند. هنوز هم ميشود شهداي مدافع حرم را در سطح هر شهر و استاني که حضور دارند معرفي کرد.
بحثي مطرح است که خبرنگارهاي ما در دل جنگ نيستند. فکر ميکنيد دليل اين نگاه چيست؟ خيليها شما را متهم به پخش گزينشي اخبار ميکنند و ميگويند که فقط پيروزي را ميگوييد.ممکن است مخاطبان تحولات سوريه به عمق، کيفيت، گستردگي و نقشه جغرافيايي درگيريها آشنايي نداشته باشند. مخاطب عام نميداند کيفيت و گستردگي درگيريها چقدر است. دومين نکته اين است که بسياري از مناطق در سوريه دست به دست ميشود؛ بدين معني که ممکن است بعد از مدتي ارتش سوريه منطقهاي را از دست بدهد و دوباره بعد از مدتي آن را به دست بياورد. بهترين تعبير را بشار اسد داشت که گفت ما در وضعيت کر و فر و پيشروي هستيم.
سومين نکته اين است که ارتش سوريه ارتشي است که از قبل شکل گرفته و شمار نيروهايش مشخص است و در اين چهار سال جنگ ريزش داشته اما طبيعتا از قدرت اصلي اوليه آن کم شده است. طبيعتا اوضاع جنگ اوضاع آرامي نيست که فقط يکطرفه باشد.
در خصوص حزبالله بحثي وجود دارد که حزبالله يا خبري را منتشر نميکند يا اگر خبري را منتشر کرد مردم ميدانند آن خبر درست است. فضايي وجود دارد که معتقدند صداوسيماي ما اخبار را کاناليزه شده ميرساند. با نفوذ ماهواره نميتوان بهگونهاي ديگر اطلاعرساني کرد. آيا با فضاي موجود، حربهاي که رسانههاي ما بهکار ميبرند ميتواند کمککننده باشد؟حزبالله هم در ابتداي کار بحث انکار را پيش گرفت و بعد از آن اخبار را اعلام کردند. در جنگ خودمان هم ما اخبار مربوط به پيشروي دشمن را منتشر نکرديم تنها اخبار آزادسازي را منتشر کرديم. روند خبررساني اين مسئله از زمان دو سال و نيم گذشته و از زمان حمله به دمشق تاکنون، تلطيف شده است. از طرف ديگر شبکههاي ديگر تماما جنگ در سوريه را به نمايش گذاشتند اما کاري که ما در چهار سال گذشته انجام داديم اين بود که گفتيم در سوريه جنگ هست، زندگي هم هست. درگيري هست، ناامني هم هست. عروسي هست، عزا هم هست. هيچ چيزي تعطيل نشده است. آوارگي هست اما زندگي هم هست. خمپاره هست اما مغازه، بازار و دانشگاه هم هست. ما نسبت به آن گروه نمره بالاتري ميگيريم. ما بهتر از آنها ماجرا را ديديم. آنها تنها نيمه خالي ليوان را ديدند.
اگر در نظر بگيريم که شبکههاي الجزيره و العربيه يک طرف قضيه هستند و صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران در نشان دادن وقايع سوريه در طرف ديگر، تکليف الميادين و المنار چيست؟مخاطبان سه شبکه العالم، الميادين و المنار با مخاطبان فارسيزبان در داخل متفاوت هستند. مخاطب آنها جهان عرب و عربزبانهاي کل دنياست. مخاطب ما مخاطب فارسيزبان داخل و اندکي بيرون از ايران است. يکي از علتهايي که اکنون الجزيره و العربيه بينندگان خود را از دست دادهاند، عدم صداقت درباره مسائل سوريه است. بينندگان اين شبکهها بهسمت العالم، الميادين و المنار روي آوردهاند. اين شبکهها براي مخاطبان عربزبان کار ميکنند، با منطقه آشنايي بيشتري دارند و کارشناسان بهتري دارند. در جهان عرب مخاطبان خاص آنها در خصوص سوريه اطلاعات بيشتري دارند. المنار، الميادين و العالم دقيقا مانند ما به سوريه نگاه ميکنند.
شما اين مسئله را قبول داريد که عنوان ميشود بايد ذهن مخاطب را مديريت کرد؟من اين مسئله را قبول ندارم.
حالت دوم اين است که اگر صادقانه حرفي را بزنيد بيشتر حرف شما را قبول ميکنند.من اين مورد را بيشتر قبول دارم. يک نمونه از اين مورد عرض کنم. روزي که عمليات معرکه دمشق در مرداد سال ۹۱ شروع شد، شبکههاي عربي يک هفته تمام عنوان ميکردند که دمشق سقوط کرد و ميخواستند عنوان کنند که کار اسد تمام شده و در خيابانهاي اين شهر ارتش آزاد مستقر است. کاري که ما انجام داديم اين بود که در اين يک هفته عنوان کرديم قضيه اينگونه نيست، دمشق سقوط نکرده است. من به اين مسئله قائل هستم که اطلاعات را بايد تا حدي که وجود دارد بدهيم.
وضعيت خبرنگارها در سوريه تاکنون به چه شکلي بوده است؟چهار سال بحران سوريه را بايد به سه دوره زماني تقسيم کرد. يک سال و نيم اول تنها من بودم. دو سال مياني، گروههاي اعزامي از تهران آمدند و برگشتند. در شش ماه آخر ما خبرنگار ثابت از لبنان داشتيم. در دو سال مياني ما همه نوع خبرنگاري داشتيم؛ از کت و شلواري گرفته تا ميداني.
وضعيت الان دمشق به چه صورتي است؟در چند منطقه بسيار اصلي سوريه که وسيع هم هستند به نامهاي دوما و جوبر که شمال دمشق محسوب ميشوند و در جنوب نيز منطقه يغنوک و حجرالاسود و بيت سهم شمال شرقي و جنوب غربي که تمرکز کمتر است نيروهاي تروريستي حضور دارند و بقيه مناطق پاکسازي شده است.
وقتي حدود دو سال و نيم پيش عمليات دمشق صورت گرفت از چهار طرف بهسمت شهر حمله کردند و دمشق را محاصره کردند که ارتش سوريه برخي از مناطق را پس گرفت. وقتي اين مناطق گرفته ميشود مناطق مسکوني است و نه خاکريز و بيابان و دشت و دمن. بهمررو مناطق مسکوني را پاکسازي کردند. در غوطه شرقي، مناطق آزاد شده است. دخانيه آخرين منطقهاي است که آزاد شده و نزديک جوبر است. جوبر نيز دست جيشالاسلام است. بهمحض گرفتن مناطق مسکوني تمام وروديها و خروجيها را ميبندند و سپس مينگذاري ميکنند و بشکه انفجاري ميزنند. در تمام وروديها تکتيرانداز ميگذارند. در خانه و مغازه مردم مستقر ميشوند و همين کار، پاکسازي را سخت ميکند. جنگ، غيرکلاسيک و غيرمنظم است. جنگ شهري غيرمنظمي است که پاي مردم در ميان است. هر چقدر زده شود مردم هم کشته ميشوند.
اوضاع سوريه را نسبت به يک سال پيش چگونه ميبينيد؟سوريه الان با چهار سال پيش که بهتعبير خودشان ابتداي انقلاب بود و نيز با دو سال و نيم پيش که عمليات حمله به دمشق و بعد حمله به حلب صورت گرفت قابل مقايسه نيست. فضا مثبت شده است. از نظر سياسي که صد درصد مثبت است زيرا خودشان فهميدهاند آمريکا، اروپا و قطر نميتوانند با گروههاي مسلح حکومت بشار اسد را سرنگون کنند. از نظر اقتصادي وضع خوبي ندارند زيرا منابع درآمدي چهار سال گذشته، صادرات نفتي و توريست و زائر صفر بوده است. همه اين عوامل باعث شده فشار اقتصادي داشته باشند. آنها هم مانند کشور ما تحريم هستند و بنابراين با وجود داشتن امکانات، هم دولت و هم مردم در فشار اقتصادي به سر ميبرند. از نظر نظامي و امنيتي هم در مرحله ايستا قرار دارند؛ يعني نه گروه مقابل توانايي پيشروي دارد و نه ارتش سوريه فعلا قادر به انجام عمليات جديد است. مناطق زيادي آزاد شده اما هنوز مناطقي در دست گروههاي تروريستي است و با حمايت اسرائيل از جبهه النصره، جيش الحر و جيش الاسلام در يک سال گذشته پيشروي داشتهاند؛ ارتش در حومه دمشق پيشروي داشت و گروههاي تروريستي در مناطق ديگر. در حلب نيز پيشروي ارتش بيش از گروههاي تروريستي بوده است.
آينـده سوريـه را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
آينده سوريه هم طولاني و هم پيچيده است. بهراحتي و بهزودي مسئله سوريه حل نميشود زيرا دو طرف متخاصم روي حرف خودشان هستند و هيچکدام حرف ديگري را صد درصد قبول ندارد. حاميان تروريست به اين نتيجه رسيدهاند که به يک راه حل بينابيني برسند که آبرويشان نرود و بهصورت سياسي حل شود. آنها معتقدند بشار اسد بايد از قدرت کنار برود و از طرفي بشار اسد هم معتقد است که منتخب مردم است و هفت سال است رئيسجمهور است و عنوان کرده تا وقتي مردم بخواهند، او هم بر سر کار است و اگر مردم نميخواستند به او راي نميدادند. اکنون نيز چنين راه حلي قابل اجرا نيست. بهطور کلي قضيه سوريه پيچيده، طولاني و فرسايشي است.
درباره شهداي ايراني مدافع حرم به چه نکاتي ميتوانيد اشاره کنيد؟بسياري اين مسئله را زير سوال بردند که اين افراد در سوريه چه ميکنند که بحث مستشاري را توضيح دادم. سوال ديگر مطرح شده در خصوص مدافعان حرم اين است که اگر آنها مدافع حرم هستند در حلب و ارتفاعات قلمون چرا حضور دارند؟ جواب اين سوال اين است که دفاع از حرم در جغرافياي مقاومت است. مقاومت يک جغرافياست. وقتي گفته ميشود مدافعان حرم ممکن است در ۱۰۰ کيلومتري حرم باشد يا در سه کيلومتري چراکه ميداند تروريستهاي حاضر در ۱۰۰ کيلومتري حرم هم ميتوانند به حرم آسيب برسانند. اين مسئله از نظر استراتژيک فوقالعاده راهبردي است.
در خصوص خودتان و سختيهاي کارتان بگوييد.در نسبت کاري که مدافعان حرم انجام ميدهند، حسن شمشادي کمترين کاري انجام نداده است. کمترين کاري که ميتوانستم انجام دهم گزارش گرفتن از شهدا، خانواده شهدا و کساني بوده است که هنوز هم در خط مقدم در عراق، سوريه و لبنان حضور دارند. اين ميان ديني به کسي ندارم. اگر کار خوبي انجام نداده باشم دين به گردنم هست اما دين به کسي ندارم. خودم را همواره بدهکار ديدهام اما از کسي طلبي ندارم. نه از سازمان و نه از نظام و نه از مردم اما تا دلتان بخواهد به شهدا و مدافعان حرم و کساني که در خط مقدم هستند و گمنامند، بدهکارم و دين آنها به گردن من است. سنگيني اين دين را حس ميکنم. غصه اين موضوع را خوردهام که مواردي ميتوانستم بهتر کار کنم اما امکان آن برايم فراهم نبوده است. گاهي ناهماهنگي يا سياستگذاري يا سختيهاي ورود به مناطقي مانع انجام کار من شده است. به هر دليل مطمئنم که صد درصد کار نکردهام؛ نه اينکه نخواستم، بلکه بيش از اين نتوانستم کار کنم. در اين راه به کساني که خونشان ريخته شد بيش از همه مديونم؛ به کساني که کسي يا اصلا کارشان را نفهميد يا کارشان را فهميد ولي ارزش کارشان را درک نکرد. درک نکرد که اگر خون اين افراد در سوريه و عراق ريخته شده بهدليل امنيت اين افراد است. حسن شمشادي هر کاري در اين سالها انجام داده از روي وظيفه بوده است. من يک وظيفه سازماني دارم و يک تکليف. وظيفه سازماني من بهجايي رسيد که يکي از مقامات سازماني تماس گرفت و گفت با توجه به وضعيت دمشق آنجا را تخليه کنيد اما تکليفم به من گفت که بمانم و ماندم.
وقتي دمشق در حال سقوط بود من ميتوانستم فرار کنم اما تکليفم چيز ديگري ميگفت که باعث شد بمانم. براي سر من جايزه تعيين کردند اما ماندم، در کمين گرفتار شدم اما ماندم، خمپاره منفجر شد اما ماندم، با اين حال به کسي ديني ندارم و فقط به هر کسي که شما اسم ببريد، مديونم.
به همسر و دو فرزندتان؟تا دلتان بخواهد. آنها از جانشان مايه گذاشتند. در هفت سالي که در مناطق جنگي عراق و سوريه بودم، خطرناکترين مکان براساس آمار کشتهشدگان براي خبرنگاران بود.
چند روز يکبار خبر سلامتي خود را به خانواده ميدهيد؟گاهي هر روز و گاهي هر دو سه روز يکبار. حتي گاهي در مکانهايي بودهام که با هيچ احدالناسي ارتباط نداشتم.
خانواده به اين مسئله عادت کردهاند؟اين مسئله عادتکردني نيست. پسرم در ۱۸ سالگياش حدود هشت ماه پيش در فرودگاه به من گفت که «برو! خدا پشت و پناهت اما بدان که رفتنت هيچگاه براي من عادي نميشود». آنچه که به آن اعتقاد و ايمان قلبي داشتهام و اکنون قويتر شده است، عدم دلبستگي است. اگر به چيزي و به کسي دلبستگي داشته باشيد بايد دل ببريد. من اکنون مجوز گرفتن محافظ شخصي را دارم اما چرا بايد بگيرم؟ خودم سعي ميکنم مراعات کنم که بودجه سازمان و بيتالمال به هدر نرود.
منبع: هفته نامه ی پنجره