پنج روز بعد از بزرگداشت سیوهفتمین سال تسخیر سفارت آمریکا در تهران، در سهشنبهای نوامبری در ینگه دنیا، انتخابات ریاستجمهوری برگزار شد. انتخاباتی که برای دومینبار موضوع «ایران» در کارزار انتخاباتی آن اهمیت وافری داشت اما بر خلاف انتخابات پیشین این کشور که نظرسنجیها نتیجه آن را پیشبینیپذیر میکرد تا آخرین ساعات قبل از انتخابات مشخص نبود که چه کسی روز چهارشنبه ردای رئیسجمهور ایالات متحده را بر دوش خواهد داشت. دونالد ترامپ جمهوریخواه یا هیلاری کلینتون دموکرات. اما در ایران بیشتر به کدام گزینه اقبال وجود داشت؟ تمایل ایرانیهایی که پیگیر این انتخابات بودند، چه بود؟ پیروزی هیلاری یا ترامپ؟
روزنامه شرق با این مقدمه نوشت: «جریانهای فکری دانشگاهی و روشنفکری ایران عمدتا به جناح دموکرات علاقهمندند؛ اگر چه برخی از بین همین دانشگاهیان هستند که جمهوریخواهان را میپسندند. اما فارغ از نظرات آنها مقامات عمدتا دراینباره زیرپوستی عمل میکنند؛ خیلی واضح و صریح دراینباره سخن نمی گویند. اما در چندین دهه پیشتر یعنی سالهای حکومت شاهنشاهی در ایران حاکمان بیشتر جمهوریخواهان را میپسندیدند. حتی در دوران قدرت دموکراتها آنها را «کرهخر» (با اشاره به نماد حزب دموکرات) خطاب میکردند که نمونهاش در خاطرات اسدالله علم دیده میشود. علاوه بر این، ایران از سالهای تأثیرگذاری بر انتخابات این کشور دور شده است. سال ١٩٨٠ اشپیگل نوشته بود «زمانی ایالات متحده میتوانست تصمیم بگیرد که چه کسی در ایران بر مسند قدرت بنشیند اما امروز آیتاللهی در تهران میتواند سرنوشت انتخابات ایالات متحده آمریکا را تعیین کند.» بیشک مهمترین تأثیرگذاری ایران در انتخابات آمریکا به ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران (١٣ آبان ٥٨) و آزاد کردن آنها پس از ٤٤٤ روز بازمیگردد که جیمی کارتر دموکرات را از نشستن دوباره بر صندلی ریاستجمهوری محروم و ریگان جمهوریخواه را روانه کاخ سفید کرد.
اما نگاهی به سابقه این رابطه که از دوران امیرکبیر کلید خورده، نشان میدهد که سیاستمداران ایران، جمهوریخواهان را بیش از دموکراتها میپسندند و این را پنهان هم نمیکنند. این خوشوبش تاریخی با جمهوریخواهان ریشه در ماجرای سیاه نفت دارد. از منظر تاریخی حزب جمهوریخواه آمریکا به شرکتهای بزرگ آمریکایی به ویژه شرکتهای نفتی بسیار نزدیک است. در مقابل آن دموکراتها بیشتر به سندیکاهای کارگری و قسمتهای دیگری از اقتصاد آمریکا نزدیک هستند. از همین رو ایران به عنوان یک کشور نفتخیز رابطه نزدیکتری با جمهوریخواهان دارد و عمدتا دموکراتها در دوران قدرت خود ایران را درباره مسائلی مانند حقوق بشر و آزادیهای مدنی و سیاسی و کارگران تحت فشار قرار میدادند.
تمایل ایرانیها به جمهوریخواهان در تمام این دورهها تکرار شده و تنها استثنای این قاعده تمایل ایرانیها به باراک اوبامای دموکرات در دو دور از انتخابات این کشور بود که بیشتر به نظر میرسد مسلمان بودن او این فضا را در ایران برایش ایجاد کرد.
اگر چه رابطه ایران و آمریکا از دوران امیرکبیر فراز و فرود داشته، اما عمدتا دو کشور در سطح بالایی از رابطه بودهاند. اما در سه دهه گذشته این رابطه تنها در چند مقطع خلاصه شده است. ماجرای تسخیر سفارت، ماجرای مک فارلین، مذاکرات درباره عراق، قرار گرفتن در محور شرارت طراحی شده از سوی بوش پسر، همکاری غیر علنی در افغانستان و نهایتا دیدارهای هستهای وزرای خارجه ایران و آمریکا در دولت یازدهم که علاوه بر دستیابی به توافق، منجر به آزادی سه زندانی ایرانی - آمریکایی و در مقابل آزادسازی مبلغی پول شد. همچنین گفتوگوی تلفنی حسن روحانی و باراک اوباما. اما فارغ از این سه دهه، ایران و آمریکا، از آغاز تا دوران پهلوی روابط چشمگیری با هم داشتند. ایرانیان تا جنگ جهانی دوم به این رابطه خوشبین بودند و آمریکا را سرزمین دوری میدانستند که رفتار سیاسیاش مشابه انگلیس و روسیه نیست. شاید از همین خوشبینی بود که در نظم دادن به نظام مالی ایران نام افرادی مثل آرتور میلیسپو و مورگان شوستر آمریکایی به چشم میخورد. حتی افرادی مثل باسکرویل، آرتور هوپ و ساموئل جوردن افراد خوشنامی در ایران بودند. در حالی که یکی از مهمترین مقاطع سیاسی تاریخ ایران، نهضت مشروطه است، بررسی موضعگیریها نشان میدهد که سفرای آمریکا در آن مقطع کمتر خواستهاند دراینباره موافقت یا مخالفت جدی از خود نشان بدهند. به نوعی تلاش میکردند دراینباره بیطرفانه عمل کنند و تنها گاهی دراینباره سخن گفتهاند.
اما کودتای ٢٨ مرداد و نقش آمریکا در سرنگونی دولت ملی دکتر مصدق، حضور نظامیان آمریکایی در جریان جنگ جهانی دوم در ایران و همکاری سیا در تشکیل ساواک جزء مواردی است که به این تصویر مثبت در نگاه مردم آن زمان خدشه جدی وارد کرد. پس از آن هم ورود جهان به جنگ سرد و تغییر معادلات بینالمللی این نقش را پیچیدهتر کرد.
بعد از امیرکبیر، آغازی آرام
رهبر تاریخی اصلاحات به دنبال تلاش برای تغییر روابط ایران از محاصره روس و انگلیس به کاردار ایران در استانبول دستور داد تا با جورج مارش، وزیرمختار آمریکا در این شهر ارتباط برقرار کند و پیشنهاد گفتوگو بدهد. «تیلور»، رئیسجمهوری وقت آمریکا از این پیشنهاد استقبال و اختیارنامهای صادر کرد. آمریکاییها به دنبال رقابت با انگلیس بودند و مذاکرات یک سالهای با ایران درباره کشتیرانی پیش گرفته و عهدنامه دوستی امضا کردند اما با مخالفت انگلیس دولت از تصویب این عهدنامه سر باز زد و ماجرای عزل امیرکبیر و تراژدی حمام فین کاشان رخ داد و موضوع به فراموشی سپرده شد. اما ناصرالدین شاه بعد از تیرگی رابطه با انگلیس بر سر افغانستان راهبرد امیرکبیر را ادامه داد و بار دیگر کاردار ایران در استانبول مذاکره با آمریکا را از سر گرفت. موضوع خرید چند کشتی و استخدام ملوان آمریکایی بود اما در لوای این معامله، آمریکا متعهد شد که جزایر و بنادر ایران را از تسلط دولت انگلیس درآورد و... در نهایت مذاکرات به سمتی رفت که قرار دوستی و تجاری بین ایران و آمریکا از سوی «فرانکین پیوس»، رئیسجمهوری آمریکا و ناصرالدین شاه قاجار در تاریخ ٢٠ شوال ١٢٧٣ (١٣ ژوئن ١٨٥٧) به امضا رسید. به دنبال آن نخستین سفیر ایران در آمریکا حاج حیدرقلیخان معهدالوزاره بود که بنای سفارت ایران در آمریکا را که ٣٧ سال است خاک میخورد بنا نهاد. همتای او در تهران نیز ساموئل جوردن بود.
برخی تاریخپژوهان، سنگبنای رابطه این دو کشور را در تاریخ دیگری مییابند. زمانی که تعدادی از مبلغان مسیحی آمریکایی به ایران میآیند و شعبهای در ایران تأسیس میکنند. این ماجرا به سال ١٨٢٩ برمیگردد.
رضاشاه، یک سال قطع رابطه
١٠ سال بعد از دوران شاهنشاهی رضاشاه، ایران و آمریکا قطع یکطرفه رابطه و فراخواندن وزیرمختار را تجربه کردند. ماجرایی که به دنبال تخلف رانندگی وزیر مختار ایران در ایالت مریلند به جریمه شدن، درگیری و نهایتا بازداشت وزیرمختار ایران منجر شده بود. در حالی که رضاشاه انتظار داشت بابت بازداشت نمایندهاش از ایران عذرخواهی کنند، وزیر خارجه آمریکا تأکید کرده بود نمایندگان کشورها باید قوانین این کشور را رعایت کنند. تذکری که موجب خشم و فراخواندن وزیر مختار به تهران شد. آمریکا که آن زمان منافع نفتی کلانی در ایران داشت، یک کاردار را در ایران باقی گذاشت و سفارتش را تعطیل نکرد.
یک سال بعد با این که رابطه دو کشور به صورت کجدارومریز بود، دولت وقت لایحهای شامل دو قرارداد امتیاز نفتی با آمریکاییها به مجلس برد که آن هم با اتفاق آرا تصویب شد. یک سال بعد از آن، روزولت جمهوریخواه، نمایندهاش را به ایران فرستاد و از بازداشت جلال غفار (وزیر مختار) عذرخواهی کردند و روابط سیاسی مجددا برقرار شد.
اما یکی از مهمترین مشکلات رضاشاه موضوع اشغال ایران از سوی نیروهای روس و انگلیس بود که آمریکا به درخواست کمک ایران چه قبل از اشغال و چه بعد از اشغال پاسخ مثبتی نداد.
از جنگ جهانی تا کودتا
بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا تلاش کرد این تصویر را تغییر دهد؛ اگر چه همچنان تمایلات بینالمللیاش مانند رقابت با بریتانیا و شوروی برایش اهمیت فوقالعادهای داشت.
دکترین ترومن دموکرات در سال ١٣٢٦ بر ارسال محموله کمکهای نظامی به ایران قرار گرفت و ٢٥ میلیون دلار برای آموزش و تجهیز ارتش ایران اختصاص یافت.
اما در همان مقطع تلاشهای دکتر محمد مصدق برای ملی کردن صنعت نفت که چندین سال طول کشید، یک مخالف جدی داشت که دولت بریتانیا بود، چون منافع اقتصادی کلان خود را از دست میداد. بریتانیا برای سرنگونی دولت مصدق از ترومن کمک خواست ولی او این درخواست را نپذیرفت و گفت ایالات متحده تاکنون دولتی را سرنگون نکرده و نمیتواند این کار را بکند اما برگ رأی آمریکاییها وقتی جمهوریخواهی مثل آیزنهاور را انتخاب کرد، برای بریتانیا هم رفیق کودتا پیدا شد. البته با طرح اتهام متمایل بودن دولت مصدق به شوروی. دو کودتا در فاصله سه روز؛ اولی ناکام، اما دومی دولت مردمی دکتر محمد مصدق را شکست داد. آمریکاییها و بریتانیاییها فضا را برای حصر خانگی مصدق و بازگشت محمدرضا پهلوی به تهران آماده کرده بودند.
پاشنه آشیل واشنگتن؛ جنگ سرد
دوران شاهنشاهی محمدرضا پهلوی پر از فراز و نشیب بین تهران و واشنگتن بود. قیمت نفت و نقش ایران در اوپک آن چنان پراهمیت بود که همچنان جمهوریخواهان به تهران نزدیکتر از دموکراتها باشند. این بار اما دموکراتها وقتی بر مسند قدرت مینشستند، دنبال انجام اصلاحات در ایران بودند. اما آن چه وضعیت را پیچیدهتر میکرد، جنگ سرد و رقابت دو ابرقدرت آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود که برای پیشگیری از گرایش ایرانیها به جبهه سرخها، آمریکا از ایران حمایت بیشتری میکرد و در مواردی نفوذ خود را هم افزون میکرد.
بر تخت پادشاهی نشستن محمدرضاشاه همزمان بود با دولت آیزنهاور جمهوریخواه که بزرگترین دغدغهاش مهار کمونیسم بود. او این هدف را با تقویت شاه در منطقه پی میگرفت و در مقابل امتیازات نفتی از ایران میگرفت.
کمک مالی نافرجام تهران
هفت سال بعد از کودتای ٢٨ مرداد، محمدرضا پهلوی احساس میکرد حالا نوبت اوست که نقش مثبتی در کمپ جمهوریخواهان ایفا کند. در رقابت بین ریچارد نیکسون جمهوریخواه و جان. اف. کندی دموکرات، او کمکهای مالی برای جمهوریخواهان ارسال کرد. چه آن که نیکسون هم غریبه نبود. او معاون آیزنهاور بود و جلسات مربوط به کودتا در دفتر او برگزار میشد. اما نوبت دموکراتها بود که از صندوق درآیند. کندی جوان در دولتش دکترین «نجات آزادی» را مطرح کرد و بر فضای باز سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان تأکید داشت. اجرای اصلاحات ارضی در ایران، آزادی فعالیت احزاب و به طور کلی انقلاب سفید به نظر میرسد میوههای دکترین کندی بودند. با ترور کندی دوره جانسون دموکرات آغاز شد که شاه ایران در همان سالها، قانون کاپیتولاسیون و مصونیت کامل سیاسی به کارکنان نیروهای مسلح آمریکایی مستقر در ایران را در مجلس به تصویب رساند. جانسون هم در مقابل موانع تأمین سلاحهای پیشرفته به ایران را برداشت.
انتخاب ژاندارم
سال ١٩٦٠ نوبت به ریچارد نیکسون رسید. او همکاری نظامی با ایران را افزایش داد. این رهبر جمهوریخواه مثل اسلافش از نقش شوروی میترسید. از این رو ایران در مقابل اعراب و اتحاد جماهیر شوروی عنوان ژاندارم منطقه را گرفت. او سال ٥١ به تهران سفر کرد تا درباره موافقتنامه تسلیحاتی مذاکره کند. زمان زیادی طول نکشید که پایگاههای نظامی آمریکا در شمال و جنوب کشور سربرآوردند اما نیکسون با رسوایی واترگیت استعفا داد و نوبت به همحزبیاش جرالد فورد رسید که مقابل جیمی کارتر دموکرات گزینه مطلوبتری برای پهلویها بود. چه آن که از همان ابتدا کارتر به دنبال حقوق بشر بود. فورد هم در همان کارزار انتخاباتی از فروش اسلحه به ایران استقبال کرده بود. سال ١٣٥٥ شاه دوباره به فکر حمایت مالی از کاندیدای مورد علاقهاش در انتخابات آمریکا افتاد و ١٢٠ میلیون دلار از طریق اردشیر زاهدی در اختیار کمپ انتخاباتی جمهوریخواهان قرار داد. اینبار دموکراتها خشمگین شدند. این خشم منجر به ارسال پیام شفاهی رئیسجمهور کارتر به محمدرضا شاه شد که او را برای ملاقات با رئیسجمهور دموکرات راهی واشنگتن کرد. آن سالها دیگر صدای انقلابیون بلند شده بود و تجمع دانشجویان ایرانی مخالف شاه در خیابانهای اطراف کاخ سفید و پرتاب گاز اشکآور اشک میهمان و میزبان را درآورد.
کارتر- ریگان؛ انقلاب ایران
کارتر در دوران ریاستجمهوری خود با زمزمههای انقلاب ایران به عنوان یک جنبش مردمی روبهرو بود؛ آن هم در شرایطی که خود به عنوان یک دموکرات تمایل داشت محمدرضا شاه اصلاحاتی در نظام سیاسی کشور انجام دهد. کارتر کریسمس ٥٦ را به انتخاب همسرش در ایران گذراند. رقیب جمهوریخواهش در انتخابات پیشرویشان، رونالد ریگان، هم اردیبهشت ٥٧ به تهران سفر کرد. کموکیف رابطه ریگان و کارتر با محمدرضا شاه، بیش از هر چیز تحت تأثیر انقلاب ٥٧ قرار گرفت؛ اتفاقی که با پیروزی انقلاب و تسخیر سفارت آمریکا در تهران کارتر را از دوباره نشستن بر صندلی ریاستجمهوری ایالات متحده بازداشت و ریگان را راهی کاخ سفید کرد تا سه دهه قطع رابطه دو کشور رقم بخورد.
دیوار بلند بیاعتمادی
از همان ابتدا مشخص بود دولت انقلابی تمایل چندانی به رابطه با آمریکا ندارد. جراحت دخالتها و نفوذهای سابق کمکم عفونی شده و عدهای راهحل تسخیر سفارت را برگزیدند. انتخابی که خصومت، بیاعتمادی و تلخی بیسابقهای را بین دو کشور رقم زد. دیگر خبری از معاملههای نفتی و لابیهای پشت پرده و رفاقتها نبود. ماشین طراحیهای سهمگین در واشنگتن روشن شده بود و ماجرای طبس و چند سال بعد، سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس به وقوع پیوست.
دولت کارتر که نوامبر ١٩٨٠، انتخابات سختی در پیش داشت، برای آزادی گروگانهایش از سفارت که حالا لانه جاسوسی خوانده میشد، شش ماه قبل از انتخابات دست به عملیات طبس زد؛ عملیاتی که ناکام ماند.
با آغاز جنگ ایران و عراق، حکایت رابطه ایران با اغلب کشورها پیچیده شد؛ با آمریکا پیچیدهتر. در آن سالها به نظر میرسد مهمترین اتفاق بین دو کشور، ماجرای مذاکره بر سر دستیابی به موشک «هاک» بود که با عنوان مکفارلین در ایران و افتضاح ایران - کنترا در واشنگتن معروف شد. مکفارلین، مشاور عالی امنیت ملی در دولت رونالد ریگان جمهوریخواه بود که خرداد ۱۳۶۵ به همراه گروهی از دیپلماتهای آمریکایی در سفری مخفیانه با هویت جعلی ایرلندی به تهران آمد و تلاش کرد با استفاده از شرایط جنگ ایران و عراق و وعده فروش موشکهای هاک به ایران باب گفتوگو را با مقامات سیاسی ایران بگشاید. او دو هدف را در این سفر دنبال میکرد؛ نخست درخواست میانجیگری ایران برای آزادی هفت گروگان آمریکایی در لبنان که آمریکا تصور میکرد در اختیار حزبالله لبنان هستند و دیگری، فراهمآوردن فضایی مبتنی بر احترام، اعتماد و اطمینان متقابل برای ایجاد دوره جدیدی از روابط دوجانبه. اما این سفر در نهایت با افشای سفر و محتوای مذاکرات و البته خودداری مقامات ارشد سیاسی ایران از دیدار با هیأت آمریکایی ناکام ماند و به ماجرای «ایرانگیت» مشهور شد. اما آن چه ریگان را در آمریکا زیر فشار برد، دادن پول فروش این تسلیحات به طور پنهانی به ضدانقلابیون نیکاراگوئه معروف به کنترا بود.
درهای رابطه بعد از این ماجرا بسته شد.
تهران - واشنگتن در سرمای ارتباطی تنها به پیامهای منفی علیه هم بسنده میکردند اما در داخل ایران، وضعیت حادتر بود. شعار مرگ بر آمریکا به یک شعار غیر قابلتغییر بدل شد.
اگر چه برخی از تلاش دولت هاشمی برای مذاکره با آمریکا سخن میگویند اما این اتفاق رخ نداد. نه در دولت بوش پدر جمهوریخواه و نه در دولت بیل کلینتون دموکرات. کلینتون حتی شروع به افزایش تحریمها علیه ایران کرد؛ اگر چه با تسخیر سفارت در سال ٥٨، تحریمهایی علیه ایران وضع شده بود. بیل کلینتون در مارس ۱۹۹۵ با صدور فرمانی اجرائی تجارت آمریکا را در صنعت نفت ایران ممنوع کرد. چند ماه بعد، هرگونه تجارت آمریکا را با ایران ممنوع کرد. در حالی که رقم تجارت ایران با آمریکا بعد از پایان جنگ در حال رشد بود.
با انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان رئیسجمهوری اصلاحطلب، کلینتون دموکرات برخی تحریمها را کاهش داد. او تمایل داشت رابطه با ایران را از سر بگیرد؛ چرا که اروپاییها به رئیسجمهور اصلاحطلب ایران اقبال خوبی نشان داده بودند اما در حالی که کلینتون منتظر ملاقات با سیدمحمد خاتمی در محوطه سازمان ملل بود، او از این رویارویی اجتناب کرد. فضای سیاسی داخلی در آن سالها آن چنان سخت بود که حتی مصاحبه رئیسجمهوری اصلاحات با سیانان به عنوان یک رسانه آمریکایی، به مذاق بسیاری خوش نیامد. سالهای پایانی این دولت به آغاز مذاکرات هستهای ایران با تروئیکای اروپایی گره خورد که بسیاری معتقدند حضور نداشتن آمریکا، مانع از دستیابی به توافق پایدار شد. سالهای پُر از بدبیاری دولت خاتمی همزمان شد با حادثه تروریستی ١١ سپتامبر. اگر چه ایران بابت این اتفاق، در همان ساعات اولیه ابراز تأسف و همدردی کرد اما چندی نگذشت که بوش پسر، ایران را در محور شرارت و همعرض افغانستان و عراق قرار داد. آن چه موجب لشکرکشی به عراق و افغانستان و صدها هزار کشته و زخمی شد و نگرانی از حمله به ایران که در دو دهه گذشته اوج و فرود داشته، اما در سالهای پایانی دوره احمدینژاد نگرانکنندهتر شد.
در همان زمان سه دوره مذاکره ایران و آمریکا بر سر عراق انجام شد که آن زمان علنی نبود. محمود احمدینژاد بیش از دیگر اسلافش، علاقهمند به آغاز رابطه با آمریکا بود؛ آنچنان که نامههای بیپاسخش به اوباما زبانزد عام و خاص شد. آمریکا اواخر دولت احمدینژاد مذاکره مخفیانه با ایران بر سر برنامه هستهای را در عراق از سر گرفت اما این مذاکرات در دولت حسن روحانی اوج گرفت و سرانجام به توافق هستهای رسید.
باراک اوبامای دموکرات اگر چه دورهاش را با دستیابی به این توافق رمزگذاری کرده، اما او بیشترین تحریمها و شدیدترین آنها را علیه تهران به انجام رساند. حتی گفته شده جلسات محرمانهای برای این که احتمال حمله به ایران را بررسی کنند، در دولت او تشکیل شد اما آنها بالاخره تحریم بیشتر، سپس مذاکره و در نهایت توافق را انتخاب کردند.
سه دهه خصومت دو کشور فعلا با گفتوگوی تلفنی ٩ دقیقهای دو رئیسجمهور (حسن روحانی – باراک اوباما)، مذاکرات دوجانبه وزرای خارجه ایران و آمریکا (جواد ظریف - جان کری)، دو بار حضور هیأت دیپلماتیک آمریکا در محل اقامت سفیر ایران در سازمان ملل و آزادی سه زندانی ایرانی – آمریکایی در مقابل آزادسازی مبلغی پول شکسته شده است. باید دید رئیسجمهور بعدی آمریکا در هشت ماه باقی مانده از دولت حسن روحانی چگونه با او تعامل خواهد کرد؛ مانند اوبامای دموکرات یا مانند جمهوریخواهان؟»